صد سال نوشتن درباره‌ی هنر (2) مجید اخگر در ویژه‌نامه از متن هنر 2 فصلنامه حرفه: هنرمند شماره‌ی 79 / تابستان 1400

صد سال نوشتن درباره‌ی هنر (۲) / مجید اخگر

بخشی از متن:

جلد دوم گزیده‌متونِ ادبیات تجسمی ایران را پیشِ رو دارید، که چنان‌که وعده کرده بودیم به ادبیات تجسمی در فاصله‌ی انقلاب ۱۳۵۷ تا ــ به‌تقریب ــ ۱۳۸۵ اختصاص دارد. در مقدمه‌ی شماره‌ی نخست برخی نکات و مسائل کلی‌تر مرتبط با موضوع طرح شد. در این‌جا سعی می‌کنیم با اجتناب از تکرار مباحث، به چند نکته بپردازیم که با این شماره در ارتباط‌اند، یا ناگفته مانده‌اند. به این ترتیب، خواننده‌ای که، شاید سال‌ها بعد، این جملات را می‌خواند باید در نظر داشته باشد که ملاحظات طرح‌شده در مقدمه‌های این دو شماره را باید در کنار یکدیگر در نظر گرفت، و جاهای خالی آن‌ها را با یکدیگر پر کرد. هرچند که هر کدام از این دو مقدمه و دو شماره در جای خود مستقل‌اند.

حالا که بخش عمده‌ای از ادبیات تجسمی پس از انقلاب را نیز مرور کرده‌ایم، با کنار هم گذاشتن این دو دوره چند نکته در مقام مقایسه به چشم می‌آید که شاید اندیشیدن به آن‌ها خالی از فایده نباشد.

نکته‌‌ی نخست که شاید بتوان انتظار آن را نیز داشت، ارتقای کیفی و حرفه‌ای نقد هنری به عنوان یکی از اشکال ادبیات تجسمی است. از سال‌های ۱۳۰۰ به این سو، به‌گواه شماره‌ی قبل، شاهد پا گرفتنِ تدریجیِ نخستین نمونه‌های متون مرتبط با هنر و به طور خاص هنرهای تجسمی هستیم؛ اما این مسئله چندان شامل نقد آثار هنری نمی‌شود. به بیان روشن‌تر، کمتر با تمرکز بر آثار هنرمند یا هنرمندانی خاص، و توصیف، تحلیل، تفسیر، و ارزش‌گذاریِ آن‌ها روبرو می‌شویم.

جلوتر که می‌آییم و به دهه‌های چهل و پنجاه شمسی می‌رسیم، شمار این دسته از متون افزایش می‌یابد، اما هنوز هم گرایش بیشتر به ملاحظات فرهنگی و هنریِ عام‌تر و نهایتاً اشاراتی در پیوند آن‌ها با گروه‌هایی از هنرمندان خاص است. این مسئله، در میان علت‌های دیگر، با این واقعیت نیز مرتبط است که خاستگاه بسیاری از کسانی که در ایران در مورد هنرهای تجسمی دست‌به‌قلم می‌شوند ادبیات یا فکر، یا حوزه‌های دیگر است، و بحث جزئی‌ترِ پلاستیک نه چندان مسئله‌ی آن‌هاست و نه در توان و تخصص آن‌ها. یک علت دیگر این مسئله، ناشی از موقعیت تاریخیِ ویژه‌ی ایران و کشورهایی در موقعیت ایران در سده‌ی نوزدهم و بیستم است، که در این دوره لاجرم درگیرِ وارد کردن، «ترجمه»، و بنیان‌گذاردن صورت‌های هنریِ مدرن ــ از جمله نقاشی، عکاسی، مجسمه‌سازی و دیگر هنرهای بصری ــ در کشورشان هستند، و بنابراین هر بحثی در این مورد مستعد آن است که ابعادی کلان‌تر پیدا کند و اساساً به بود و نبود و چه‌بودِ آن فرم هنری در موقعیت خاص آن‌ها بدل شود.

