بخشی از متن:
شاید بتوان گفت که نمایش آثار پیکرهسازی محمدعلی مددی در گالری گلستان تنها نمایشگاه مجسمه در سال ۱۳۷۰ است چرا که شمار مجسمهسازان، در قیاس با نقاشان بسیار اندک است و چنین به نظر میرسد که هنوز در سرزمین ما به پیکرهسازی چون ابزار بیان هنری نگریسته نمیشود. نقاشی هر قدر هم نو و روزآمد باشد به هرحال نقاشی است و با خود پیشزمینه و تاریخی شناخته دارد حال آنکه مجسمهسازی مدرن پدیدهئی است نومایه که رها از سنتهای دیرپا و پیوستگیهای تاریخی میتواند بدون واهمه از سنتهای فرهنگ و بصری – بهویژه در سرزمین ما – زمینهئی غنی و بارآور فراهم آورد و آسانتر از نقاشی هویت بومی خود را پیدا کند.
از رودن به اینسو هنر پیکرهسازی به دو راه جدا کشانده شد، یکی مجسمههائی که با وجود تحریفهای هنری هنوز انسانمدارانه است و آغازگاه آن آثار رودن، لامبروک و مایول است و دیگری مجسمهسازی انتزاعی رها از سیطرۀ انسان که خاستگاه آن کلاژهای کوبیستی پیکاسو و براک است.
مددی در هر دو شیوه کار میکند؛ هم پیکرهسازی انسان و هم مجسمهسازی انتزاعی و هر دو را به شکل نماد. در آثار او چیرگی اندیشه و تصمیم انسان بر فلز و مادۀ سرد و سخت و مقاوم به نمایش درمیآید. مددی عناصر و اساس بنیادین هنرش را شناخته است؛ از اجزاء عناصر اصلی آغاز میکند و میداند به چه ساختاری دست خواهد یافت. در آثاری که انسان مضمون کار مددی است، فرمها نوعی خاصیت فراروندگی را القا میکنند.
پیکرههایش با اینکه در طرح و قالب خود اسیرند اما مدام به بیرون از محدودههای فیزیکی خود نفوذ میکنند و چنین مینماید که با فضائی که آنها را احاطه کرده در ستیزی بیپایاناند و دلیری آن را دارند که قفس تنگگ مادهای را که از آن ساخته شدهاند درهم بشکنند. همین احساس پیکرههای مددی را چون اعتراض به اسارت جلوه میدهد اعتراضی که نه فقط پیکرههای مددی که تمامی انسانیت را معنا میبخشد، احساس رهائی در آثار مددی جذابیتی حماسی دارد و انسان معاصر نیازمند آن است که در میان فشارها و ناهنجاریهای تاریخی گهگاه به آن بیندیشد. مددی با اعمال تحریفهای سنجیده و ارگانیک به چنین کیفیتی دست مییابد. چهرههای پیکرههای مددی شکلی شناخته و دقیق ندارند و بیشتر به تصویری محو شباهت دارند اما انرژی درونی پیکرهها چهرهها را سرشار از معنا جلوه میدهد. چیزی کاملاً در نقطه مقابل برخی نقاشان باروک که در آن حالت چهرهها از تاب و تنش درون حکایت میکند
مجسمههای دیگر مددی که در آنها پرندگان و پرواز مضمون اصلی است یارای برابر با پیکرههای انسانی او را ندارند. آشکارترین خصلت این دسته از آثار مددی که اغلب تکراری و همشکل نیز هستند این است که گرچه ظرفیت احساسی را که هنرمند درصدد القای آن است دارند اما این احساس همیشه واکنشهای آشنا و مشخص را مخاطب قرار میدهد. واکنشهای آشنا نیز فرمهای او را به همان سادگی و روانی میپذیرد که هر شیئی شناختۀ دیگر را. همین کنش و واکنش محدود هنرمند را وامیدارد تا مجسمههائی همشکل – و حتا هماندازه – به نمایش بگذارد و آثارش را بیشتر پیش اندیشیده و مصنوع جلوه دهد تا ملهم. کنده چوبی که روزگاری درختی زنده بود اینک در هیأت پرنده در اندیشۀ پرواز است اما این همه ادبیات پیکرهسازی است و توان پرواز و فراروندگی در فرم مجسمه درونی نشده است.
۰ دیدگاه
هنوز بررسیای ثبت نشده است.