اوژن دلاکروا (۱۷۹۸-۱۸۶۳) در نقطهی مهمی از تاریخ نقاشی غرب ایستاده است. او را آخرین نقاش کلاسیک و اولین نقاش مدرن دانستهاند؛ و این صفت همزمان که نشاندهندهی اهمیت نقاشی اوست، تعریضی به صحت و اصالت نقاشیاش هم میتواند قلمداد شود. «هم آخرین و هم اولین» یعنی او نماد آخرین نفسهای یک جریان و گامهای ابتدایی جریان بعدی است. به همین دلیل هنر او ضعفهای عجیب و ابداعات چشمگیر هر هنرمندی را دارد که در کار برهم زدن نظم اسلوبهای قدیم و برپا کردن سبکی جدید است. نقاشی او به اصطلاح کُمیتش میلنگد، برخی از ترکیببندیهایش ناموزون و سستاند. فیگورها از پسزمینه جدا هستند، یا زیادی بزرگند یا زیادی کوچک؛ و ژستِ بسیاری از فیگورها آنقدر قراردادی و کلیشهای است که راه به منریسم یا اطوارگرایی میبرند. دلیل این اعوجاج و غرابت، تجمیع نیرویی انفجاری در این نقاش سدهی نوزدهم است که گویی دیگر در قالب نقاشی کلاسیک جا نمیگیرد اما هنوز «به درستی» در قالبی جدید هم ریخته نشده است. با اینحال نقاشیْ را که پل سزان در وصف او گفته بود «ما همه در زبان دلاکروا نقاشی میکنیم»، نباید دستکم گرفت. او نقاش مهمی است چرا که در میان نهاد قدرتمند کلاسیسیزم فرانسه، به همراه دوستِ نقاشش تئودور ژریکو، منادی راهی تازه بود. این راه تازه، از رمانتیسیسم به امپرسیونیسم و پستامپرسیونیسم میرسید.
برای تماشای بیش از ۴۰ مستند هنری اینجا کلیک کنید.
رمانتیسیسم در اواخر قرن هیجدهم و اوایل قرن نوزدهم در اروپا و آمریکا جریان رو به رشدی بود که ایدهآلهای عقلانیای که در دورهی روشنگری غالب شده بودند را به چالش میکشید. هنرمندانِ این جریان تاکید داشتند که احساسات و هیجانات – و نه صرفاً عقل – به اندازهی باقی راههای فهم و تجربهی جهان مهم هستند. رمانتیسیسم اهمیت زیادی برای تخیل و شهود شخصیِ فرد هنرمند قائل بود. ایدهآلهای این جریان از مفاهیم خلاقیت و نیروی درونی هنرمند، یکی از منابع الهامِ جریانهای هنری آوانگارد تا قرن بیستم باقی ماندند.
علاوه بر این بسیاری از رمانتیکها برای مقابله با جریان رو به افزایش صنعتی شدن، تأکید مضاعفی بر رابطهی فردی با طبیعت و گذشتهی شاعرانه داشتند.
تقریباً تمام حساسیتهای جنبش رمانتیک را میتوان در مضامین و رویکرد تکنیکی دلاکروا یافت. مضامین انتخابی او مایههایی از خشونت، شهوت، وحشت، قهرمانیگری، تراژدی و مرگ داشتند. یکی از منتقدان همدورهی او پردهی «مرگ سارداناپالوس» را «فانتزی هولناکی از مرگ و شهوت» نامید. تابلو در عین نمایش واقعهای هولناک، برخلاف سنت نئوکلاسیک، قهرمانی ندارد و ترکیب گیجکنندهای از زیبایی، خشونت و بیهودگی است. دلاکروا شیفتهی اساطیر و گذشتهی باستانی روم و یونان بود. در نقاشیاش از شاعرانی مانند شکسپیر و لرد بایرون بسیار الهام گرفت و یکی از بهترین تابلوهای خود را از «پاگانینی» ویولونیست افسانهای ایتالیا کشید. برای یافتن طبیعت بکر به شمال آفریقا سفر کرد؛ و در اسلوب هنری، مقابل سبک ایستا و مقید ژان آگوست دومینیک انگر، مهمترین نمایندهی نقاشی کلاسیسیزم در آن سالها، جوشش آزادِ خط و رنگ را به نمایش گذاشت.
