کمال الملک / Kamal-ol-molk

کمال الملک، لقب و معرفِ محمد غفاری، نقاش و مدرس ایرانی است. وی از مشهورترین و پرنفوذترین شخصیت‌های هنری دوران قاجار به‌شمار می‌آید. با کار او جریان دویست‌ساله‌ی تلفیق سنت‌های ایرانی و اروپایی به پایان می‌رسد، و سنت طبیعت‌گرایی اروپایی در قالب نوعی هنر آکادمیک تثبیت می‌شود. (درباره‌ی مکتب نقاشی قاجار بخوانید.)

اما از نقش کمال‌‌­ الملک در شکل‌گیری جریان نقاشی متجدد یا معاصر ایران چه می‌دانیم؟ آیا نقاشی ایران در سده‌­ی اخیر بدون این نقاش مسیر متفاوتی را پی می‌­گرفت و امروز در وضعیت دیگری بود؟ آیا می­‌توان کمال الملک را مؤسس یا مبدع یک مکتب یا سبک و شیوه در نقاشی ایران دانست و از «مکتب کمال­‌الملک» سخن گفت؟ اصطلاحاتی نظیر «شیوۀ کما‌ل ­الملکی»، «سبک کمال‌ ­الملک»، «سنت کمال‌­ الملک»، «جریان کمال الملک» و دیگر اصطلاحاتی از این دست به چه معناست و از کدام سبک و سیاق هنری سخن می­‌گوید؟ چرا کمال ­الملک تا این اندازه در میان ایرانیان، از عموم مردم گرفته تا هنرمندان و اهل فن، محبوب است؟ به احتمال زیاد این پرسش‌­ها و پرسش‌­هایی از این دست در ذهن بسیاری از هنرمندان و پژوهشگران و منتقدان هنری در ایران طرح شده است و پاسخ­‌های متفاوتی نیز در پی داشته و دارد.

در ادامه کوشیده‌ایم با گردآوریِ مجموعه آثار و گزیده‌ای از سیر زندگی حرفه‌ای این نقاش و معرفی مجموعه مقالات منتشرشده دربارۀ وی در مجموعۀ حرفه: هنرمند، به بررسی سؤالاتِ مذکور بپردازیم.

تصویر-کاور-مقاله-در-تصویر-نوشته-شده-کمال-الملک-و-پیروان-او

«کمال‌الملک» و پیروان او / محسن وزیری مقدم

بازگشت به زبانِ تصویر / ایمان افسریان

نقاشی یعنی «تقلید» زیبائی‌های طبیعت

نقاشی یعنی «تقلید» زیبائی‌های طبیعت

نمایشگاه هنرهای زیبای ایران رضا جرجانی

نمایشگاه هنرهای زیبای ایران / رضا جرجانی

تصویر-کاور-مقاله-با-متن-جناب-جلالتمآب-کمال-الملک-نقاشباشی-مخصوص-حضور-همایون-محمد-باقر-اعتماد-السلطنه

جناب جلالتمآب کمال‌الملک نقاشباشی مخصوص حضور همایون / محمد باقر اعتمادالسلطنه

منریسمِ جهان جنوب / ایمان افسریان

علی‌اکبر یاسمی/ نقاش/ آیدین آغدشلو/ هنرنوگرای ایران/ هنرمندان نوگرای ایران

پنجره‌ی عقبی: کارگاه نقاشی / آیدین آغداشلو

محمد غفاری / قفس

پنجره‌ی عقبی: قفس و هنرمند / جمشید حقیقت‌شناس

نقاشی-قاجار،-ثمیلا-امیرابراهیمی،-صنیع-الملک،-کمال-الملک

نقاشی قاجار و تجربه‌ی مدرنیته / ثمیلا امیرابراهیمی

زایش سنت، نمایش تجدد / روئین پاکباز

مقدمه‌ای بر نقاشی قاجار / آیدین آغداشلو

هنر متجدد/ معاصر/ نقاشی/ ایمان افسریان

هنر متجدد – هنر بازاری / ایمان افسریان

آنچه در این صفحه می‌خوانیم:

زندگی نامه کمال الملک

معروف ترین آثار کمال الملک

معرفی مقالاتی که در مجموعۀ حرفه: هنرمند به بررسی معروف ترین آثار کمال الملک و جریان هنری او پرداخته‌اند

پرتره-کمال-الملک

زندگی نامه کمال الملک

او در تهران متولد شد، ولی سال‌های کودکی را در کاشان گذراند. در نوجوانی به تهران رفت و در مدرسه‌ی دارالفنون، چندی زیر نظر علی اکبر خان مزین‌الدوله آموزش دید. ناصرالدین‌شاه، هنگام بازدید از این مدرسه کار او را پسندید و وی را به دربار فراخواند. دیری نگذشت که شاه به او لقب «نقاشباشی و پیشخدمت حضور همایونی» داد. فعالیت مستمر او در مقام نقاش دربار و معلم شاه بسیار مقبول افتاد و در سال ۱۲۷۲ لقب «کمال الملک» گرفت.

پس از کشته شدن ناصرالدین‌شاه، کمال الملک برای مطالعه به اروپا رفت. مدتی بیش از سـه سال را در فلورانس، رم و پاریس گذراند و در موزه‌ها به رونگاری از آثار استادانی چون رمبرانت و تیسین پرداخت. در پاریس با فانتن لاتور آشنا شد.

او سپس به دستور مظفرالدین شاه به ایران بازگشت؛ کار در دربار را ادامه داد، ولی عملاً نتوانست با خواست‌های شـاه جدید کنار بیاید. به عراق رفت و چند سالی را در آنجا گذرانـد. پرده‌های زرگر بغدادی (۱۲۸۰)، و میدان کربلا (۱۲۸۱) را هنگام اقامتش در عراق نقاشی کرد.

در سال‌های بعد، مدرسۀ صنایع مستظرفه را بنیاد نهاد (۱۲۸۹)؛ و ریاست اداره کل صنایع مستظرفه را برعهده گرفت. سرانجام، به دلیل اختلافاتی که با وزیران معارف بر سر استقلال مدرسه پیدا کرد، از کار تدریس و شغل دولتی دست کشید (۱۳۰۶) و به ملک شخصی خود در حسین آباد نیشابور کوچید (۱۳۰۷).

  • سالشمار زندگی و آثار کمال الملک

(منبع: کتاب یادنامۀ کمال الملک)

