ﻧﻮر ﺣﺠﺎب اﺳﺖ
اﺑﻦ ﻋﺮﺑﯽ
ﺧﺎﻧﻢ ﮐﺎﻣﺮون در ﮐﺘﺎب ﻧﺒﺮد ﻫﻨﺮﻣﻨﺪ ﻣﯽﻧﻮﯾﺴﺪ اﮔﺮ ﻫﯿﺘﻠﺮ ﻣﯽﺗﻮاﻧﺴﺖ در آن ﺳﺎلﻫﺎی ﺗﺤﺼﯿﻞ در رﺷﺘﻪ ﻫﻨﺮﻫﺎی زﯾﺒﺎ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﻮدنِ ﺑﻮم ﺳﻔﯿﺪ را ﺗﺎب ﺑﯿﺎورد ﺷﺎﯾﺪ ﻻزم ﻧﻤﯽﺷﺪ ﺗﻤﺎم دﻧﯿﺎ را ﺑﻪ آﺗﺶ ﺑﮑﺸﺪ.
دو ﻫﻔﺘﻪ اﺳﺖ ﻣﻦ ﻫﺮﺑﺎر آﻣﺪهام ﻧﺸﺴﺘﻪام ﺑﻪ ﻋﮑﺲﻫﺎﯾﯽ ﺧﯿﺮه ﺷﺪهام، ﺑﻪ دوﺳﺘﯽ ﮔﻔﺘﻪام ﺑﯿﺎ ﺑﺎﻫﻢ ﻋﮑﺴﯽ اﻧﺘﺨﺎب ﮐﻨﯿﻢ، ﺻﻔﺤﻪی ﺳﻔﯿﺪی ﮔﺸﻮدهام و ﻣﻐﻤﻮمﺗﺮ از ﻗﺒﻞ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪام و ﺳﺮم را ﺑﻪ ﮐﺎر دﯾﮕﺮی ﮔﺮم ﮐﺮدهام ﺗﺎ ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﻢ ﻧﺸﺪ ﯾﺎ ﻣﻦ ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻢ. ﺑﻌﺪ ﻓﮑﺮ ﮐﺮدهام ﻧﻮﺷﺘﻦ از اﯾﻦ ﻋﮑﺲﻫﺎ ﺗﺨﺼﺼﯽ ﻣﯽﺧﻮاﻫﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻧﺪارم. ﻫﯽ ﻋﻘﺐ رﻓﺘﻪام و ﻫﯽ ﺳﻌﯽ ﮐﺮدهام ﭼﯿﺰی ﻧﻨﻮﯾﺴﻢ. ﺣﺎﻻ ﻫﻢ اوﺿﺎع ﺗﻐﯿﯿﺮ ﭼﻨﺪاﻧﯽ ﻧﮑﺮدهاﺳﺖ اﻣﺎ ﺧﻮاﺑﻢ ﻧﻤﯽﺑﺮد. ﯾﮏ ﻋﮑﺲ ﺧﻮاﺑﻢ را رﺑﻮده اﺳﺖ.
زﻧﯽ دارد ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯽﺧﻨﺪد. ﺧﻨﺪهای ﻣﺮدد و ﻧﻪ ﭼﻨﺪان ﭘﻬﻦ. ﭼﺸﻢﻫﺎ، ﺷﺒﯿﻪ آوﻧﮓ ﺑﻮدنِ ﭘﺲ از ﻫﻤﺂﻏﻮﺷﯽ ﯾﺎ ﺷﺒﯿﻪ اﺷﺘﯿﺎﻗﯽ ﮐﻮر ﭘﯿﺶ از آن اﺗﻔﺎق ، ﮐﻤﯽ ﺑﺎز و ﮐﻤﯽ ﺑﺴﺘﻪ. دﺳﺖﻫﺎ، ﮐﻢﺟﺎن ﭼﻨﮓ زده ﺑﻪ دو ﺳﻮی ﭘﺎرﭼﻪای. ﻣﻮﻫﺎ ﺳﯿﺎه و ﮐﻮﺗﺎه. زن، ﭼﯿﺰی ﺑﯿﻦ زﺷﺖ و زﯾﺒﺎ. ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﻣﺘﻮﺳﻂ. ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﻏﯿﺮﻗﺎﺑﻞِ اﺷﺎره و در ﺧﺴّﺘﯽ ﻣﺪام در ارزاﻧﯽ ﮐﺮدن ﭼﯿﺰی ﺑﺮای رواﯾﺖ. ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺟﺰ ﯾﮑﯽ. ﯾﮏ ﺗﮑﻪ ﭼﺴﺐ.
فرم و لیست دیدگاه
۲ دیدگاه
متن بسیار زیبا و تامل برانگیزی بود. در لایه های آن گفتنی ها گفته شد، باشد که آنان که گوش شنوا دارند بشنوند. لذت بردم. مانا باشید
نگاه بسیار جالب و جستار قوی بود.