تیری دو دووو در بحث راجع به آثار جف وال اشاره می‌کند که نقاشی منظره که با پوسن و کلود لورن به عنوان یک ژانر متمایز و واجد اهمیت شکل گرفته بود، در انتهای قرن نوزدهم به تدریج به یک موتیف یا نوعی «بهانه»ی صرف برای کنش نقاشی به طور عام تبدیل شد. این دگرگونی را می‌توان از جمله‌ی فرآیندهایی به شمار آورد که نقاشی در این برهه به واسطه‌ی آنها به تدریج حوزه‌ای محصور، خودآئین، و در عین حال عام و با داعیه‌ی جهان شمول، از آن خویش پدید آورد. می‌توان گفت که نقاشی بدین ترتیب طبیعت را تصرف یا مصادره کرد: در این چارچوب طبیعت نه به خاطر آنچه که خود بود، بلکه به عنوان مجمل و صفحه‌ای برای نمایش کنش نقاشی و یا بازتاب درونیات هنرمند مطرح شد (طبیعت‌های پررنگ و استحاله یافته‌ی فوویست‌ها و اکسپرسیونیست‌ها را می‌توان نخستین تجلیات بارز این حرکت به شمار آورد. این مسیری بود که نقاشی مدرن در ابتدای راه خود برگزید، مسیری که به طور طبیعی به «انتزاعی» کردن هرچه بیشتر طبیعت و نهایتاً به نقاشی‌های آبستره‌ی تک رنگ انجامید.

برای دسترسی به محتوای کامل روی دکمه زیر کلیک کنید.