یورف بویس، جوزف بویز، فتاح محمدی، رمانتیسم، کاسپار دیوید فریدریش

یوزف بویس و رمانتیسم / تئودورا ویشر / فتاح محمدی

معرفی مقاله:

نوبسنده مقاله، تئودورا ويشر، رمانتيسم را به عنوانِ حقيقتى در دلِ هنرِ مدرن معرفى مى كند. او درباره تحقيقِ مقايسه اى رابرت روزنبلوم و شباهتِ فرمىِ آثارِ نقاشان در برهه هاى متفاوتِ تاريخى مطالبى در اختيارِ خواننده قرار مى دهد. متعاقبا درباره هارالد زيمان، که در تحقيقى مشابه به آزادىِ هنرمند اشاره بيشترى دارد و با استفاده از مفهومِ “اثر هنرى جامع” قلمرو بحث را فراتر از نقاشى برده و مجالى براى مقايسه آثار جوزف بویز و رمانتيسم آلمانى مى يابد، سخن می گوید. ويشر سپس در دو قسمتِ جداگانه ابتدا به تفكرِ مشترک بينِ بويس و رمانتيسم و در ادامه به تحققِ اجرايىِ اين تفكر توسط هنرمندانِ رمانتيک و بويس مى پردازد.

آيا ارتباطِ جوزف بویز با طبيعت و علومِ طبيعى شاهدى است بر تفكرِ رمانتيکِ او؟ آیا مقایسه ارزش های بصری رونگه به عنوان هنرمندِ رمانتیسمِ اولیه با ارزش های بصریِ بویس، تنها مقایسه ای است فرمی و سبک شناختی؟ نویسنده در انتها جنبش رمانتیسم را پیشگامی برای خلقِ آثارِ غيرِ عينىِ هنرمندانِ مدرن مى داند. اما آيا كسى از سويه خاصِ آثارِ رمانتيکِ بویس بهره برده است؟

بخشی از مقاله:

کاسپار دیوید فریدریش درون مایه‌ی اصلی تابلوی کوچک‌اش را، از زاویه‌ای بسته و نه چندان تماشایی، تل خاکی انتخاب کرده. از روی در چوبی پوسیده‌اش می‌توان فهمید کلبه‌ای است پوشیده از برف. یک شاخه‌ی سوخته، علف‌های زمستانی پژمرده و گل‌های خشکیده پوشش دلگیر. اما کمابیش عجیب برف را شکافته و بیرون زده‌اند. تاریکی نفوذناپذیر درون کلبه، همان‌طور که آسمان خاکستری و بی‌انتها، جلوی دید آدمی را می‌گیرد. بیدهای کج و کوله، این مجموعه‌ی طبیعت بیجان‌گونه را قاب گرفته‌اند و آن را سرشار از حسّ مرگ، نومیدی و سرنوشت محتوم کرده‌اند. سرشاخه‌های بوته‌های جوان بر زندگی نو گواهی می‌دهند. در عین حال، قطعیتی که طبیعت ضامن آن است باید به وضعیت ویرانیِ نشان‌داده شده گردن نهد. در بارش برف (۱۹۶۵)، یکی از زیباترین و تأثیرگذارترین مجسمه‌های یوزف بویس، سه شاخه‌ی بدون برگ کاج روی زمین افتاده‌اند …

سبد خرید ۰ محصول