ژوبین: جیمز ولینگ هنرمندی است که در گونههای مختلفی از منظرهشهری تا منظره طبیعی و عکاسی برساخته، از عکاسی سرد تا رویکردهای انتزاعی و غیره اثر هنری تولید کرده است. شما برای عکاسی سیاه و سفید و رنگی شناخته شدهاید. فکر میکنم که شما بیش از هر چیزی به خود هنر و تولید آن دلبسته هستید. اما دوس دارم به سنین نوجوانی شما بازگردیم، چه چیزی باعث شد اینگونه شیفته هنر شوید که در نیم سده گذشته بیش از ۳۰ پروژهی هنری کار کنید و یکی از پرکارترین هنرمندان باشید؟
جیمز: پدربزرگم که قبل از تولد من درگذشت، یک نقاش آماتور بود و من با تماشای مناظر امپرسیونیستی او بزرگ شدم. بیوه او، مادربزرگ محبوبم نانی، مرا تشویق کرد که مانند مادر و پدرم هنرمند شوم. زمانی که ۱۳ سال داشتم، در کلاسهای خصوصی هنر شرکت کردم و معلمم مرا با دُگا و جاکومتی آشنا کرد. در دبیرستان دو معلم هنر فوقالعاده داشتم و شنبهها با یک نقاش که در مؤسسه هنر شیکاگو درس خوانده بود، به درس خصوصی ادامه میدادم. من همچنین درباره تمام آثار هنرمندانی که به آنها علاقه داشتم در مجموعهی گسترده تصاویرِ کتابخانه عمومی هارتفورد تحقیق میکردم. سرانجام، مجموعه مستندی از نقاشان، فرانک استلا و بارنت نیومن، مرا با هنر معاصر آشنا کرد. در سن ۱۸ سالگی شروع کردم به سفرهایی به نیویورک برای دیدن نمایشگاهها، من درباره هنر مطلع بودم و شاید کمی بیش از حد از استعدادهایم مطمئن بودم.
ژوبین: فرهنگ دانشگاهِ هنر به گونهای است که همدورهایها و همکلاسیها تاثیرات برجستهای بر یکدیگر میگذارند، اگر بازگردیم به سال ۱۹۷۲، یعنی زمانی که در کل آرتس۱ دانشجو بودید، با اشخاصی همانند ولفگانگ استورشل۲ و جک گلدشتاین۳ هم دورهای بودید و معلم شما جان بالدساری دوستی نزدیکی با شما داشت؛ مایل هستم دربارهی دوران دانشجویی و دوستیهای شما بشنوم، تاثیراتی که دوستیها به واسطهی مفهوم مشترک «هنر» بر شما و بر زندگی حرفهای شما گذاشت؟
فرم و لیست دیدگاه
۰ دیدگاه
هنوز دیدگاهی وجود ندارد.