معرفی مقاله:
سرعت پذیرش تحولات جهانی در هنر معاصر ایران همواره محل مناقشه بوده است. مقاله «چرا ما نمیتوانیم هنر معاصر داشته باشیم؟» تلاش میکند وضعیت واقعی هنر معاصر ایران را در تقابل با جریانهای هنری که از غرب وارد ایران شدهاند، تشریح کند. اگر موقعیت هنر ایران را در همراهی با جریانهای جهانی بررسی کنیم. متوجه میشویم که هنرمندان ایرانی همواره در مسیر تازهترینها قرار گرفتهاند. مدرنیسم را پذیرفته و هنر مدرن خلق کردهاند، با ورود پستمدرنیسم پست مدرن شدهاند و در عصر فعلی به هنر معاصر گرایش پیدا کردهاند. هنر ایرانِ پس از ورود مدرنیسم تاکنون همواره درگیر چالشی بنیادین بوده است.
چگونه جریانهای هنری پس از مدرنیسم بیدرنگ و بدون فراهم شدن بستر کافی در ایران ایجاد میشد؟ ایمان افسریان در این مقاله نهاد تاریخ هنر، موزه و آکادمی در ایران را با این ادعا بررسی میکند که هر یک از این عوامل به گونهای ناقص شکل گرفتهاند. مقاله در صدد روشن کردن نقش دانشگاهها در انتقال سنت گذشته به دانشجویان است. علاوه بر دانشگاه، موزهها به عنوان محملِ دیرین آثار هنری نقشِ مهمی در فرآیند حفظ و نشر میراث فرهنگی ایران داشتهاند. مقاله به نقش ایدئولوژی حکومتها بر تعیین مسیر موزهها اشاره میکند. و با نگاهی انتقادی به بروز و ظهور بسیاری از جریانهای کوتاهمدت هنر معاصر ایران نظر میکند. آثاری که معمولاً به دورهی شکلگیری خود وابسته هستند اما بر تاریخ اثری نمیگذارند. مقاله در پی پاسخ به این سوال اساسی است. هنرمندان ایران پس از پذیرش هنر مدرن، از آگاهیِ تاریخی خود بهره گرفتند و یا یکسره راه غرب را پیش گرفتند؟
.
بخشی از مقاله:
تجربهی زمانهی جدید برای ما تجربهی عقبماندگی است؛ نوعی آگاهی به ما میگوید «زمانِ اینجا» از «زمانِ آنجا» عقبتر است. این حسِ خوابماندگی هر نوع چارهجویی را به چهکُنمی برای رسیدن به قافلهی زمان بدل میکند. از دههی سی که این فاصله هر چه بیشتر به چشممان آمده چنان است که گویی به این نتیجه رسیدهایم که چنین فاصلهای را نمیتوان با آن مرکبهای قدیم پیمود. محمدامین میرفندرسکی در دههی چهل و در اولین سخنرانیاش در هنگام تصدی ریاست دانشکده هنرهای زیبا بهروشنی این اضطراب ناشی از مواجههی سرعت کُند و تند را به زبان میآورد: «از امروز میخواهیم از شتر پیاده شویم و سوار کنکورد شویم.»
بهاین ترتیب دوران جدیدی آغاز شده است که در آن آگاهی به «زمانهی آنجا» دائما هنرهای تجسمی اینجا را با فاصلهی حداقل سیسالهای که به نظر برناگذشتنی میآید بهاصطلاح «بهروز» کرده است و ما را به این توهّم دچار که میشود «نبض هنر اینجا با آنجا همزمان بتپد»؛ اما اکنون پس از گذشت دههها به نظر میرسد واقعیت جز این بوده است. کنکورد که هیچ، اینترنت هم زمانِ خلق اثر را در آنجا و اینجا یکی نکرده است. آنچه به هم نزدیک میشود زمان مصرف نرمافزارهای خلق اثر است. این نرمافزارها میتوانند کوبیسم باشند، یا سورئالیسم، آبستره یا هنر جدید. ما سازندهی این نرمافزارها نیستیم و رقابتمان بر سر زودترخریدن و مصرفکردنشان است. در دهههای گذشته این تقلا برای همزمانی یا معاصرشدن با غرب شاید اصلیترین صورتبندی از معنای «زمان» نزد متجددان ما بوده است: «اکنونِ دیگری بهمثابه آیندهی ما»، یا آرزوی اینکه روزی آیندهی ما بشود مانند اکنون آنها. هر بار که تصور کردیم از راههای میانبُر میتوانیم خود را به قافله برسانیم، در لحظهی موعود آنها را جلوتر و دستنیافتنیتر یافتیم. حاصل تجددخواهی این آگاهی شوربخت بود که ما در اینجا (با این زبان و جغرافیا) توان اندیشیدن و تصویرکردن جهان جدید را نداریم …