سالزندگی و آثار کمال الملک
۱۲۶۴ هـ.قتولد در کاشان (مطابق ۱۲۲۶ شمسی ۱۸۴۸ میلادی. شاید دو-سه سال پیش و پس. چون به تحقیق روشن نیست).
۱۲۷۹ هـ.قظاهراً از کاشان برای ادامه تحصیل به تهران آمد.
۱۲۹۹ هـ .قتابلوی «اردوی دولتی مستقر در سرخه حصار» را کشید.
۱۳۰۰ هـ.قدر دومین سفری که ناصرالدین شاه به مشهد رفت به‌عنوان میرزا محمد خان، پیشخدمت مخصوص، جزء ملتزمین رکاب بود ( نام وی جزء اسامی ملتزمین رکاب آمده است).
۱۳۰۰ هـ.قتابلوی «فرمان خان» یکی از بستگان خود را کشید.
۱۳۰۱ هـ.قبا زهرا خانم، (خواهر مفتاح‌الملک) یکی از بستگان ملک‌التجار ازدواج کرد.
۲ – ۱۳۰۱ هـ .قتصویر پسر ناصرالملک را کشید.
۱۳۰۲ هـ.قآبشار دوقلوی پس قلعه را کشید.
۱۳۰۲ هـ.قتابلوی «منظرۀ خیابان دوشان‌تپه» را کشید.
۱۳۰۲ هـ.قاولین فرزند استاد که دختری بود، تولد یافت و به «نصرت» موسوم گردید.
۱۳۰۳ هـ.قمنظرۀ سرخه حصار عمارت ناصریه و اردوی همایون را کشید.
۱۳۰۳ هـ.قدورنمای عمارت گلستان را کشید.
۱۳۰۳ هـ.قدورنمای باغچۀ گلستان را کشید.
۱۳۰۴ هـ .قدورنمای دهکدۀ امامه در مغرب تهران را کشید.
۶ – ۱۳۰۵ هـ.قنوشته‌اند از طرف ناصرالدین‌شاه به «نقاشباشی» و پیشخدمت مخصوص همایونی ملقب گردید.
۱۳۰۶ هـ.قدورنمای درۀ زانوسی را کشید.
۱۳۰۶ هـ.قمنظرۀ اسب‌دوانی باغشاه را کشید.
۱۳۰۶ هـ.قتصویر مولانا محمد جلال الدین رومی را کشید.
۱۳۰۷ ه.قمیرزا ابوتراب غفاری کاشانی (نقاش استاد) برادر کمال الملک درگذشت.
۱۳۰۸ هـ.قتابلو عمو صادق سرایدار قفس طیور با کهنه فروشان یهودی را کشید.
۱۳۰۸ هـ.قتابلوی «دو دختر گدا» را کشید. (احتمالاً این کارِ استاد کپی است و از اولین کارهای کپی است که استاد انجام داده است).
۱۳۰۸ هـ.قتابلوی «قناری و گربه» را کشید.
۱۳۰۹ هـ.قتابلوی «فالگیر بغدادی (رمال)» را کشید.
۵۰ – ۱۳۱۰ هـ.قتابلوی «تالار آئینه» بزرگترین و پُرکارترین اثر خود را به‌وجود آورد.
۱۳۱۰ هـ .قاز طرف ناصرالدین‌شاه به «کمال الملک» ملقب گردید.
۱۳۱۴ هـ .قچند ماه پس از قتل ناصرالدین‌شاه برای ادامۀ تحصیلات در فن نقاشی و دیدار از موزه‌های اروپائی، عازم اروپا شد.
۱۳۱۴ هـ .قتابلوی «کفش‌گر مصری» را کشید. این اثر استاد ظاهراً کپی است.
۱۳۱۴ هـ .قصورت «رامبرانت» را در اروپا کشید.
۱۳۱۵ هـ.قصورت تیسین را در اروپا کشید.
۱۳۱۵ هـ.قپرتره‌ای از خود در اروپا کشید.
۱۳۱۶ هـ.قتصویر سنت ماتیو اثر رامبرانت را کپی کرد.
۱۳۱۶ هـ.قطرح یک زن برهنه را ریخت که گردیجان نقاش فرانسوی آن را تمام کرد.
۱۳۱۶ هـ.قچهرۀ حضرت یونس را در اروپا کپی کرد.
۱۳۱۷ هـ.قبازار مرغ‌فروش‌های پاریس را کشید.
۱۳۱۷ هـ.قتصویر «فانتن لاتور» نقاش فرانسوی را کشید.
۱۳۱۸ هـ.قدر ملاقاتی که میان استاد و مظفرالدین‌شاه در پاریس روی داد. مظفرالدین‌شاه از استاد خواست که به ایران مراجعت کند و کمال الملک به ایران مراجعت کرد.
۱۳۱۹ هـ .قتصویر مظفرالدین‌شاه را کشید.
۱۳۱۹ هـ .قسفری به بین‌النهرین داشت و قریبِ سه سال در بین‌النهرین بماند.
۱۳۱۹ هـ .قتابلوی «زرگر بغدادی و شاگردش» را کشید.
۱۳۲۰ هـ.قتابلوی «میدان کربلای معلا» را کشید.
۱۳۲۰ هـ.قتابلوی «عرب خوابیده» را کشید.
۱۳۲۲ هـ .قتابلوی معروف «یهودی‌های فالگیر بغدادی» را کشید.
۱۳۲۲ هـ .قپس از بازگشت از بین‌النهرین پرتر‌ه‌ای از خود کشید.
۱۳۲۲ هـ .قتنها دخترش نصرت خانم با پسردائیِ خود مهدی شیبانی ازدواج کرد.
۱۳۲۲ هـ .قدخترش نصرت خانم هفت ماه پس از ازدواجش در اثر بیماری وبا درگذشت و استاد جنازۀ او را به نجف اشرف برد و به خاک سپرد.
۱۳۲۳ هـ.قاز عراق به ایران بازگشت. (این سفر را استاد به‌منظور خاک‌سپاریِ دخترش به نجف رفت).
۱۳۲۸ هـ .قپرترۀ «حاجی سید نصرالله تقوی» را کشید.
۱۳۲۸ هـ .قپرترۀ «حاجی علی‌قلی‌خان بختیاری» (سردار اسعد اول) را کشید. این کار کمال الملک را جزء بهترین کارهای او به‌شمار آورده‌اند.
۱۳۲۸ هـ .قپرترۀ عضدالملک قاجار، نایب‌السلطنه احمدشاه را کشید.
۱۳۲۹ هـ.قبا همراهی و همکاری‌های حکیم‌الملک اجازۀ تشکیل مدرسه صنایع مستظرفه را گرفت و مدرسه را تشکیل داد.
۱۳۳۱ هـ .قپرترۀ میرزا محمدحسین‌خان ذکاءالملک متخلص به (فروغی) مدیر دارالترجمه ناصری، پدر میرزا محمدعلی‌خان و ابوالحسن‌خان فروغی را کشید.
۱۳۳۳ هـ.قتابلوی «دهکده‌ای در شمالِ دماوند» را کشید.
۱۳۳۵ هـ.قپرترۀ «حسن وثوق (وثوق‌الدوله)» را کشید.
۱۳۳۶ هـ.قپرترۀ دیگری را استاد از خودش کشید.
۱۳۳۹ هـ .قسومین فرزند استاد، حسین‌قلی‌خان در شب جمعه، ۱۶ جمادی‌الثانیِ ۱۳۳۹ هـ.ق در تهران درگذشت.
۱۳۴۰ هـ.قاستاد پرتره‌ای از خود کشید. این پرترۀ استاد را با پرتره‌ای که از عضدالملکِ قاجار کشیده، از نظر رنگ‌آمیزی و دقت نظر جزء شاهکارهای کمال الملک دانسته‌اند. قالیچه‌ای به‌صورت گوبلن از روی این پرترۀ استاد زیر نظر خودش یافته‌اند که هم‌اکنون در کتابخانۀ مجلس نگهداری می‌شود.
۱۳۴۰ هـ.قدورنمای مُغانک را کشید.
۱۳۴۰ هـ.قپرتره‌ای از خود کشید.
۱۳۴۱ هـ.ق«دورنمایی از تهران» در حدود شمیرانات کشید.
۱۳۴۱ هـ.ق«دورنمای توچال» را کشید.
۱۳۴۳ هـ.قتصویر یک «کبک مرده» را کشید.
۱۳۴۳ هـ.قپرتره‌ای از مشهدی ناصر پیشخدمت خود را کشید. (مشهدی ناصر سال‌ها به استاد خدمت کرده بود).
۱۳۴۴ هـ .قآخرین پرترۀ خود را در مدرسه صنایع مستظرفه کشید. این پرتره به‌صورت نیم‌رخ است که استاد کلاهِ پوستِ مشکیِ بره بر سر دارد. استاد این تابلو را به دوست دکتر خود قاسم غنی هدیه کرد. متأسفانه در آتش‌سوزی منزل دکتر غنی این تابلو به‌آتش کشیده شد و از میان رفت. (تصویری از این تابلو در دست است).
۱۳۴۶ هـ.قهنگامی که مستوفی‌الملک رئیس دولت بود استاد با خواهش و تمنا توانست از ریاست صنایع مستظرفه استعفاء بدهد.
۱۳۵۰ هـ.قتصویر کوهستانی را ترسیم می‌کرده که به‌سبب ضایعۀ چشمش ناتمام می‌ماند.
۱۳۵۰ هـ.قپرترۀ پیرمردی را در حالت خواب ترسیم می‌کرده که تنها قسمتی از سر و گردن این اثر مشخص شده و بقیۀ آن ناتمام است. ظاهراً این کار اگر آخرین کار قلمی استاد نباشد. به‌احتمال زیاد یکی از آخرین کارهای استاد است.
؟ ۱۳ هـ.قتابلوی «کلبۀ روستائی» را کشید.
؟ ۱۳ هـ.قحوضخانۀ عمارت گلستان را کشید. ظاهراً این تابلو یکی از کارهای دورۀ نقاشباشی اوست.
؟ ۱۳ هـ.قتابلوی «تدفین حضرت مسیح» را کشید. این تابلو ظاهراً یکی از ۱۲ تابلویی است که استاد در سفر اروپا کپی کرده‌اند).
؟ ۱۳ هـ.ققالیچۀ صورت استاد را زیر نظر خودش بافتند که در کتابخانۀ مجلس شورای ملی نگهداری می‌شود.
؟ ۱۳ هـ.قپرترۀ «صنیع الدوله» را کشید.
؟ ۱۳ هـ.ق«عمارت شهرستانک» (ساختمان ییلاقی ناصرالدین‌شاه) را کشید.
؟ ۱۳ هـ.ق«سردر عمارت کاخ گلستان» را کشید.
؟ ۱۳ هـ.قتابلوی معروف «تکیه دولت» را کشید.
؟ ۱۳ هـ.قتصویری از «حکیم‌الملک» (دوست وفادار خود) کشید.
؟ ۱۳ هـ.ق«حوضخانۀ صاحبقرانیه» را کشید.
؟ ۱۳ هـ.قتابلوی «کیمیاگران» را کشید.
؟ ۱۳ هـ.ق«نوازندگان عصر ناصری» را کشید. این اثر استاد ظاهراً مربوط به دوران جوانی و دوره‌ای است که استاد لقب نقاشباشی داشته است.
؟ ۱۳ هـ.قمنظره‌ای از «باغ سلطنت‌آباد» را کشید.
؟ ۱۳ هـ.قتصویر «حضرت مریم» را کشید. (ظاهراً باید کپی‌برداری باشد.)
؟ ۱۳ هـ.قتصویر «مرد برهنه‌ای» را کشید. (این تصویر در مجلۀ تماشا به‌چاپ رسید.
؟ ۱۳ هـ.قتابلوی «غروب شیران» را کشید.
؟ ۱۳ هـ.قتابلوی «کاتب یا خطاط» را کشید.
؟ ۱۳ هـ.ق«کوه البرز» را کشید.
۱۳۱۰ شمسیارباب کیخسرو شاهرخ نماینده و مباشر مجلس شورای ملی تابلوی «سردار اسعد بختیاری» را به‌مبلغ پانصد تومان خرید و به مجلس شورای ملی منتقل کرد.
۱۳۱۲ شمسی«مجسمۀ فردوسی» را کشید.
۱۳۱۸ شمسیدومین فرزند استاد، معزالدین در ۱۲ اسفندماه در تهران درگذشت و در امامزاده معصومه، در جوار عمویش میرزا ابوتراب خان غفاری کاشانی، نقاش معروف به‌خاک سپرده شد.
۱۳۱۸ شمسییک‌سال پیش از مرک استاد، آقای شریفی رئیس کتابخانۀ مجلس شورای ملی سفری به حسین‌آباد رفت و چهار قطعۀ دیگر از تابلوهای استاد را خریداری کرده، به کتابخانه منتقل کرد.
۱۳۱۹ شمسیروز هفتم تیرماه استاد در اثر بیماری حبس‌البول در بیمارستان شهرضای مشهد بستری شد.
۱۳۱۹ شمسیروز یکشنبه ۲۷ مردادماه، ساعت دو بعدازظهر در شهر نیشابور، در منزل برادرزاده‌اش، محمد غفاری، بدرود حیات گفت و پس از ۹۳ سال (یا کمی بیش‌وکم) چشم از جهان فروبست.
۱۳۱۹ شمسیروز دوشنبه ۲۸ مرداد او را در جوار شیخ فریدالدین عطار نیشابوری شاعر و عارف معروف به‌خاک سپردند.
۱۳۲۴ شمسیچهارمین فرزند استاد‌، حیدرقلی غفاری، پنج سال پس از مرگ پدر، درگذشت.
۱۳۲۴ شمسیشاگردان و دوستان استاد تصمیم گرفتند بنائی درخور مقام این هنرمند بزرگ ایران، بر سر آرامگاهش بسازند. متأسفانه پولی که بدین‌منظور فراهم شده بود، کفاف این مهم را نمی‌داد و منصرف شدند. سال‌ها بعد به‌دستور سرلشگر آق‌اولی بنای زیبا و ساده‌ای که امروز بر سر آرامگاه استاد باقی است بنا کردند و سنگ قبر قدیمی را تعویض کردند. ساختمان بنای آرامگاه کمال الملک در سال ۱۳۴۰ شمسی پایان یافت. سنگی به صورت عمودی روی قبر استاد نصب است که صورت نیم‌رخ کمال الملک بر این سنگ نقش گردیده و ظاهراً کار یکی از شاگردان استاد، مجسمه‌ساز معروف ایران، ابوالحسن صدیقی است.

