بخشی از متن:
نقاشی ما در کجای فرهنگ معاصر ایستاده است؟ با چه بنبست و تضادهایی روبهرو است و رو به سوی کدامین چشمانداز دارد؟ نسبت نقاشی با فرهنگ عمومی و ترکیب مخاطب کنونی آن چه سرنوشتی را برای نقاشی رقم میزند؟
پرسشهایی از این دست، معمولاً در نگاه اول، در جامعهشناسی هنری سطحی رایج، پاسخهایی کلی، کلیشهای عقیم در پی دارد و از دیگرسو – بویژه سوی نقاشان – به عنوان پرسشی «غیر هنری»؛ بحثی متعلق به قلمرو جامعهشناسی هنر و بیگانه با فرآیند خلاقیت ناب، با بیاعتنایی روبهرو میشود. جامعهشناسی سطحی رایج به فرمولبندیهای جزمی از این دست میرسد که: نقاشی ما به عنوان هنری متکی به زبان تصویری در فرهنگ مسئله ادبی و روایی به ناگزیر منزوی است نقاشی ما – بویژه تمامی کوششهایی که بویی از مدرنیسم و دور شدن از سنتهای بصری بومی یا رئالیسم ساده و ابتدایی دارند، جز تفننطلبی بورژوازی منحط و بازی روشنفکران حاشیهنشین نیست و… آنان که صرفاً از زاویه زیباییشناسی و «فرم» به مسأله مینگرند نیز با پاسخهایی از این دست مسأله را حل شده میپندارند که: کار نقاشی نه روایت ادبی، که تجسم بصری است؛ کار نقاش نه تحلیل مبانی منطقی و ذهنی، که جستجوی خلاقانه تکنیک برای ارائه تجربه بصری و خلق زبان تصویری است؛ درک و تحلیل نقاشی تنها از درک ساختار، ترکیببندی، فرم، چگونگی برخورد با تکنیک، ابزار، موضوع و… حاصل میشود و …
زبان تجسمی نه در بحثهای نظری که در خلق مداوم بر پردۀ نقاشی تحقق مییابد و جستجوی تکنیک جز با طرح مداوم پرسشهای نظری حاصل نمیشود. سالهاست که دو سوی خط: نظریهپردازان و هنرمندان، با قناعت به پاسخهای کلی و کلیشهای، از پرداختن به مباحث اساسی در حوزه نظر و در تکنیک و فرم بازماندهاند. پاسخهای کلی جامعهشناسی سطحی رایج، و بیاعتنایی شیفتگان هنر ناب، یا از سادهانگاری برمیخیزد و یا حکایت از نشناختن ابعاد گسترده و دامنههای گوناگون این پرسشها دارد. تأمل در موقعیت نقاشی و نقاشان ما – و نه فقط در موقعیت اجتماعی و کارکردی که در موقعیت هنری و فرهنگی – در همین ده ساله اخیر؛ تأمل در عناصری که رفته رفته زمینههای شکلگیری زبان نوین نقاشی ایران را میسازند؛ بررسی تلاشهای پربار تنی چند از نقاشان ما که در کار پیافکندن هویتی مستقل از خود و نقاشی ایرانند؛ تأمل در تجربههای گذشته، – از بیان روایی و ادبی تا مدرنیسم کاذب، از تجربههای صوری صرف و تفننگرایی تا کلیشهپردازی و گرتهبرداری از نقاشی روسی، ژاپنی و دورۀ رنسانس – و بالاخره تأمل در بحران همهسویهایی که اکنون، و در این مقطع تاریخی خاص، در اوج و گرهگاه و در آغاز حل آن هستیم؛ تأمل در پرسشهای اساسی، از آن دست که در آغاز این مقال آمد را ناگزیر مینماید. حاصل؛ گرچه میتواند برای جامعهشناسی و نقد جامع هنری ما پربار باشد، اما، بویژه در مقطع کنونی آن دسته از نقاشان ما را بیشتر به کار خواهد آمد که در کار خلق زبان تجسمی نوین ایرانند.
بیشک بخشی از این پرسش به جامعهشناسی هنری باز میگردد بویژه آنجا که از موقعیت، کارکرد، جایگاه و ترکیب مخاطبان نقاشی ما میپرسد. اما این پرسش نه فقط «کارکرد اجتماعی» نقاشی ما، که جایگاه آن را در فرهنگ جامعه، ارتباط آن را با دیگر هنرها، نسبت آن را با فرهنگ عمومیِ کل دنبال میکند و در این مباحث، از آن روی که ابعاد فرهنگی مسأله را در نظر دارد، از حد یک پرسش جامعهشناسانه فراتر رفته و به قلمرو «زیباییشناسی» و «سبکشناسی» نزدیک شده و از این رهگذر بناگزیر مباحثی چون زبان تصویری، چگونگی رفتار با شکل و رنگ و فضا، تکنیک و ساختار، اسلوب بهرهگیری و برخورد با سنتهای بَصری و بومی و دستاوردهای بصری جهانی، تحلیل حد و کیفیت زبان تجسمی را چون عناصری از فرهنگ جامعه در بر میگیرد.
در این پرسش، با تأکید بر فرهنگ، نه فقط «محتوا» و «معنا» یا جوهر اندیشگی و عاطفی و درونمایه حسی و بینشی، که فرم و ساختار نیز مطرح میشود. تضاد بین سنتهای بصری بومی، موقعیت انسان ایرانی و دستاوردهای بصری جهانی، تضاد بین مخاطبان موجود و مخاطبان مطلوب، بین کارکردهای مجلسی و تزیینی و کاربردهای فرهنگی پایا، بین محتوای حسی و عاطفی و درونمایههای ذهنی برخاسته از شرایط بومی و زبان تجسمی بیگانه و…: که در نقاشی ما متناظر و موازی با هم مطرح بودهاند، در نظر (در قلمرو تئوری هنر) و در عمل (بر پرده نقاشی و در کار خلاق) راهحلهای خود را در «فرم» و ابداع ساختارهای باهویت خواهند یافت. در هنر، پاسخ اصلی همواره در اثر هنری، در فرآیند خلاقیت عرضه میشود و هر نوع بحران و تضادی، در نهایت راهحل خود را باید که در فرم و ساخت بیابد. هم از این روی این صورت مساله را میتوان در «مشکل فرم» یا «بحران زبان تجسمی» ساده کرد. اما در هنر نیز چون دیگر قلمروهای فرهنگ بشری، در عمق و پشت هر سؤال صوری، بحرانی در محتوا، تضادی در معنا نهفته است که ریشه در موقعیت اجتماعی، روان جمعی، ترکیببندی نیروهای اجتماعی، بهطور کلی شرایط اجتماعی و فرهنگی دارد و البته در این میان نباید که نقش مهم قوانین «خود متعین» هنر، گرایشها، مستقل و نامشروط فرم و زبان هنری نادیده گرفت. …
۰ دیدگاه
هنوز بررسیای ثبت نشده است.