اولین باری که با عکس‌های گرگوری هالپرن مواجه شدم، مربوط به دوره‌ای بود که روی کارهای نسل جدید عکاسان آژانس مگنوم متمرکز شده بودم. در سایت مگنوم، مطلبی می‌خواندم که راجع به کتابی از او به نام «دفتر طراحی اوماها (2019)» بود. هالپرن عکس‌های این کتاب را در طول چهارده سال حضور مداوم در شهر اوماها، واقع در ایالت نبراسکا، ساخته بود. تا پیش از دیدن این کتاب، نبراسکا را با فیلم مشهور الکساندر پین «نبراسکا  (2013)»به یاد می‌آوردم. فیلمی جاده‌ای و سیاه و سفید با لانگ‌شات‌های تماشایی که این ایالات را در فضایی مینیمال و پر از سکوت به تصویر کشیده بود. هالپرن اما به عنوان کسی که اهل نبراسکا و مشخصاً “اوماها” نبود، در چالشی میان مستندنگاری متعهد به واقعیت و شیوه‌ای بیان شخصی، اوماهایی رنگی، و نزدیک به آدم‌های این شهر ساخته بود. کتاب شامل قطعات کوچکی از کانتکت شیت‌‌ عکس‌های این مجموعه بودند که در قالب یک دفترچه با کاغذهای رنگی منتشر شده‌اند. از همان کتاب متوجه رویکردی در عکس‌های هالپرن شدم که شیوه‌ای متضاد با تعریف کلاسیک از عکاسی مستند داشت؛ روایتی که به تو نشان می‌دهد اما در درک تو از تصویری که داری مشاهده می‌کنی، اختلال ایجاد می‌کند. هالپرن در «دفتر طراحی اوماها» با تمرکز بر مردان، به بررسی مفهوم مردانگی در بافت اجتماعی آمریکا می‌پردازد. او از فرمت یادداشت‌مانند استفاده می‌‌کند و مردان و پسران جوان اوماها را در لحظاتی متضاد، گاه معصوم و گاه خشن، عکاسی می‌کند. این مجموعه نه‌تنها بازتابی از موقعیت سیاسی و اجتماعی معاصر است، بلکه آینه‌ای‌ست برای پرسش از خود؛ چه چیزی یک مرد را تعریف می‌کند؟قدرت؟ خشونت؟ آسیب‌پذیری؟ این کتاب بیش از آنکه پاسخ دهد، سؤال می‌سازد و در همین توانایی‌ست که نیروی اصلی هنر هالپرن نهفته است.

هالپرن متولد ۱۹۷۷ در بوفالو، نیویورک است. برخلاف بسیاری از عکاسان هم‌نسلش، مسیر ورود او به عکاسی از راه مطالعات ادبی و تاریخی در دانشگاه هاروارد آغاز شد. این پیش‌زمینه‌ی نظری، بعدها در نگاه روایت‌محور و پیچیده‌اش به عکاسی نمایان می‌شود. مدرک MFAاو از کالج هنرهای کالیفرنیا نیز، بر گرایشش به فرم‌های تجربی‌تر و شاعرانه‌تر در تصویر تاثیرگذار بوده است. از نخستین پروژه‌هایش تا آخرین کتابش با عنوان شاه، ملکه، سرباز (۲۰۲۴)، هالپرن زبان بصریمنحصربه‌فردی را پرورش داده است؛ زبانی آرام اما پُرتنش، همراه و درعین‌حال بی‌اغماض، که همواره در حال دگرگونی است و با وجود این،ریشه در حسی واحد و مشخص دارد. آنچه سبک عکاسی گرگوری هالپرن را متمایز می‌سازد، رویکرد ترکیبی اوست؛ جایی میان مستند اجتماعی، شعر تصویری، و اسطوره‌شناسی شخصی. او به‌ندرت از وضوح بی‌واسطه یا روایت خطی استفاده می‌کند. در عوض، به سراغ استعاره‌های بصری، فضاهای بی‌مکان، و چهره‌هایی با نگاهی دور می‌رود. همان‌طور که خود در مصاحبه‌ای با گاردین می‌گوید:«کارم را با واقعیتآغاز می‌کنم، اما هدفم رفتن به جایی فراتر از آن است؛ جایی میان واقعیتو رمز و راز» (The Guardian, 2016). 

