بخش سوم که غالب نوشتههای آن مربوط به اواسط دههی هفتاد به بعد است، چنان که پیشتر اشاره کردیم به خاطر نبود متون استخواندار یا دست کم قابل قبولی که تحولات کلیتر دورهی اصلاحات و نیمهی دوم دههی هفتاد به بعد در عرصهی هنر ایران را بازتاب دهند، چیز زیادی از زمانهی خود بروز نمیدهد. متن حمید رحمتی، با عنوان «نقاشی عزیزترین است» (که گزیدهای از متنی بلندتر است)، با اشاره به تغییر ذائقهی فضای نقد و نظر در ایران تحتتأثیر ورود ایدههای جدید و عمدتاٌ پست مدرنیستی به کشور، تنها متنی است که به نسبت زود (۱۳۷۳) خبر از تحولاتی که در نحوهی دریافت و تولید اثر در راه بود میدهد.
پس از این متن، گفتوگویی با حمید سِوری آمده است که به مناسبت نمایشگاه هنر مفهومی که نقش تعیین کنندهای در شکلگیری این فضای جدید ایفا کرد انجام شده، و در آن به بسیاری از مسائل مرتبط با فرضها و پیامدهای مطرح شدن هنر جدید در ایران، با ایجازی نسبی پرداخته شده است.
این بخش البته با دو مقالهی خوب تاریخیتر آغاز میشود که در یکی از آنها مرتضی ممیز برخی از فرازهای شکلگیری گرافيك به معنای مدرن کلمه در ایران را مرور میکند، و در دیگری مراد ثقفی به بازنگری پروژهی «تالار ایران/ قندریز، و آغاز و انجام آن می پردازد – نمونهای خوب و به شدت کمیاب از بررسی تاریخیای که از حد اشاره به افراد، اتفاقات و تاریخها فراتر میرود.
جز اینها، عمدهی متنهای این بخش را نمونههای خوبی از نقد هنری در این مقطع تشکیل میدهند؛ فرمی که به خاطر اتکای خود به چشم دقیق، خرد عملی، قومی اقناع، برخورداری از حساسیتی تاریخی فرهنگی (تماس با لحظهی حال تاریخ)، و وجود حداقلی از يك «حوزهی عمومی، دموکراتيك، نهال آن در ایران کمبنیهتر و نحیفتر از، مثلا، نوشتههای تاریخی یا ملاحظات فرهنگی کلیتر است.
۰ دیدگاه
هنوز بررسیای ثبت نشده است.