اوژن دلاکروا / Eugene Delacroix

اوژن دلاکروا نقاش و چاپگر فرانسوی از برجسته‌ترین نمایندگان نقاشی رمانتیک است که تأثیری تعیین‌کننده در تحول هنر فرانسه داشته است. علاوه بر این، او در نقطه‌ی مهمی از تاریخ نقاشی غرب ایستاده است. او را آخرین نقاش کلاسیک و اولین نقاش مدرن دانسته‌اند؛ و این صفت همزمان که نشان‌‌دهنده‌ی اهمیت نقاشی اوست، تعریضی به صحت و اصالت نقاشی‌ او هم می‌تواند باشد. «هم آخرین و هم اولین» یعنی او نماد آخرین نفس‌های یک جریان و گام‌های ابتدایی جریان بعدی است. به همین دلیل هنر او ضعف‌های عجیب و ابداعات چشمگیر هر هنرمندی را دارد که در کار برهم زدن نظم اسلوب‌های قدیم و برپا کردن سبکی جدید است.

اوژن-دلاکروا-نقاشی-تاریخی-رمانتیسیسم-پرتره

درباره‌ی «اوژن دلاکروا» و ۲۳ نقاشی او

نقاشی او به اصطلاح کُمیتش می‌لنگد، برخی از ترکیب‌بندی‌هایش ناموزون و سست‌اند. فیگورها از پس‌زمینه جدا هستند، یا زیادی بزرگند یا زیادی کوچک؛ و ژستِ بسیاری از فیگورها آن‌قدر قراردادی و کلیشه‌ای‌ است که راه به منریسم یا اطوارگرایی می‌برند. دلیل این اعوجاج و غرابت، تجمیع نیرویی انفجاری در این نقاش سده‌ی نوزدهم است که گویی دیگر در قالب نقاشی کلاسیک جا نمی‌گیرد اما هنوز «به درستی» در قالبی جدید هم ریخته نشده است. با این‌حال نقاشیْ را که پل سزان در وصف او گفته بود «ما همه در زبان دلاکروا نقاشی می‌کنیم»، نباید دست‌کم گرفت. او نقاش مهمی است چرا که در میان نهاد قدرتمند کلاسیسیزم فرانسه، به همراه دوستِ نقاشش تئودور ژریکو، منادی راهی تازه بود. این راه تازه، از رمانتیسیسم به امپرسیونیسم و پست‌امپرسیونیسم می‌رسید.
اتفاقات مهمی دست به دست هم دادند تا اوژن دلاکروا هنرمندی این چنین شود؛ دیدار دلاکروا از اسپانیا، مغرب و الجزایر (۱۸۳۲) نقطه‌ی عطفی در تحول هنر او بود. در شمال افريقا نه فقط پژوهش‌هایش را درباره‌ی رنگ گسترش داد، بلکه کارمایه‌ی اغلب نقاشی‌های بعدی خود را از طبیعت بکر و زندگی اعراب فراهم آورد. پس از بازگشت به پاریس، تزیین تالاری در کاخ بوربون را سفارش گرفت (۱۸۳۳) و این سرآغاز دوره‌ای پرکار و زمینه‌ساز چندین سفارش مهم دولتی شد. از جمله: «سقف‌نگاره‌ی کتابخانه‌ی مجلس سنا در کاخ لوکزامبورگ / ۱۸۴۸»، «گالری آپولون در لوور / ۱۸۵۲» و «تالار صلح در شهرداری پاریس / ۱۸۵۳» که در کمون پاریس از بین رفت.
از اوژن دلاکروا می‌توان به عنوان هنرمندی فرهیخته و آزادی‌خواه نام برد. تاریخ اروپا را خوب می‌شناخت و درک عمیقی از آثار نویسندگان، شاعران و هنرمندان گذشته و معاصرش داشت. از ادبیات برای موضوع نقاشی‌اش، از فیزیک نور در شناخت روابط رنگی، از عکاسی در مطالعه‌ی حرکات پیکرها و از فن لیتوگرافی برای تکثیر طرح‌هایش استفاده می‌کرد. او را می‌توان نخستین نقاشی دانست که بر جنبه‌ی «موسیقایی نقاشی»، کیفیت حسی و عاطفی متمایز از نمایش ظاهر چیزها تأکید کرد؛ ایده‌ای که بعدها به عنوان اصلی مهم در هنر انتزاعی شناخته شـد. دلاکروا را می‌توان از هنرمندانی دانست که با آثارش پیرو استفاده از رنگ به عنوان مهم‌ترین عنصر اثرگذار در نقاشی بود. در شناخت تأثیر متقابل رنگ‌ها و نیز در کاربست فام‌های مکمل نیز پیشگام بود. اسلوب نقاشانه را که پس از واتو فراموش شده بود، از سر گرفت و کامل‌تر کرد. با وجود این، او فقط یک استاد رنگ‌پرداز نبود. دلبستگی‌اش به فرم باعث شد که نهایتاً به تلفیقی نو از شکل و رنگ دست یابد. شیوه‌ی رنگ‌پردازی او بر امپرسیونیست‌ها تأثیری بسزا گذاشت.
از نمونه‌های نقاشی‌هایش می‌توان به این آثار اشاره کرد: «زن و طوطی / ۱۸۲۷»، «آزادی در پیشاپیش مردم / ۱۸۳۰»، «زنان الجزایری / ۱۸۳۴»، «تک‌چهره‌ی ژرژ سـاند /۱۸۳۸»، «ورود سربازان صلیبی به قسطنطنیه / ۱۸۴۱».

فرم و لیست دیدگاه

ارسال دیدگاه

۰ دیدگاه‌

هنوز دیدگاهی وجود ندارد.

    سبد خرید۰ محصول