علاوه بر اینها، نقاشیهای او تجسم برخی از مهمترین رویدادهای تاریخی قرن نوزدهم هستند: پردهی «آزادی مردم را رهبری میکند» نماد بارز انقلاب ۱۸۳۰ فرانسه و اتحاد طبقهی بورژوازی و کارگر است؛ یکی از سمبلیکترین تصاویر فرانسهی مدرن که بر اسکناس صد فرانکی نقش بسته بود. پردهی «یونان بر ویرانههای میسولونگی» به خوبی تصور روشنفکران غربی از یونان باستان و موضع خصمانهی آنها نسبت به دولت عثمانی را نشان میدهد. پردهی «کشتار خیوس»، شهروندانِ بیمار و در حالِ مرگِ یونانی را نشان میداد که قرار است توسط سربازان ترک قتل عام شوند. این اثر نوعی پشتیبانی از سیاست رسمی دولتهای اروپایی در حمایت از آرمان استقلال یونان از امپراطوری عثمانی بود. همچنین رد پای استعمار شمال آفریقا و نگاه اگزوتیک غربی به اقوام شرق در نقاشی دلاکروا منعکس شده است.
در پایین، به همان سیاق پروندهی «ادگار دگا»، آثاری از اوژن دلاکروا را گردآوردهایم و مطالبی دربارهی مضمون هر نقاشی، زمینه و حواشی حول آن، و یا شیوه و اسلوب تکنیکیاش ترجمه و تالیف کردهایم. آنچه که در مقدمهی بالا گفته شد به صورت جزئیتر و دقیقتر در بررسی آثار او دیده میشود. ما قصد داشتهایم با بررسی نقاشیهای مهم یک هنرمند، علتها و انگیزههای متفاوتی را که از سرچشمههای گوناگون نشأت میگیرند و در چشمهی تخیل هنرمند به هم میپیوندند، شناسایی کنیم. این انگیزهها هم سبکشناسانه و زیباشناسانهاند، و هم سیاسی و اجتماعی، و هم از احساسات و تجربهی زیستهی هنرمند برآمدهاند. امیدواریم تهیهی این پروندهها یک بررسی صرفاً تاریخ هنری قلمداد نشود، و به نوعی آشنایی انضمامی با عمل واقعی نقاشی راه برند. ترجمهی متنها از سمنناز اژدری، مریم مظفری، مهدی فیاضیکیا و علیرضا رضاییاقدم است.
گزیدهی تصاویر و متن:
این نقاشی با عنوان «یونان بر ویرانههای میسولونگی» که در موزهی هنرهای زیبای بوردو نگهداری میشود، در سال ۱۸۲۶ تکمیل شد و متأثر از واقعهی آن روزها، یعنی سومین یورش نیروهای عثمانی و محاصرهی شهر میسولونگی یونان بود. ساکنان شهر در پی محاصرهای طولانی و شیوع بیماری و قحطی، تصمیم به فرار جمعی گرفتند. تلاش آنها نتیجهای فاجعهآمیز داشت و به کشتهشدن هزاران یونانی انجامید.
دلاکروا نیز مانند بسیاری از هنرمندان و روشنفکران اروپایی، مدافع پرشور یونان بود. او در این نقاشی، یونان را همچون زن جوانی با لباس سنتی، تصویر و شخصیتپردازی کرده است. حالت و بیان احساسی او، یادآور شمایل مذهبی مریم گریان بر بالین مسیح مرده است. دست یک قربانی را میتوان در زیر آوار، پایین پای او دید. در پسزمینه، مردی سیاهپوست با دستار زرد، دشمن است که قصد دارد پرچمی را به اهتزاز در آورد. دلاکروا قصد داشت رنج یونانیان را به مردم فرانسه نشان دهد و به این منظور از مجموعهای از کدها و نشانههای فرهنگی استفاده کرد؛ مثلاً لباس سفید و کت آبی زن، همان رنگهایی است که در نقاشی غربی برای ترسیم مریم مقدس، و انتقال مفهوم «باروری پاکساز» Immaculate Conception استفاده میشده است. این مفهوم نشان میداد که مریم به واسطهی باروری و زایمان مسیح، از گناه نخستین پاک شده و چنانکه میبینیم در اینجا دلاکروا تفسیری سکولار و سیاسی از این مفهوم به دست میدهد./علیرضا رضاییاقدم