معروف ترین آثار کمال الملک

نقاشی-خودنگاره-اثر-کمال-الملک‌خودنگاره آبرنگ، ۱۳۳۶ ه.ش، موزۀ ملی ملک

نقاشی-راست--اثر-کمال‌-الملک-تصویر-باغ-شاه-تهران-رنگ‌-روغن-روی-کرباس-۱۲۶۷-ش-ابعاد-۱۰۶-در-۱۳۷-س-موزه‌-کاخ -گلستان-نقاشی-چپ-تالار-آینه-اثر-معروف-کمال-الملک-که-ناصر-الدین-شاه-را-در-تالار-آینه-کاخ-گلستان-نشان-میدهدباغ شاه تهران، رنگ‌روغن روی کرباس، ۱۲۶۷ ه.ش، ۱۰۶ در ۱۳۷ س.م، موزۀ کاخ گلستان |‌‌ تالار آینه، رنگ روغن روی کرباس، ۱۲۷۴ ه.ش، ۹۹ در ۱۱۹س.م، موزۀ کاخ گلستان‌‌

تصویر-راست-پرتره-سید-نصر-الله-تقوی-اثر-کمال-الملک-تصویر-چپ-پرتره-وثوق-الدوله-اثر-کمال-الملک

پرترۀ سیّدنصرالله تقوی، رنگ‌روغن روی بوم، ۱۲۸۹ ه.ش | پرترۀ وثوق‌الدوله، رنگ‌روغن روی بوم، ۱۲۹۶ه.ش، ۶۰ در ۷۰ س.م

تصویر-راست-حوضخانه-سلطنتی-تصویر-چپ-نقاشی-از-تکیه-دولت-از-آثار-کمال-الملکحوضخانۀ کاخ سلطنت‌آباد، ۱۲۶۲ ش.| تکیه‌ی دولت، رنگ‌روغن روی کرباس، ۱۰۹ در ۹۳ س.م، موزۀ کاخ گلستان

نقاشی-حوضخانه-کاخ-صاحبقرانیه-اثر-کمال-الملکحوضخانۀ صاحبقرانیه، رنگ‌روغن روی کرباس، ۱۲۶۳ ش، ۵۶ در ۹۰ س. م، کاخ‌موزۀ صاحبقرانیه


نقاشی-راست-دورنمای-عمارت-شهرستانک-نقاشی-چپ-دورنمای-سرچشمه-شهرستانک-آثار-کمال-الملک
دورنمای عمارت شهرستانک، رنگ‌روغن روی کرباس، ۵۷ در ۸۰ س.م.، موزۀ کاخ گلستان | دورنمای سرچشمۀ شهرستانک، رنگ‌روغن روی کرباس، ۱۲۹۰ ش، ۶۹ در ۸۴ س.م، موزۀ کاخ گلستان

نقاشی-پرتره-مشهدی-ناصر-پیشخدمت-کمال-الملک-مشهدی‌ناصر، خدمتکار استاد، رنگ‌روغن روی کرباس، ۱۳۰۳ ش. ۶۰ در ۶۴ س.م، موزۀ ملک

نقاشی-راست-زرگر-بغدادی-نقاشی-چپ-فالگیر-بغدادی-از-آثار-کمال-الملکز‌رگر بغدادی، رنگ‌روغن روی کرباس، ۱۲۷۹ ه.ش، ۴۳.۵ در ۵۳.۵ س.م، موزۀ مجلس | فالگیر بغدادی، رنگ‌روغن روی کرباس، ۱۲۷۷ ه.ش، ۴۶ در ۵۵.۵ س.م، موزۀ مجلس

‌معرفی مقالاتی که در مجموعۀ حرفه: هنرمند به بررسی معروف ترین آثار کمال الملک و جریان هنری او پرداخته‌اند

(این بخش به‌کوشش لیلا طباطبایی یزدی تهیه شده است)

به‌طور کلی می‌­توان دیدگاه منتقدان هنر و به‌ویژه پژوهشگران نقاشی ایران دربارۀ نقش و اهمیت کمال‌ الملک در نقاشی مدرن یا معاصر ایران را در طیفی گسترده قرار داد. طیفی که پیروان و طرفداران یا مدافعان شیوۀ او در یک‌سو، و مخالفان و منتقدان سرسخت او در سوی دیگر آن قرار می‌­گیرند.

گروه اول کمال‌ ­الملک را آغازگر یا دست‌کم تثبیت‌­کنندۀ مسیری جدید در نقاشی ایران می‌­دانند و از‌همین‌روی موقعیت او را به‌مثابۀ نقطۀ عطفی در شکل‌گیری پارادایم جدید در هنر معاصر ایران و به‌صورت مشخص تاریخ نقاشی جدید، و نیز زمینه‌­ساز جریان نقاشی نوگرا در ایران می‌­نگرند.

گروه دوم اما بر نقش مخّرب کمال‌ الملک در مسیر روبه‌رشدِ سنت چندصدسالۀ نقاشی ایرانی تأکید می‌­کنند و سبک هنری و آثار او را صرفاً تقلید یا رونوشت ناشیانه­‌ای از سنت نقاشی کلاسیک غربی، که در همان روزگار در اروپا منسوخ شده بود، می‌­دانند. آن‌­ها از همین روی کمال‌ ­الملک و پیروانش را مسئول سیرِ رو‌به افول نقاشی ایران در دورۀ جدید و انحطاط سنت بزرگ نقاشی ایرانی می‌­دانند و معتقدند جریان هنریِ کمال ­الملک نه‌تنها به ایجاد پارادایمی جدید در هنر ایران نیانجامید، بلکه مانع از تداوم و بالیدن سنت بزرگ نقاشی ایرانی در عصر حاضر نیز شد.

تاکنون مقالات متعددی دربارۀ نقاشی متجدد یا معاصر در ایران و سیر تحولات و جریان‌­های ذیل آن در حرفه: هنرمند منتشر شده است. در این میان، تعدادی به‌صورت مشخص به کمال‌­ الملک و نقش او در شکل‌گیری و تداوم جریان نقاشی متجدد در ایران اختصاص دارد. نویسندگان این مقالات با رویکردها و دیدگاه‌­های متفاوتی، کارنامۀ هنری کمال‌ الملک، موقعیت او به‌عنوان مشهورترین هنرمند ایرانی در یک سده‌­ی اخیر، و نقش‌­آفرینی او در رقم‌زدن به مسیر و سرنوشت نقاشی مدرن و معاصر ایران را مورد کنکاش قرار داده‌­اند. در ادامه خلاصه‌­ای از نقطه‌نظرات و دیدگاه‌­هایی که از سوی این منتقدان و صاحب‌‌نظران درباره‌­ی کمال‌­الملک در حرفه: هنرمند منتشر شده است، خواهد آمد.