کارنامه‌ی هالپرن با انتشار کتاب هاروارد کار می‌کند چون ما کار می‌کنیم(۲۰۰۳) آغاز شد؛ پروژه‌ای مشارکتی که پرتره‌هایی از کارکنان دانشگاه هاروارد را در کنار روایت‌های اول‌شخص آن‌ها ارائه می‌داد. این کتاب با سادگی و صداقتی که داشت، رادیکال بود و به گروهی نامرئی و فراموش‌شده، یعنی نیروی کار پشتیبان یکی از معتبرترین مؤسسات آموزشی جهان، چهره و صدا می‌داد. هرچند این کتاب به معنای سنتیخود یک «فوتوبوک» نبود و بیشتر به مستندسازی اجتماعی گرایشداشت، اما برخی ویژگی‌های مهم در روش کاری هالپرن را معرفی می‌کرد: توجه به آدم‌ها و مکان‌های نادیده‌گرفته‌شده، باور به تصویر عکاسانه به‌مثابهٔ نوعی مشارکت اخلاقی، و آمادگی برای درآمیختن متن و تصویر. نگاه به حاشیه‌ها‌، از همین کتاب تا کارهای متاخر هالپرن، بدل به موتیف اصلیآثار او شده است.

نقطه‌ی عطف کار هالپرن کتاب) ZZYZX ۲۰۱۶  (بود که نشر مَک منتشرش کرد. عنوان آن برگرفته از نام جاده‌ای در صحرای موهاوی است که به یکآب‌گرم رهاشده منتهی می‌شود. این کتاب سفری است متافیزیکی به کالیفرنیای جنوبی. طی چند سال عکاسی، هالپرن از حومه‌هایلس‌آنجلس تا چشم‌اندازهای آفتاب‌زدهٔ بیابان‌ها را عکاسی کرد. چینشتصاویر در این کتاب، تصویری جدید و در جهت بازتعریف لس‌انجلساست: درختان نخل، جوانان نیمه‌برهنه، بدن‌های سوخته از آفتاب و حیواناتی عجیب در کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند و میان رؤیا و کابوس در نوسان‌اند. آنچه ZZYZX را متمایز می‌کند، توانایی‌اش در نامعمول ساختن امر روزمره است. استفادهٔ هالپرن از رنگ به‌شدت تأثیرگذار است؛ رنگ‌هایی اشباع‌شده، درخشان و اندکی ناهماهنگ، گویی واقعیت از ورایرؤیایی نیمه‌فراموش‌شده دیده می‌شود. کتاب نه دچار بدبینی است و نه احساساتی. هم زوال و نومیدی را می‌بیند، هم لحظات نادر رستگاری را. این ابهام، یکی از مشخصه‌های اصلی کار هالپرن است: امتناع از فروکاستن انسان‌ها یا مکان‌ها به نماد یا کلیشه.

