گذشته را به صحنه آوردن، پیراهن تاریخ را تن کردن، خاطرات جمعی را در مرزهایی فراتر از واقعیت جستجوکردن، و در نهایت مخاطب را همراه و همدل روایتی ساختن که سهمی از آن دارد، نه کار آسانی ست و نه می توان نادیده اش گرفت.واحد خاکدان و نقاشیهایش گویی ما را دعوت کردهاند به تئاتر.در بسیاری از نقاشیهای او پرده حضوری نمادین دارد؛ چه آنهایی که نمایی از یک مکان متروکه ست، پر از خنزر پنزر، پر از اشیا و یادگاریها، چه آثاری که ریشه در تاریخ هنر دارند و ما را ارجاع میدهند به روایات یا تصویرهایی تعریف شده؛ آثاری که هر کدام زادهی دورانی بودند؛ سمبل و نشانه یا روایتی.نقاشی که زندگی برایش مثل صحنهی تئاتر مهیج و دراماتیک تعبیر میشود، چون کارگردانی ست که نه تنها برای افراد یا اشیا متن مینویسد، بلکه استفاده از ارجاعات فرامتنی بزرگترین نقش را ایفا میکند در نمایشش.به کار گرفتن روایتهای مسیحی، (که خود بسیار تکرار شده است در تاریخ) مثلاً بشارت به مریم، با یک میزانسن جدید، برخوردار از فضا و معنایی متفاوت، طوری که مخاطب بتواند به یک همنشینی نامعمول برسد، جالب توجه بود در این نمایشگاه( گر چه خاکدان این فضاها را سالهاست تکرار می کند). کاربرد متفاوت اشیا در هیئت بدنهایی که جای خالیشان...
فرم و لیست دیدگاه
۰ دیدگاه
هنوز دیدگاهی وجود ندارد.