محسن وزیری‌مقدم در مقاله‌ای با عنوان «کمال‌ الملک و پیروان او» که در شمارۀ ۷۸ منتشر شده و آن را به بهانۀ برگزاری نمایشگاهی از آثار کمال‌الملک نگاشته است، دربارۀ نسبت میان «مکتب کمال‌ الملک» و «نقاشی کلاسیک» سخن می‌گوید. او در این نوشتار ابتدا دربارۀ وظیفۀ نقاش و مسئولیت او نسبت به جامعه‌اش سخن می‌گوید و سپس بحث خود را مشخصاً دربارۀ کمال‌ الملک پی می‌گیرد. او با مقایسۀ کمال الملک و نقاشان دورۀ رنسانس در اروپا، بر اختلاف آشکار و وجوهِ تمایزِ بنیادین میان سبک کلاسیک و واقعگرای آن نقاشان و شیوۀ نقاشی کمال الملک بعد از بازگشت او از فرانسه، تأکید می‌کند. این تفاوت بنیادین به‌گمان وزیری‌مقدم در این مسئلۀ محورین خلاصه می‌شود که نقاشان کلاسیک غرب باوجود بهره‌گیری از طبیعت هرگز مقلّد صرف طبیعت نبوده‌اند، بلکه در جست‌وجوی حقیقتی ورای ظواهر آن بوده‌اند. کمال الملک اما، در سطحِ همان تقلید و کپی‌برداری از طبیعت فروماند و نتوانست از آن مرحله گامی به پیش نهد. او از خلال همین مقایسه، این‌طور نتیجه‌گیری می‌کند که سبک یا شیوۀ نقاشی‌های کمال المک تنها رونوشتی سطحی و تقلیدی مغلوط و معیوب از آثار نقاشان بزرگ شیوۀ کلاسیک در اروپاست، و این را به‌حساب عدم برخورداری کمال الملک از بینش کافی برای دریافت درکی عمیق از سنت نقاشی طبیعتگرای اروپا، می‌گذارد.

«مهارت او در نقاشی و محدودیت بینشش تا آن حد که با شیفتگی و صداقت آثار چند تن از هنرمندن کلاسیک را عیناً کپیه کند، ارمغانی که کمال الملک با خود به ایران آورد و بعدها به مکتب کمال الملک معروف شد کپیه‌برداری از آثار هنرمندان اروپایی و تقلید باسمه‌هایی بود که با چاپ‌رنگی به ایران آمد. در بررسی آثار کمال الملک این‌طور به‌نظر می‌آید که نه‌تنها از کپیه‌کردن آثار هنرمندان کلاسیک اروپا درسی نگرفته بلکه به اصولی که آن هنرمندان در تصویر طبیعت، در ترکیب‌بندی شکل‌ها، نحوۀ قلم‌زنی و رنگ‌آمیزی در نظر داشته‌اند، توجه نکرده است».

نقد سرسختانۀ وزیری‌مقدم بر وجه تقلیدی و بازنمایی عینیِ طبیعت در آثار کمال الملک تا آنجا ادامه می‌یابد که آثار کمال الملک را «عکاسی از طبیعت» توصیف می‌کند. او می‌نویسد: «کمال الملک به‌جای آن‌که از پشتوانۀ هنر عباسی الهام بگیرد و آن را با برداشت صحیحی از هنر کلاسیک اروپا درآمیزد، به‌جای آن‌که به تصاویر و نقاشی‌های دیواری قاجاریه جان تازه‌ای ببخشد، به عکسی از طبیعت پرداخت و ظاهر اجسام را به همان شکلی که همه می‌بینند، نقاشی کرد». نقد نویسنده از این نیز فراتر می‌رود و معتقد است کمال الملک حتی در تقلید و کپی‌برداری از آثار کلاسیک اروپا نیز چندان موفق نبوده است و در استفاده از رنگ و کاربست پرسپکتیو نیز خطاهای زیادی داشته است. وزیری‌مقدم در وجه دیگری از قیاس خود میان آثار نقاشان بزرگ سبک کلاسیک اروپا و کمال الملک، شیوۀ طبیعت‌پردازی و واقع‌نمایی در آثار نقاشان اروپایی همچون رافائل و رمبراند را واجد بعدی هنرمندانه می‌داند، و در عوض آثار کمال الملک را دارای جنبه‌ای پیشه‌ورانه و فاقد تعمق و بینش هنری معرفی می‌کند.

مقاله‌ای که با عنوان «امکان یک استراتژی فرهنگی» در شمارۀ ۵۶ منتشر شده است، متن پیاده‌شدۀ گفت‌وگویی میان مجید اخگر، ایمان افسریان، و روئین پاکباز دربارۀ نقاشی متجدد در ایران است. این گفت‌وگو کنکاشی است دربارۀ وضعیت نقاشی ایران در دورۀ جدید و مباحثی که در این گفت‌وگو طرح می‌شود، ادامۀ مباحث طرح‌شده در دو مقالۀ «مسیرهای هنر ایران: طرحی از امکان یک خلاقیت تاریخی» نوشتۀ مجید اخگر در شمارۀ ۵۴، و مقالۀ «محل اصلی بحث کجاست؟» نوشتۀ ایمان افسریان در همین شماره، شکل گرفته است.

گفت‌وگو با مباحثی دربارۀ کمال الملک و نقش او به‌عنوان وارث جریان طبیعت‌گرایی در نقاشی ایران، که در حدود دو قرن قبل از او به وجود آمده بود، و سهم او در رقم‌زدن به سرنوشت نقاشی متجدد در ایران، آغاز می‌شود که جدلی نظری میان شرکت‌کنندگان در بحث را در پی دارد. مجموع مباحث طرح‌شده در این گفت‌وگو را می‌توان کنکاشی انتقادی در تحولات سبک‌شناختی در جریان هنر جدید در ایران و به‌صورت مشخص نقاشی ایران در یک سدۀ اخیر دانست. گفت‌وگوکنندگان تلاش می‌کنند موقعیت نقاشی متجدد در ایران را در کشمکش میان سه قلمروِ سنت نقاشی ایرانی، سنت بزرگ هنر اروپایی و سنت مدرنیسم تبیین کنند، و بر چگونگی تأثیرگذاری پارادایم مدرنیته بر نقاشی متجدد ایران تمرکز دارند. آن‌ها در ضمن گفت‌وگوی خود به این پرسش‌ها پاسخ می‌دهند: آیا هنر ایران روزی در اوج بوده که اکنون روبه افول است؟ مختصات آن اوج و این افول کدام است؟ آیا کمال الملک و معاصران او مستثنی شده‌اند؟

چنانچه گفته شد، بخش اول این گفت‌وگو بر نقش کمال الملک در شکل‌گیری این جریان اختصاص دارد. ایمان افسریان معتقد است کمال الملک به‌صورت سختگیرانه‌ای درگیر یک فرم یا همان سنت بزرگ اروپایی بوده است که البته این جریان حاصل تلاش دو نسل از نقاشان پیش از او، یعنی از محمد زمان به این‌سو، نیز بوده است. بنابراین او مسیر کمال الملک را به‌مثابۀ ثمرۀ آن تلاش‌ها و در امتداد آن می‌نگرد، و آن را آخرین تلاش‌ها برای فهم یک سنت جدید می‌داند. به گمان او کمال الملک وارث دو نظام زیباشناسانۀ پیش از خود است که اولی حول عنصر خیال شکل گرفته است و دومی گرایش‌های طبیعتگرایانه و واقعگرایانه دارد. در نتیجه، دوران کاریِ کمال الملک در ستیز میان این دو گرایش می‌گذرد و در اثر این ستیز، شاهد نوعی سنتز و حضور توأمان هر دوی این جریان‌ها در آثار او هستیم.

مقاله‌­ای با عنوان «بازگشت به زبان تصویر» به قلم ایمان افسریان در بخش «ایران جدید» وبنامۀ حرفه: هنرمند منتشر شده است. او در این مقاله به مسئلۀ آموزش آکادمیک در هنر معاصر ایران و به‌صورت مشخصْ نقاشی، متمرکز است. افسریان فقدان آموزش هنری آکادمیک در ایران از دورۀ کمال ­الملک تا امروز را از معضلات نقاشی معاصر ایران می‌­داند و می­‌نویسد:

«یکی از فاجعه‌بارترین و گویا تمام‌نشدنی‌ترین سوء‌فهم‌های این صد سال هنر معاصر ایران، در مورد آموزش آکادمیک بوده و هست. از آنجا که قریب‌به‌اتفاق بلکه همه‌ی هنرمندان معاصر ایران از کمال‌الملک تا امروز آموزش آکادمیک ندیده‌اند، معنی این کلمه را هم نمی‌فهمیم و آن را به اشتباه به کار می‌بریم. آن روش تجربی که کمال الملک در آن نقاشی آموخت و حتی رفتن به کلاس مزین‌الدوله یا کارگاه فانتن‌لاتور آموزش آکادمیک و کلاسه‌شده نیست. هنرآموزی در مدرسۀ صنایع مستظرفه از استادی که خودْ تجربۀ آموزشی کلاسه‌شده را ندارد هم آموزش آکادمیک نیست. […] اَشکالی بی‌معنی را به تقلید و طوطی‌وار از هنر غرب گرفته بودند، بر بوم می‌کشیدند و به دنبال سبکی شخصی می‌گشتند تا تکرارش کنند و از آن‌جا که نمی‌دانستند چه می‌کشند، در کارشان هم پیش نمی‌رفتند و قریب به اتفاق‌شان دچار بیماری خودشیفتگی می‌شدند و عده‌ای شاگرد دور خود جمع می‌کردند تا زبانی را که نمی‌دانند، با لهجه‌ای مضحک به شاگردان بیاموزند!».

