رمانتيسم يكي از جريانهای فرهنگی بزرگ و تأثيرگذار فرآيند مدرنيته است؛ اما در شرايط حاضر جايگاه و نقش آن چنانكه بايد شناختهشده نيست و در ميان بسياري از اعضاي جامعهی هنر و ادبيات (و نه فقط در ايران) بيشتر به عنوان پديدهای مربوط به گذشته و چه بسا كهنه و ارتجاعی شناخته میشود. هدف از مقالات پيشِ رو اصلاح اين تصوير كلی و تأكيد بر برخي وجوه و دلالتهای عامتری است. از يك سو رمانتيسم را به نيرويی كماكان اثرگذار در فرهنگ مدرن بدل میكنند؛ و از سوی ديگر ــ به طور خاص در شرايط تاريخی حاضر كه نقد و شكاكيتِ بیامان هرگونه باور و چشمانداز ايجابی را از عمل و نظرِ هنری زمانهی پستمدرنِ ما گرفته است ــ معنايی مضاعف به آن میبخشند و امكان بازيابی و «تجديد عهد» با برخی ايدهها و چارچوبهای بنيادين اين جنبش را به گزينهای ممكن و بلكه ضروری بدل میكنند.
يكی از نكات مهمی كه در گام نخستِ شناخت عميقتر رمانتيسم در چشمانداز كنونی بايد به خاطر داشت. تمايزگذاری ميان رمانتيسم در معنای آشناتر و محدودترِ سبكی و تاريخهنری اصطلاح، و رمانتيسم به عنوان نوعی نگره و جريان فكریـ فرهنگیِ كلان است ــ هرچند كه طبيعتاً ميان اين دو همپوشانیها و دادوستدهای مختلفی برقرار بوده است. به عنوان مثال، بيشتر نقاشان رمانتيك آلماني بيشتر يا كمتر تحت تأثير ايدههای متفكران و نظريهپردازان رمانتيك بوده و گاه با آنها مراوده داشتهاند ــ همان چهرههايی كه سهم عمدهای در شكل بخشيدن به معنا و اهميت گستردهتر رمانتيسم در كليت فرهنگ مدرن داشتهاند. به اين ترتيب، مقالهی نخست كار خود را با روشن كردن برخی از همين تمايزها آغاز میكند.
در ادامه به تحليل برخی از بنيانها و ايدههای محوری رمانتيسم آلمانی كه البته دامنهی دلالت و اهميت آنها محدود به اين كشور نيست میپردازد. دو مقالهی بعدی نيز در همين چارچوب كلي به رمانتيسم و زمينهی اجتماعی آن (مقالهی سوم) و پيامدهای دامنهدارِ آن براي حوزهی موسيقي، زبان، و ادبيات (مقالهی دوم) میپردازند. دو مقالهی بعد، تداوم و تحول سنت رمانتيسم در كار يوزف بويس و گرهارت ريشتر را بررسی و تحليل میكنند. به اين ترتيب نمونههايی از نحوهی همسخنی كار عملی يك هنرمند با ايدههای رمانتيسمِ را پيش روی ما میگذارند. نهايتاً مقالهی آخر، با اندكی فاصله از ديگر مقالات، به مرور آثار برخی از هنرمندان حول محورِ ايدهی فضا/مكان میپردازد. اين مقاله متمركز بر كار هنرمندانی نيست كه بتوان آنها را مشخصاً «رمانتيك» ناميد. اما چيزي كه در كار اين هنرمندان مشاهده میكنيم در حقيقت فراز و فرودها و استحالههای ايده/موتيفی است كه دامنهی امكانها و دلالتهای آن تا حدود زيادی در چارچوب سنت رمانتيسم معنا میيابد.
پیشنهاد مطالعه: مقالاتی دیگر دربارهی سبکهای هنری
جهت مطالعهی مقالاتِ این فصل، به بخش «مقالات مرتبط در فصلنامه»، در انتهای این صفحه مراجعه کنید.