معرفی مقاله:
جریان نقاشی فیگوراتیو در غرب از دههی هشتاد میلادی (دههی شصت شمسی) دوباره قدرت گرفته بود و طیف وسیعی از نقاشی فیگوراتیو و بازنمایانه تحت عنوان کلی و مبهم رئالیسم، سبکها، شیوهها و ایدئولوژیهای متفاوتی چون رئالیسم کلاسیک، رئالیسم اجتماعی، فتورئالیسم، سوپررئالیسم، هایپررئالیسم، دقتگرایی و پاپآرت در بر میگرفت. منتقد آمریکایی هیلتون کریمر در این باره مینویسد: «آنچه یک دهه پیش از آن اگر نه ارتجاعی، لااقل کهنه و منسوخ به نظر میرسید دوباره جایگاه هنر شیک را به خود گرفت و نقاشان این نوع نقاشی همچون قهرمانان یک جنبش نو مورد استقبال قرار گرفتند.» چندان عجیب نیست اگر واقعنمایی و ساخت و ساز که دهههای مبتذل و بازاری خوانده میشددر اوایل دههی هشتاد شمسی دوباره یه صحنهی هنر تهران بازگشت و به سرعت در میان هنرمندان جوان رایج شد. همچنان که اوجگیری رئالیسم قرن نوزدهمی در جوامع صنعتی با ظهور و رشد طبقهی متوسط مترقی همراه بود رواج واقعنمایی در ایران نیز با رشد فزاینده طبقه متوسط که از اولین دهه بعد انقلاب شروع شد همزمان شد:«در دهه لیبرالیسم اقتصادی، یعنی بین سالهای ۱۳۶۵ تا ۱۳۷۵ تعداد سرمایهداران مدرن و تعداد خرده بورژوازی مدرن بیش از سه برابر افزایش یافت.» اصول کلی رئالیسم یعنی بازنمایی وفادارانه زندگی، نمایش صحنههای ساده و معمولی زندگی روزمره، تمرکز بر زندگی مردم طبقه متوسط و مرکزیت بخشیدن به افراد و کاراکترها بیش از فضاها و رویدادها، با وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران این دوره کاملا سازگار بود.