افسریان یکی از دلایل این امر را اجتناب و مخالفت واهیِ هنرمند‌ـ‌معلم‌­های متجدد از هرگونه انباشت تجربه و سنت فرهنگی به بهانۀ مدرنیسم و نوآوری و خلاقیت می‌داند. بر همین اساس نقد خود را بر سیستم آموزش دانشگاهی یا به‌اصطلاح آکادمیک نقاشی از آغاز تأسیس نهادهای آموزش رسمی هنر جدید در ایران تا امروز طرح می‌­کند. به‌گمان او، ناتوانی و ناکامیِ آموزش رسمی یا آکادمیک نقاشی در ایران برآمده از عدم درک درست و عمیق اولین هنرمندان ایرانیِ متأثر از سنت بزرگ هنر غربی بود. بنابراین او مواجهۀ پیشگامان هنر متجدد ایران، و مشخصاً کمال الملک و پیروان و شاگردان او، با مظاهری از هنر غرب را به‌صورت نوعی سوءتفاهم یا بدفهمی تفسیر می‌­کند که عواقب آن را در هنر متجدد ایران طی سدۀ اخیر شاهدیم.

«مفاهیم و معانی‌ای که در این نظامِ نمادینِ تصویری در طول چند هزار سال هنر غرب انباشته شده بود، ظرایف و پیچیدگی‌های بسیار داشت که درک آن‌ها نیازمند تلاشی بسیار بود بیش از آن‌چه که کمال الملک و شاگردانش انجام دادند؛ از مفاهیم فرمالی مانند؛ تناسبات و شیوۀ دوبعدی‌کردنِ جهان عینی تا نور و حجم و تنالیته و رنگ و فضا و… تا معانی‌ای که هر کدام از این مفاهیم زبانی می‌توانند حمل کنند تا مباحث پیچیده‌تری مانند حالت (ژست)، پُز، تیپ، شخصیت (کاراکتر)، فردیت (ابعاد روانکاوانه و فردی شخص)، اتمسفر (حالت فضا)، طریقۀ بیان و ورود روایت به تصویر، معانی موضوعات و ژانرهای متعدد و متفاوت و… اما فرم ادراکی خیلی پیش‌تر از این‌که به این مراحل برسد یا حداقل بلوغ و احاطه‌ای نسبت به معنا و تاریخ آن حادث شود با کلی سوءتفاهم و بدفهمی کورتاژ شد.»

مسلم خضری در یادداشتی با عنوان «قضاوت سخت تاریخ، دربارۀ پرترۀ وثوق‌­الدوله اثر کمال‌ الملک» که در بخش «ایران جدید» وبنامۀ حرفه: هنرمند منتشر شده است، بر سنت پرتره­‌نگاری از درباریان و چهره‌های تاریخی در ایران تمرکز دارد و سعی می­‌کند تفاوت این سنت را نزد کمال ­الملک و اسلاف او توضیح دهد. پرتره‌­نگاری از شخصیت­‌های تاریخی و سیاسی تا قبل از کمال ­الملک وسیله‌­ای برای کسب مشروعیت سیاسی دولت­مردان بود، و هنرمندان در برابر دربار و سیاست مسلط موضعی منفعلانه داشتند. کمال ­الملک اما با امتناع از پذیرش منفعلانۀ درخواست ساختن پرتره از صاحبان قدرت، گام نخست را در مقابله با وضعیت پیشین برداشت و به این ترتیب، علاه بر نقاش‌­باشی دربار، برای خود شأن یک کنشگر سیاسی ایجاد کرد.

دومین گام او، ساخت پرتره از شخصیت‌­های مهم مشروطه‌­خواه دورۀ خود بود که می‌­توان آن را به مثابۀ نقطه‌عطفی در تغییر موقعیت اجتماعی و سیاسی نقاشی، به‌خصوص نقاشیِ پرتره، در جامعه‌­ی ایران دانست. به‌زعم خضری، به این ترتیب کمال ­الملک توانست سنتی نو در نسبت میان نقاش ایرانی و موضوع اثرش به وجود آورد. این نسبت در تضاد با نسبت منفعلانه‌­ی پیشین، نسبتی فعالانه و آگاهانه است، و پرتره‌­سازی را به یک کنش سیاسی از سوی هنرمند بدل کرد.

«نقل است رضاخان سردار سپه خود به سراغ کمال الملک رفت و از او خواست چهره‌اش را نقاشی کند. وقتی کمال الملک از این خواسته طفره رفت و شاگردش را برای انجام این کار پیشنهاد داد، مورد غضب رضاشاه قرار گرفت. در واقع کمال الملک در این ژانر سنتی‌ای که به‌جا گذاشت و با نقاشی‌کردن از شخصیت‌های مهم مشروطه‌خواه دورانش، موضع سیاسی و دیدگاه شخصی خود را نیز اعلام می‌کرد. این حرکتی نو بود در نسبت نقاش ایرانی با موضوع نقاشی و کنش سیاسی‌اش. این‌که هنرمند در نسبت با سفارش‌دهنده و قدرت سیاسی چگونه و چه میزان به سبک و شیوۀ هنری و نظرگاه سیاسی خود وفادار می‌ماند نکتۀ مهمی است که در اعتبار و ارزش نقاشی او تعیین‌کننده است.»

دو اثر «پرترۀ وثوق‌الدوله» و «پرترۀ حاج سیّد نصرالله تقوی» در میان بهترین چهره‌سازی‌های کمال الملک‌ هستند، و خضری خلق آن‌­ها را محصول همین مناسبات جدید میان هنرمند و قدرت سیاسی می‌داند. او در ادامۀ این نوشتار تلاش می‌­کند توضیح دهد که چرا دو پرتره‌­ای که کمال ­الملک از تقوی و وثوق­‌الدوله ساخته است، با وجود آن‌که هر دوی این شخصیت‌­ها مشروطه‌­خواه و شاعر و ادیب بودند، واکنش و اقبال یکسانی در میان جامعه نیافتند. پرترۀ تقوی بسیار مورد اقبال قرار گرفت و ماندگار شد اما پرترۀ وثوق­‌الدوله چندان شهرت و اقبالی پیدا نکرد و خضری می‌کوشد در ادامه دلایل این امر را توضیح دهد. نگارنده در خلال توضیحاتی که دربارۀ این دو چهره و موقعیت آن‌­ها در مناسبات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آن دوره می‌­آورد، بر توافق و همسویی گرایشات تجددطلبانۀ نقاش و سیّد نصرلله تقوی، تأکید می‌­کند و دلیل ماندگارترشدنِ پرترۀ او را پیوند میان این تصویر با تصوّر عمومی از این شخصیت تاریخی می‌­داند. به این ترتیب، او در این یادداشت سعی می‌­کند بر جنبه‌­ای دیگر از زندگیِ هنریِ کمال ­الملکِ نقاش تأکید کند، و آن شأن سیاسی و موضع­‌گیری و کنشگری سیاسی اوست.

خضری معتقد است «هنرمندان می‌توانند شخصیت‌­های تاریخی را تاریخی کنند»، و عمل تصویرگریِ شخصیت‌­ها و چگونگی انجام آن را به‌مثابۀ عمل نوشتن تاریخ و تفسیر موقعیت­ تاریخیِ آن‌­ها می­‌داند. این همان کاری است که به‌زعم خضری کمال ­الملک به‌خوبی موفق شده است با ساخت پرتره‌­ای از حاج سیّد نصرالله تقوی، دربارۀ این شخصیت سیاسی و تاریخی انجام دهد. ایمان افسریان و مسلم خضری در مقاله‌­ای با عنوان «پرترۀ تاریخ» که در شمارۀ ۶۵ منتشر شده است، نیز به موضوع کنشگریِ سیاسیِ کما ­‌الملک در مقام نقاشِ دربار اشاره و همین استدلال مشابه را دربارۀ محبوبیت پرترۀ حاج سیّد نصرالله تقوی طرح کرده‌­اند.

