معرفی مقاله:
ثمیلا امیرابراهیمی در این مقاله با نگاهی به هنر معاصر غرب، به بررسی جریانهای هنری معاصر ایران پرداخته است. به اعتقاد او شناخت و تعریف گرایشهای مسلط هنری باید از سوی هنرمندان و منتقدین به نوعی اجماع و توافق برسد و سپس زبدگان و پیشروان هر سبک و جریان و روند کاری آنها را بررسی کرد. او در این مقاله با تعاریفی که از هنر بد، اگزوتیک، واقعگرایی و بازنمایی ارائه میدهد به چگونگی شکلگیری این جریانها در هنر معاصر ایران پرداخته و نحوهی روبهرویی هنرمندان و دلایل توجه و یا کمتوجهی به هر سبک را بررسی کرده است.
بخشی از متن:
تصاویری که اغلب بدون نام هنرمند و صرفاً بهخاطر شباهتهای صوری آنها مقابل من قرار داده شده، انتخابِ من نبوده است. هرچند تا حدودی به نظرم یک دستهبندی موضوعی و تا حدی تصادفی از نقاشی معاصر ایران کم و بیش این طور هم میتواند باشد. اما چنانچه قرار بود بر اساس همین الگو پروندههایی بسازم برخی کارها را اضافه یا حذف یا جابجا میکردم. چراکه از یک سو جز این آثار و هنرمندان، افراد و گروهها و گرایشهای به مراتب بیشتر و متنوعتری درصحنه نقاشی معاصر ایران وجود دارند و از سوی دیگر، این گونه دستهبندی برای بررسی تمام جریانهای هنری معاصر ایران حتی در یک بازهی تاریخی معین هم دقت و وسعت کافی را ندارد. بنابراین، تکیه و استناد به این مجموعه تحت عنوان «نقاشی معاصر ما»، چه بسا نتیجهگیری و داوری دربارهی هنر معاصر ایران را به نقص و اشتباه دچار کند.
علاوه بر آن در شرایطی که نقاشی نیز مانند عکاسی دیجیتالی کاری آسان و زود بازده شده و هیچ معیار و میزانی جز شهرت و موفقیت سازندگان آثار، خوبی و بدی کار ایشان را مشخص نمیکند،برای تشخیص گرایشهای عمده و داوری کیفی درباره آثار مشابه باید هم به روند کار هنرمند با سابقه و هم به عوامل موفقیت هنرمند تازهکار توجه کرد. در غیر این صورت در کنار هم گذاشتن و نظر دادن دربارهی انبوهی از کارهای صرفاً شبیه بههم بینتیجه و خود، عاملِ آشفتگی و معیارشکنی خواهد بود.
به عقیدهی من چنانچه روزی یک نگاه وسیع و فراگیر به نقاشی امروز ایران لازم شود، در درجهی اول شناخت و تعریف گرایشهای مسلط هنری باید از سوی هنرمندان و منتقدین به نوعی اجماع و توافق برسد و بعد، زبدگان و پیشقراولان هر سبک و جریان شناسایی و روند کاری آنها بررسی شود و دست آخر باید با کشف «شباهتها»به کمیت کار تولید شده در میان سیاهی لشگر دنبالهروی آن جریان پرداخت. سیاهی لشگرها که همه جا از نظر کمّیت و حجم بسیار توانا و پراهمیت هستند در حیطهی هنر، از هنرورزان کممایه، مقلد یا تازه کاری تشکیل میشوند که با انگیزههای مختلف،گرایشهای موفق و مد روز را میآزمایند. دنبالهروهای یک جریان همیشه به اعتبار و نفوذ آن میافزایند اما امتیاز خلاقیت و کشف و ابتکار و پیشگامی بههمه این افراد تعلق نمیگیرد و سهم آنها از سود و سرمایهی مالی و نمادین، بسیارکمتر خواهد بود. چنین وضعیتی البته فقط منحصر به ایران و هنر معاصر آن نیست. تفاوت میان بدعتگذاران یک جریان فکری و هنری و مریدان آن، در همهی عرصهها وجود دارد. علاوه بر آن ظهور و افول جریانها و خرده سبکها نیز خود روندی پر فراز و نشیب دارد. هر از چندگاهی در جایی از دنیا ـ و اغلب در کشورهای غربی ـ یک جریان یا ضدجریان هنری و ادبی به دلایل جدی در عرصه هنر پدید میآید و به مدل و الگویی موفق تبدیل میشود. آغازکنندگان راه تازه که اغلب به خاطر نوآوری و انحراف از جریان هنر رسمی جامعه طرد و در حاشیه قرار میگیرند چنانچه هدفمند، مصّر و مستمر باشند بهزودی جای خود را در صحنهی هنر پیدا میکنند و با کسب شهرت و موفقیت مالی و اجتماعی، الگوی بسیاری از نقاشان دیگر و مخصوصاً نسل جوان میشوند. بسیاری از گرایشها، شاخهها و سبکهای هنری جهانی بهاین ترتیب شکل گرفتهاند. اما تاریخ هنر مدرن نشان داده بیشتر ضدجریانهای هنری باوجود ادعاهای انقلابی و سنت شکنانه و آشوبگرانه، چنانچه توسط بازار جهانی هنر بلع و هضم شوند خود به جزئی از جریان رسمی هنر و یک کُد آکادمیک بدل می شوند.
پیشنهاد مطالعه: فهرست مقالات «ثمیلا امیرابراهیمی»