بعد از انقلاب، و پس از پشت سر گذاشتن سال‌های اولیه‌ تا نیمه‌ی دوم دهه‌ی شصت ــ که هنوز زمینه‌های عینی و ذهنیِ نوشتن و نشر درباره‌ی هنر فراهم نشده بود ــ ، به‌تدریج نشریاتی پا گرفتند که بخش ثابتی را به هنرهای تجسمی، و به طور خاص به نقد نمایشگاه‌هایی که پس از سال‌های تعطیلی و رکود گالری‌ها به‌تدریج برپا می‌شدند اختصاص می‌دادند، و این زمینه‌ای شد برای رشد کمّی و تا حدودی کیفیِ ادبیات انتقادیِ هنرهای تجسمی.

تمایز دوم و مرتبطی که در ادبیات تجسمی (و البته ادبی، فکری) پیش و پس از انقلاب محسوس است، نوعی حس جدیّت، شورمندی، و «حیاتی» بودنِ در مباحث و مناقشات قلمیِ سال‌های پیش از انقلاب به‌ویژه دهه‌ی ۴۰ و ۵۰ است، که در سال‌های پس از انقلاب، جدای از چند سال بلافاصله بعد از خود رخداد انقلاب، کمتر به چشم می‌خورد. البته آن‌چه در این فاصله از نظر تاریخی رخ داده، در کنار برخی تحلیل‌های فرهنگیِ یکسونگرانه‌ی متمایل به راست در مورد علل انقلاب و زمینه‌های فکریِ آن، که در سال‌های اخیر به نحوی فزاینده و تهاجمی فضای فرهنگیِ ایران را در ید قدرت خود گرفته‌اند، بستری تفسیری در مورد فضای فکری و روشنفکریِ پیش از انقلاب ایجاد کرده‌اند که در چارچوب آن، به بیان صریح، اشاره به هر وجه مثبت یا هر امتیاز در آن دوران را با حس ناباوری و اتهام روبرو می‌سازند.

گویی ایدئولوژی میوه‌ی درختی است که یک بار در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ بار داده است، یا منحصراً در زمینِ تفکراتِ متمایل به «چپ» می‌روید، و آن‌ها که با اتکا به پول غیرشفافِ برخی جریان‌های سیاسی، و حتی به سودای کسب قدرت سیاسی، چندین و چند مجله و روزنامه چاپ می‌کنند، راویِ کنارگرفته و بی‌طرفِ «حقیقت»‌اند. البته وجهی از انرژی و شورمندیِ محسوس در مناقشات قلمی، از جمله در ادبیات هنری و تجسمی، سال‌های پیش از انقلاب از ایدئولوژی نیز نشئت می‌گیرد (که البته بنیان کلیِ آن، فضای سیاسی و فکریِ حاکم بر دهه‌های جنگ سرد و جنبش‌های دانشجویی و برابری‌خواه در سرتاسر جهان بود)؛ اما لحن و فضای کلیِ آن برآمده از دقیقه‌ای تاریخی بود که هنوز موضع‌گیریِ فرهنگی و کنش‌گریِ سیاسی در آن اثرگذار بودند، و «امر کلی» در حوزه‌های مختلف ساری و جاری بود: هنرمندان کار خود را جدی می‌گرفتند، با یکدیگر و با اهالی دیگر حوزه‌های فرهنگی و هنری در ارتباط بودند، و مداخله در قلمرو سیاست، شناخت، و تصمیم‌گیری‌های کلان را حق خود می‌دانستند. (این فضا، به‌خوبی در کتاب روشنفکران و دولت، نوشته‌ی نگین نبوی، که تاریخ فکریِ دوران پهلوی دوم را به‌ویژه از خلال قرائت نوشته‌های مجلات و روزنامه‌های آن زمان دنبال می‌کند، انعکاس یافته است.) …

۰ دیدگاه

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

ارسال دیدگاه

سبد خرید ۰ محصول