جمشید حقیقت‌شناس در یادداشت کوتاه «قفس و هنرمند» که در شمارۀ ۹ منتشر شده است، آثار کمال‌ الملک را نمایندۀ زیبایی‌­شناسی عصر او می‌­داند و معتقد است کمال ­الملک موفق شده بود مانند هنرمندان بزرگ پیش از خود همچون کمال‌­الدین بهزاد و سلطان‌محمد و رضا عباسی، محیط ویژۀ سیاسی و اجتماعی عصر خود را عیناً در آثارش انعکاس دهد، و این مهم را به‌مثابۀ توفیقی برای هنرمند برمی‌‌شمرد. به‌گمان مؤلفِ این یادداشت، کمال‌ ­الملک در جهت ترقیِ فرهنگ جامعۀ خود گام بر­می‌­داشت.

«او که در عصر ترجمه به‌سر می‌­برد، ترجمۀ بصری را راه‌حل ناگزیر برای ترقیِ فرهنگ خود می‌­دانست و با نمایش شرایط جامعه و شخصیِ خود، سبب بیداری جامعه و دوستان خود شد، و بعدها با سفر به اروپا و توجه به نقاشانی چون واندایک، رامبراند، تی‌سین، داوینچی، رافائل و غیره، دانش لازم را به دست آورد.»

نویسنده آثار کمال‌ ­الملک را بازتاب و حاصل سیر کلیِ نقاشی ایران از قرن یازدهم هجری به‌بعد می‌­داند اما در عین حال بر تأثیرپذیری هنرمند از نقاشی غرب، همچون دیگر هنرمندان آسیاییِ معاصرش، نیز تأکید می‌کند. او اثر «پرنده و قفس» را نمود روشن این تأثیرپذیری و فاقد حس زیباشناسانۀ دیگر آثار کمال‌‌ الملک می‌­داند، اما در عین حال تلاش می‌­کند تفسیری نمادین از این تابلو ارائه دهد و آن را با موقعیت نقاش در زمان خلق اثر، یعنی در حوالی سال ۱۳۰۸، مرتبط می‌­داند و می‌­نویسد:

«او خود را مانند پرنده­‌ای زیبا در محیطی می‌­دید که هر آن انتظار هر حادثه‌­ای برایش می­‌رفت. کمال‌ الملک سرنوشت خود را در رفع این اسارت می‌­دید و در این نقاشی جایگاه خود را به‌درستی منعکس نمود. او با این اثر موفق به ثبت دورۀ جدیدی از تاریخ شد.»

در شمارۀ ۷۸ حرفه: هنرمند، یادداشتی با عنوان «جناب جلالتمآب کمال­‌الملک نقاش‌باشی مخصوص حضور همایون»، منتشر شده است. این متن شرح مختصری است از دوران مختلف زندگی هنری کمال‌ الملک که به‌قلم محمدباقر اعتمادالسلطنه در روزنامۀ شرافت، شمارۀ ۶۰ سال ۱۲۸۰ منتشر و عیناً در این شماره بازنشر داده شده است. این متن همچنین دربردارندۀ اطلاعاتی جزئی دربارۀ نشان­‌ها و هدایا و امتیازهای ویژه‌ای که هنرمند از دربار دریافت کرده است، و نیز سفر او به فرنگ با اجازه و دستور ناصرالدین شاه است. این سطور در عین اختصار و نثر پُرتکلف آن، به‌روشنی گویای منزلت بالای کمال‌ الملک در دربار ناصرالدین شاه و نیز پایگاه اجتماعیِ او در میان مردم است، تا جایی که می‌­توان آن را به‌عنوان یک سند تاریخیِ گویا دربارۀ موقعیت اجتماعی و سیاسی هنرمند در آن دوران در نظر گرفت.

ستاره مینوفر «سالشمار نقاشی نوگرای ایران» خود را که در شماره‌­ی ۱۸ منتشر شده است، با تأسیس «مدرسه‌ی صنایع مستظرفه» توسط کمال ­الملک در سال ۱۲۸۹ آغاز می‌­کند. او همچنین در ادامه به تفکیکِ این مدرسه به دو مدرسۀ صنایع قدیمه و جدیده پس از بازنشستگی کمال ­الملک در سال ۱۳۰۷، تأسیس هنرکدۀ هنرهای زیبا با ادغام مجدد این دو مدرسه و سپس تبدیل آن به دانشکدۀ هنرهای زیبا و ادامۀ شیوۀ هنری کمال ­الملک توسط پیروان او به‌عنوان نخستین مدرسان دانشکدۀ هنرهای زیبا اشاره می‌­کند. آغاز این سالشمار با تأسیس مدرسۀ صنایع مستظرفه، نشانگر اهمیت آن به‌عنوان نقطۀ عطفی در تاریخ هنر ایران و شکل‌­گیری جریان نقاشی نوگرا است.

منا زهتابچی در مقالۀ خود باعنوان «نقاشی واقع­‌نمای عامه‌پسند» که در شمارۀ ۱۶ منتشر شده است، دربارۀ «نقاشی­ عامه‌­پسند» یا «نقاشی بازاری» در دورۀ جدید در ایران سخن می­‌گوید و بر ژانر نقاشیِ واقع‌نما متمرکز است. او می‌­کوشد به پیشینه­ و سنت این نقاشی در ایران اشاره کند و به بررسی آثار نقاشی و نقاشانی بپردازد که سهم مهمی در شکل‌گیری سلیقۀ عمومی داشته‌­اند. او تلاش می‌­کند تا نشان دهد چه گروه‌­ها یا عواملی در شکل‌گیری این جریان سهم به‌­سزا و مشخص و مستقیمی داشته‌­اند. زهتابچی بحث خود را دربارۀ ریشه­‌های آغاز جریان نقاشی واقع­‌نما در نقاشی رسمی و درباریِ عصر ناصرالدین ­شاه و موج تقلید از آثار اروپیان در میان این هنرمندان آغاز می‌­کند.

«آن دسته از منتقدینی که کمال ­الملک را خائن به هنر ایران می‌­دانند، به همراه آن گروه از افرادی که از وی تصویر استادی بلامنازع ارائه داده‌­اند، باید به این نکته توجه داشته باشند که علاقه به تقلید فوت‌و‌فن نقاشی غربی، استفاده از عکس، ریزپردازی، کپی از روی کارهای فرنگی و مردم‌­نگاری، همگی مواردی است که در آثار تمامی نقاشان هم‌­دورۀ کمال ­الملک دیده می‌شود. کمال‌ الملک از بهترین و موفق‌­ترین نمونه‌­های این نسل بود و البته از بخت‌­بلندترین‌­شان. شاید عمده­‌ترین تفاوت کمال‌ الملک با بقیۀ نقاشان هم­دوره‌­اش، تأسیس «مدرسۀ صنایع مستظرفه» بود که با تربیت تعدادی شاگرد، پایه‌­گذار جریانی شد که به‌مدت نیم‌قرن نقاشی ایران را تحت سیطرۀ خود داشت».

نویسنده در ادامه به شرح زندگی اجتماعی و حرفه‌­ای کمال ­الملک می‌­پردازد. به‌زعم او نقاشی واقعگرایانه در ایران با کمال ­الملک اوج گرفت اما بعد از او و دورۀ شاگردان مستقیم‌­اش، این ژانر رو به انحطاط رفت و ارزش‌­های هنری خود را از دست داد.

«این شیوه از نقاشی در سیستم دانشگاهی در مواجهه با آثار هنری متجدد و مدرن نیز جا خالی کرد، و از نظر کیفی، تا حد عکس­‌گونگی و هنر دیدفریب تنزل یافت. اما از نظر کمّی این شیوه و سبک در ایران در ابعادی وسیع گسترش یافت».

زهتابچی در ادامه توضیح می‌­دهد که چگونه بازگشت شاگردان کمال ­الملک به شهرهای زادگاه‌شان و تداوم و تدریس این سبک توسط آن­‌ها به جوانان و نسل‌­های بعدیِ نقاشان، این شیوۀ هنری به‌میان کوچه و بازار راه پیدا کرد و در میان مردم رواج یافت.

«تا زمان کمال ­الملک، نقاشی ایران، عمدتاً در حوزۀ دربار تعریف می‌­شد و دارای حامیان دولتی بود. بسیاری از نقاشی‌­های کمال الملک بر طبق سفارشاتی انجام گرفته است که به وی محول می­‌شده. اما شاگردان کمال ­الملک از چنین حامیان دولتی برخوردار نبودند.».

بنابراین باید به‌ناچار راه دیگری برای عرضۀ آثار خود و کسب درآمد از این کار می‌­یافتند. تعدادی از این شاگردان برای فروش آثار خود به مردم، در فکر ایجاد فضاهایی افتادند که دارای دو کاربری متفاوت بودند: کارگاه و فروشگاه. به این ترتیب آن‌­ها توانستند فضاهای جدیدی داشته باشند که هم محل کارشان باشد و هم محل نمایش و عرضۀ آثارشان به بازار. به‌دنبال چنین تغییری بود که در حدود هفتاد سال پیش اولین «گالری‌ـ‌مغازه‌‌ـ‌کارگاه»های نقاشی در تهران تأسیس شد. البته زهتابچی ابتدا بر نقش هنرآموختگانِ مدارس روسیه که به ایران مهاجرت کرده بودند، در شکل‌­گیری این جریان تأکید می‌­کند. او در ادامۀ این مقاله به شرح مختصری از زندگی و آثار نقاشانی متعلق به این دو گروه و تأثیرگذاریِ آن‌­ها بر شکل‌­گیری نقاشی عامه‌­پسند و بازاری در ایران می‌­پردازد.