پس از ZZYZX ، هالپرن پروژه‌هایی انفرادی و مشارکتی را آغاز کرد که هم دامنهٔ جغرافیایی‌اش را گسترش دادند و هم مفاهیم تازه‌ای را پیشکشیدند. در ماه‌های هم‌پیمان (۲۰۱۷) بر کارولینای جنوبی و شمالی متمرکز شد. او این اثر را تأملی بر جنوب آمریکا، وضعیت ملت در این لحظه و چیزهایی می‌داند که ما را از هم جدا و به هم نزدیک می‌کند. هالپرن می‌گوید: «من مجذوب این ایده شدم که تمام ملت به خورشید خیرهشده‌اند و همه با هم از هیجان آخرالزمانی تماشای خاموش شدن موقت منبع حیات ما به وسیله‌ی ماه، لذت می‌برند.» بگذار خورشید گردن زده شود (۲۰۲۰) که در گوادلوپ عکاسی شد، گسستی آشکار از آثار پیشین او در آمریکا را نشان می‌دهد. هردوی این کتاب‌ها سفرنامه به معنای رایجنیستند؛ بلکه به بررسی چگونگی حک شدن تاریخ و هویت بر چهره‌ها و مناظر می‌پردازند. در بگذار خورشید گردن زده شود، که عنوان آن از شعر سوررئالیستی امه سزر وام گرفته شده، هالپرن با حساسیت و درک تاریخی به سراغ گوادلوپ می‌رود؛ سرزمینی پسااستعماری با لایه‌هایپیچیده. تصاویر کتاب اغلب رمزآلود، پُرتنش و پُر از تضادهایزیبایی‌شناختی‌اند. خبری از توضیح و روایت مستقیم نیست؛ به‌جایآن، مجموعه‌ای از چهره‌ها، گیاهان، مجسمه‌ها و نشانه‌ها به‌مثابه قطعاتیاز یک تأمل بصری گرد آمده‌اند. در این اثر، دوربین هالپرن نه فقر را زیبایی‌شناسانه می‌کند و نه «دیگری» را غریب می‌سازد؛ بلکه می‌نگرد و گوش می‌سپارد و خود گواهی بر تلاش عکاس برای گفت‌وگو با تاریخ سرکوب و رهایی است. این آثار نشانه‌ای‌اند از دغدغهٔ روزافزون او به سیاستبازنمایی، و همچنین توانایی‌اش در کار کردن خارج از بستر فرهنگی خود، بی‌آنکه به نگاه بیرونی و مستعمراتی فروغلتد. روش او غریزی، همدلانه، و بدون نسخه‌پیچی است و به او امکان می‌دهد با بافت‌های ناآشنا وارد گفتگو شود، درحالی‌که صدای منحصربه‌فرد خود را حفظ می‌کند.

در سال ۲۰۲۱، هالپرن همراه با شریک زندگی‌اش، اندریا پارلاتو، کتاب شرقِ آفتاب، غربِ ماه را منتشر کرد؛ عنوانی برگرفته از افسانه‌ایاسکاندیناوی. این کتاب ترکیبی است از دیالوگ تصویری، آلبوم خانوادگی، و روایتی اسطوره‌گون. عکس‌های هر دو هنرمند، مضامینیچون زندگی خانوادگی، والد بودن، اشتیاق و دگرگونی را درهم می‌آمیزند. این پروژه نیز مانند آثار دیگر هالپرن، عکس را نه ابزاری برایاطلاع‌رسانی، بلکه زبانی برای بازتاب عواطف و پیچیدگی‌ها می‌داند. همچنین، نوعی گرایش تازه به صمیمیت و بیان شخصی را نشان می‌دهد. اگر در آثار قبلی با غریبه‌ها مواجه بودیم، اینجا با فرزندان، خانه و دنیای درونی او روبه‌رو می‌شویم. با این‌حال، هالپرن همچنان از اعتراف‌گری یا قطعیت می‌پرهیزد؛ او شاعری است که به ناتمام‌ماندگیوفادار مانده.