ایمان افسریان در مقالۀ «هنر متجدد ـ هنر بازاری» که در شمارۀ ۱۴ منتشر شده است، دربارۀ دوگانۀ هنر و فرهنگ عالی و هنر و فرهنگ عوام سخن می‌­گوید و در مقدمۀ بحث خود این دوگانه را چنین صورت‌بندی می‌­کند که اگر هنرمندی می‌­توانست سرآمد هنرمندان عصر خود باشد، معمولاً جذب دربار اشراف می‌­شد و اگر در سطح نازل‌­تری کار می‌­کرد، طبقات پایین‌­تر اجتماع خریدار آثار او بودند. افسریان در ادامه آثار کمال ­الملک را واجد ویژگی‌­هایی از هر دو سنخ می‌­داند و می‌­نویسد:

«با آنکه کمال ­الملک به فرنگ رفت و تا حدودی اسلوب کاریِ آن‌­ها را آموخت و با سنت بزرگ نقاشی ایرانی بیشترین فاصله را داشت، اما باز هم توسط عموم بینندگان آثارش پذیرفته شد. نه‌تنها در دربار که در میان مردم نیز او را به‌عنوان هنرمند و اثر او را به‌عنوان هنر پذیرفتند».

او در ادامۀ این مقاله هنر نقاشی در دورۀ بعد از کمال ­الملک را به دو قسم هنر متجدد و هنر بازاری تقسیم می‌­کند.

ثمیلا امیرابراهیمی در مقالۀ «نقاشی قاجار و تجربه‌ی مدرنیته» که در شمارۀ ۱۳ منتشر شده است، به‌بررسی و تحلیل نقش سه نقاش بزرگ واقع‌­گرا یا آکادمیک ایران، یعنی صنیع‌­الملک، محمودخان ملک‌­الشعرا و کمال الملک پرداخته است. او می­‌کوشد در این نوشتار، موقعیت فرهنگی و اجتماعی ایران در قرن نوزده و به‌ویژه مقارن با دورۀ پادشاهی ناصرالدین‌شاه قاجار را شرح دهد و ریشه­‌های شکل‌گیری سبک واقع­‌گرا در نقاشی ایران را در این دوره، مورد کاوش قرار دهد. بخش عمده‌­ای از این مقاله به کمال ­الملک اختصاص دارد و نویسندۀ آن از یک‌سو بر جنبه‌­های مثبت و تعیین‌­کنندۀ نقش کمال ­الملک در شکل‌­گیری هنر جدید در ایران تأکید می­‌کند و از سوی دیگر تلاش می‌­کند به برخی از نقدهایی که از سوی برخی منتقدان بر کمال‌ الملک وارد شده است، پاسخ دهد. او برای این کار در تحلیل‌­های خود و با نگاهی فراتر هنرمند را در زمینۀ اجتماعی و فرهنگی ویژۀ دورانش قرار می‌­دهد و او را نه مبدع، بلکه تداوم‌دهنده و تکمیل‌­کنندۀ جریان­ هنری آکادمیک و طبیعت­‌گرایی می‌­داند که پیش از او آغاز شده بود.

«در ایران نیز حرکت نقاشی آکادمیک که از زمان صفویه شروع شده بود، روند طبیعت­‌گرایی را در نقاشی‌­های کمال ­الملک به انتها می‌رساند.»

امیرابرهیمی هنر نقاشی دورۀ قاجار را همچون دیگر مظاهر فرهنگی و اجتماعی ایران، از حیث دارابودنِ عناصر نقاشی ایرانی و اروپایی به‌صورت توأمان، پدیده‌­ای «دورگه» (هیبرید) می­‌نامد. او سبک نوظهور عینیت­‌گرا در این دوره را ملغمه‌­ای جذاب تلقی می‌­کند که هم تقلیدی و خام‌­دستانه به‌نظر می­‌رسد و هم واجد ارزش­‌های هنری قابل توجهی است.

در بخشی از این مقاله که به‌شرح مختصری از زندگی فردی و هنری کمال‌ الملک اختصاص دارد، نویسنده تلاش می­‌کند اهمیت نقش کما ­‌الملک در شکل‌­گیری جریان نقاشی آکادمیک در ایران را نشان دهد.

«او راه و سبک هنری خود را بر اساس یک شیفتگی ساده نسبت به هنر آکادمیک اروپایی انتخاب نکرد، بلکه پایه‌گذاری هنر آکادمیک را برای پیشرفت هنر ایران ضروری می‌­دید و معتقد بود که هنر ایران نیز باید مانند هنر اروپا مسیر تاریخی هنر رنسانس و باروک را بگذراند تا به رئالیسم و امپرسیونیسم برسد. این نگرش در زمان او ریشه‌­ای‌­ترین و دوربینانه‌­ترین شیوۀ بهره‌­گیری از هنر غرب بود. برخلاف این نظر که او قادر نبود جنبش­‌های جدید هنری را ببیند و از آن‌­ها بهره‌­برداری کند، کمال‌ الملک شیوۀ کار رئالیست‌­ها و امپرسیونیست‌­ها، از جمله ساده‌کردن اشکال و فی‌البداهگی ضربه‌قلم‌مو را تا اندازه‌­ای تجربه کرد».

امیرابراهیمی در ادامۀ همین مقاله در بخشی با‌عنوان سبک و موضوع آثار کمال الملک، سیر تغییرات در سبک هنری کمال ­الملک را در دوران مختلف کاری‌­اش شرح می‌­دهد. به گمان او، در دوران مختلف کاری هنرمند شاهد تحولات چشمگیر سبکی در آثارش نیستیم.

«سبک کمال ­الملک در تمام طول زندگی‌اش حرکتی تدریجی و یکنواخت به سوی طبیعت‌­پردازی خالص را طی می‌­کند. اگرچه آثاری که بعد از بازگشت از اروپا نقاشی کرد تا حدودی با آثار پیشین فاصله می‌­گیرد، اما تغییری اساسی را نشان نمی‌­دهد جز اینکه «طبیعی‌تر» و «کامل‌­تر» می‌­شود.»

امیرابراهیمی دوران کاری و آثار کمال ا­لملک را به‌طور کلی به دو دوره­‌ی اصلیِ دورۀ اولیه (حدود دهه‌­های سی و چهل سالگی) و دورۀ پختگی (دهه‌­های پنجاه تا هفتاد سالگی) تقسیم می‌­کند و سپس نمونه‌­هایی از آثار مربوط به هر یک از این دوره‌­ها را بررسی می‌­کند. او همچنین به موضوع آثار کمال ­الملک نیز می‌­پردازد و معتقد است علاقۀ بسیار زیاد نقاش به طبیعت از وجوه تمایز مهم آثار او با دیگر نقاشان معاصرش است. این مقاله همچنین به آثار دیگر کمال ­الملک همچون طبیعت­ بی­جان و تک‌چهره‌­ها نیز اشاره­‌هایی دارد. امیرابراهیمی در بخش دیگری از این مقاله تلاش می‌­کند تا وجوه تمایز آثار کمال ­الملک را نسبت به صنیع‌­الملک و میرزامحمودخان برجسته کند. در میان این وجوه تمایز، او به مواردی همچون بازنمایی مردم عادی و زندگی روزمره، و نحوۀ بازنمایی زنان در آثار کمال ­الملک اشاره می‌­کند. او نحوۀ بازنمایی زنان در آثار کمال‌­الملک را نشانه‌­ای از چرخش زیبایی‌­شناسی قاجاری به سوی طبیعت­‌گرایی می‌­داند و دربارۀ آن به تفصیل سخن می‌­گوید و در بخشی از مقاله بر همین مسئله به‌عنوان یکی از مهم‌ترین وجوه تمایز آثار کمال‌ الملک با دیگر نقاشان پیش از خود و معاصرش تأکید می­‌ورزد.

«این امر نه‌تنها از الزامات سبک طبیعت­‌گرایانه سرچشمه می‌­گیرد بلکه از واقعیت تغییر شرایط اجتماعی ایران خبر می‌­دهد…».