آخرین کتاب هالپرن، شاه، ملکه، سرباز (۲۰۲۴)، گامی تازه در مسیراوست. عنوان شاه، ملکه، سرباز از تاریخچه‌ی کارت‌های بازی الهام گرفته، به‌ویژه تحول واژه‌ی سرباز (knave) به جک (jack). در گذشته،«knave» به فردی نابکار و پایین‌ترین کارت در میان درباریان اطلاق می‌شد. به گفتهٔ هالپرن: «چون حروف K و KN در کارت‌ها گیج‌کننده بود، طراحان کارت تصمیم گرفتند از ‘jack’ استفاده کنند که واژه‌ای عامیانه‌تر و آشناتر بود.» این اشتباه‌پذیری میان شاه و سرباز برای هالپرن جذاب است: «وقتی به انسان‌ها نگاه می‌کنید، همه‌ی این حالت‌ها درون‌شان هست.» این ایده به عکاسی هم تسری می‌یابد: عکسی فقط نور منعکس‌شده از سطح یک فرد را ثبت می‌کند؛ اما آیا واقعاً می‌تواند جوهرهٔ او را نشان دهد؟ یا چیزدیگری را آشکار می‌کند؟ این تردید، این سوال دربارهٔ هویت، در قلب کتاب قرار دارد. عنوان کتاب همچنین برگرفته از رمانی به همین نام از ولادیمیر ناباکوف (1928) است، یک تراژدی-کمدی دربارهٔ مثلث عشقیادیپی، که در سال ۱۹۶۸ به انگلیسی ترجمه شد و در ۱۹۷۲ فیلمی با همین عنوان به کارگردانی یرژی اسکولیموفسکی ساخته شد. بخشزیادی از تصاویر کتاب به دوران کودکی هالپرن در بوفالو و رابطه‌اش با این شهر بازمی‌گردد. عکس‌ها نه‌ فقط انسان‌ها و مکان‌ها، بلکه افول صنعتی شهر و تغییراتش را نیز ثبت کرده‌اند. بوفالو برای هالپرن همچون یک شخصیت مستقل در کتاب است. در یکی از تصاویر، ساختمانی در نزدیکی زمین‌بازی نوجوانی‌های هالپرن در حال سوختن است؛ در تصویری دیگر، لاله‌هایی از زیر برف بهاری سر برآورده‌اند. این لحظات گذار، که در آن‌ها فصل‌ها یا رخدادها به‌گونه‌ای ناموزون هم‌زمان می‌شوند،جوهر نگاه او را تشکیل می‌دهند. هالپرن می‌گوید: «همیشه به لحظاتگذار علاقه دارم.» او به «فصل‌ها و مناظر سردرگم» بوفالو فکر می‌کند، جاییکه طبیعت و زوال صنعتی در کنار هم زیست می‌کنند.

در سراسر شاه، ملکه، سرباز، تم بازی ــ هم به‌صورت واقعی و هم استعاریــ تکرار می‌شود. هالپرن به داینامیک قدرت درون بازی‌ها علاقه‌مند است: برندگان و بازندگان، دوگانگی سیاه و سفید، و پایان‌های قطعی. یکیاز تصاویر چشمگیر، پسری را نشان می‌دهد که در حال مشت‌زنی است،با چهره‌ای آمیخته از خشونت و ناامنی. در عکسی دیگر، صفحهٔ شطرنجییخ‌زده دیده می‌شود. حتی توالی عکس‌های کتاب نیز همچون بازیطراحی شده؛‌با لحظات کشش و رهایی. او می‌گوید: «خیلی به ریتم و ضرباهنگ فکر می‌کنم.» تصاویر به‌ظاهر فرعی، پیش از عکس‌هایباشکوه‌تر، مکث‌هایی می‌سازند.

شاه، ملکه، سرباز سفری است در دل فصل‌ها، خاطرات و چشم‌اندازهایاحساسی هویت و مکان. کتاب بیش از آن‌که پاسخ بدهد، سوال می‌پرسد و مخاطب را به مشارکتی فعال با تصاویر و مضامین فرا می‌خواند. برایهالپرن، رابطه‌ی میان خالق و مخاطب محرک این پروژه است. با خلق اثریکه هم به‌شدت شخصی و هم به‌طرزی عمیق جهان‌شمول است، امیدواراست کسانی که دست او را می‌گیرند، مشتاقانه سفر را ادامه دهند.

هالپرن می‌گوید: «آن حس ندانستنِ اینکه با چه چیزی روبرو خواهی شد… همان چیزی است که باعث می‌شود ادامه بدهم. البته اغلب به ناامیدی ختم می‌شود، چون هرچه بیشتر ادامه بدهی، بیشتر امید داری چیزیارزشمند بیابی؛ اما نباید انتظارش را داشته باشی. با این حال، همیشه آن امید هست که چیزی شگفت‌انگیز یا جادویی پیدا کنی، و همین است که من به دنبالش هستم.»

منابع:

وبسایت Guardian

وبسایت Magnum