در بخش دیگری از این مقاله، امیرابراهیمی به انتقادهایی که علیه کمال الملک طرح می‌­شود رو مطرح کرده و سعی می­‌کند چند مورد از آن‌­ها را به بحث بگذراد و با زاویۀ دیدی متفاوت در جهت دفاع از کمال ­الملک در برابر این نقدها برمی‌­آید. او دربارۀ مقایسۀ کمال ­الملک با امپرسیونیست­‌ها که در همزمان با سفر کمال الملک به فرانسه جریان پیشروِ هنر نوگرا در فرانسه و اروپا را در دست داشتند، به مسئلۀ ناهمزمانی تاریخی و فرهنگی ایران و اروپا اشاره می‌­کند و گرایش کمال ­الملک به سبک کلاسیک اروپایی را، که در آن دوره در اروپا منسوخ شده بود، ناگزیر می‌­داند و در توضیح آن می‌­نویسد:

«با این‌همه کمال ­الملک جز تکمیل آرام و پیگیرانۀ­ کار خود ادعای دیگری نداشت. بسیاری از منتقدین و هنرمندان معاصر، او را در بهره‌­گیری صحیح هنر گذشتۀ­ ایران و هنر اروپایی دوران خود ناتوان، محافظه‌­کار و کم‌استعداد خوانده‌­اند، و برخی از هنرجویان کم‌تجربه و پُرادعای امروز، او را صریحاً خائن به هنر نقاشی ایران اعلام می‌­کنند. […] اما ایران و اروپا از نظر تاریخی و فرهنگی ناهمزمان بوده‌­اند و اخذ برخی از مظاهر مدرنیته در زمانی کوتاه، به معنای یکی‌شدن با تاریخ و فرهنگ اروپا نبود. شرایط اجتماعی ایران و ذهنیت فردی کمال­ الملک این همزمانی را ناممکن می­‌کرد. بنابراین نمی‌­توان او را به‌سادگی همزمان با امپرسیونیست‌های فرانسوی و مسئول انتقال تجربیات آنان دانست. دورۀ جوانی و تأثیرپذیری او بیشتر مصادف با اوج‌گیری سبک‌­های ناتورالیسم و رئالیسم بود. اما کمال ­الملک حتی برای ناتورالیست‌بودن هم چاره­‌ای جز این نداشت که در تاریخ هنر کمی به عقب بازگردد.»

امیرابراهیمی محوشدن عناصر هنر ایرانی در هنر نقاشی متجدد ایران را از یک‌سو محصول شرایط اجتماعی جدید و از سوی دیگر تداوم طبیعیِ جریان زیبایی‌­شناسی غرب­‌گرا و طبیعت­‌گرایی می­‌داند که پیش از کمال‌ الملک آغاز شده بود. او در پاسخ به نقدهایی که کمال ­الملک را مسئول و متهم اصلیِ قطع پیوند میان عناصر ایرانی و هنر مدرن در هنر دورۀ جدید در ایران معرفی می­‌کند، می­‌نویسد:

«انتقادات دیگر از سوی منتقدین ایرانی حاکی از آن است که هنر قاجار تا زمان صنیع‌­الملک و محمودخان، هم رنگ‌و‌بوی نگارگری ایرانی، و هم نشانه‌­های پیشگویانه‌­ای از امپرسیونیسم، اکسپرسیونیسم و کوبیسم سال­‌های بعد اروپا را داشت. اما در اثر تحکیم و گسترش سبک طبیعت‌­گرای کمال ­الملک، نتوانست به‌موقع و با حفظ ویژگی‌­های ملی به هنر مدرن جهانی وصل شود. در نتیجه از یک‌سو هنر گذشتۀ ایران برای همیشه از بین رفت و از سوی دیگر هنر مدرن ایران ضربۀ اساسی خورد و دیگر نتوانست مسیر ویژۀ خود را دنبال کند. این نظر که با کمال ­الملک جریان دویست‌سالۀ تلفیق سنت‌­های ایرانی و اروپایی به پایان می‌­رسد و آخرین آثار چکیده­‌نگاری و رنگ‌پردازی نگارگری محو می‌­شود، تلویحاً گناه محوشدن نقاشی ایرانی را به گردن ناتورالیست‌ها و کمال‌­الملک می­‌اندازد.»

امیرابراهیمی همچنین انحطاط مکتب کما ­‌الملک پس از مرگ او را برآمده از علل اجتماعی و فرهنگی دیگری می‌­داند و معتقد است نمی‌­توان کمال ­الملک را مسئول سیر افول و انحطاط سنت مذکور دانست. او در عوض موقعیت کمال ­الملک را از زاویه‌­ای دیگر می‌­نگرد و بر اهمیت شیوۀ نقاشی طبیعت­‌گرا و مشخصاً نقش کمال الملک در ایجاد زمینه‌­های شکل‌گیری جریان هنر نوگرا در ایران تأکید می‌­کند و می‌­نویسد:

«اگر این دورۀ بینابینی و سیر تدریجی آشنایی نقاشان ایرانی با هنر آکادمیک غرب، و مکاتب دورگۀ نقاشان فرنگی‌ساز اولیه و ناتورالیست‌­های متأخر قاجاری در میان نبود؛ میان نگارگری ایرانی و هنر مدرن و انتزاعی بعدی شکافی پُرنشدنی به‌وجود می­‌آمد […] اگر نقاشان طبیعت­‌گرای قاجار و به‌ویژه کمال ­الملک کار خود را به‌پایان نمی‌­بردند، هنرمندان ایرانیِ نسل بعد که پس از سفر به اروپا با جریانات معاصر دنیا آشنا شدند و فقط ده سال بعد از مرگ کمال‌ الملک (۱۳۱۹) با تشکیل انجمن خروس جنگی در سال ۱۳۲۸ هنر مدرن را پایه‌گذاری کردند و به امروز رساندند، تا چه حد غرب‌زده و سطحی جلوه می‌­کردند. در هر حال، دوام و انحطاط مکتب کمال ­الملک بعد از مرگ او علل اجتماعی دیگری دارد که تقصیر آن بر گردن کمال ­الملک نیست. دانش و توانایی نقاشان طبیعت­‌گرا غالباً خودآموخته و محدود بود و هنر آکادمیک ایران به‌شیوه‌­ی مکتب­‌خانه‌­ای و استادسالاری پیش رفت و به‌زودی دچار ضعف و جمود شد.»

امیرابراهیمی همچنین در پاسخ به نقد دیگری که بر کمال ­الملک وارد و گفته می‌شود با وجود آن‌که سفر دوم هنرمند به اروپا همزمان با آغاز جریان‌های آوانگارد در هنر مدرن غربی بود، اما او نتوانست این الگو را از هنرمندان غربی اقتباس کند و خود به هنرمندی آوانگارد یا پیشتاز بدل شود، می­‌نویسد:

«منتقدانی که از سر لطف نقاشان ناتورالیست و به‌ویژه کمال الملک را در جایگاه خاص تاریخی خود پذیرفته­، اما در ضمن با تأسف اعلام می‌­کنند که آنان «پیشتاز» نبوده‌­اند، در نظر نمی‌­گیرند که پیشتازبودن آرزوی بیشتر هنرمندان جهان است اما تحقق آن، جدا از توانایی‌های فردی، وابسته به شرایط اجتماعی است.»

به‌طور کلی امیرابراهیمی برای پاسخ به نقدهای طرح‌شده از سوی منتقدان کمال الملک، تلاش می­‌کند تا بر تفاوت‌­های فضای اجتماعی و فرهنگی و سیاسیِ ایران دورۀ قاجار و جامعه‌­ی فرانسۀ معاصر آن تأکید ورزد و عملکرد کمال‌ الملک و هم‌عصرانش را در این چارچوب و زمینۀ تاریخیِ مشخص بنگرد و تبیین کند.­

فرم و لیست دیدگاه

ارسال دیدگاه

۵۴ دیدگاه‌

  • گلرخ

    در دوره کدوم شاه کمال الملک بیشترین شکوفایی رو در نقاشی از خودش نشون داده؟مظفرالدین شاه یا ناصرالدین شاه؟

    پاسخ
  • Nazanin

    لقب کمال الملک رو ناصرالدین شاه به محمد غفاری اعطا کرد؟من فقط لقب نقاش‌باشی رو شنیدم که اعطا کرده.

    پاسخ
  • شیما

    بله با نظرتون موافقم آقای حمید. اصلا شاید اگر کمال الملک ‌بیشتر اونجا بود با کار های هنرمندان متاخر دوره باروک مثل رامبراند هم بیشتر مانوس بشه و از نورپردازی دوره باروک هم الهام بگیره.

    پاسخ
  • Hamid

    کمال الملک زمان کمی رو در غرب برای مطالعه آثار هنرمندان غربی مثل روبنس داشت. فکر میکنم اگر وقت بیشتری داشت میتونست تاثیر بیشتری بر کار هاش داشته باشه.

    پاسخ
  • سپهر

    محسن وزیری مقدم خیلی تند و یک‌سویه در مورد آثار کمال الملک و عملکردش و همینطور تأثیر منفیِ شاگردان کمال الملک بر نقاشی معاصر ایران قضاوت کرده. وزیری مقدم که سطح کار کمال الملک و شاگردانش رو در حد عکاسی از طبیعت تقلیل داده، اصلاً به این موضوع که کمال الملک به عنوان یک انسان ایرانی که برای نخستین بار از نزدیک با سنت هنری اروپایی مواجه می‌شود، توجه نمی‌کند. مواجه شدن کمال الملک با هنر غرب مثل رفتن به قاره ای تازه‌کشف‌شده است که تنها درک فرد از این قاره، اندک تصاویر و گفته‌هایی است که توسط دیگران دیده و شنیده شده. کافی است خود را جای کمال الملک و جامعه ای که او در آن پرورش یافته بگذاریم تا بتوانیم پیچیدگی های شناخت او از هنر و فرهنگ غرب را درک کنیم

    پاسخ
سبد خرید۰ محصول