بخشی از متن:
۸۰ سال پیش بعد از کشف حجاب، زنی در کرمان با سر و وضع جدید پشت تریبون رفت و سخنرانی کرد و گفتههایش را این طور به پایان برد: «به امید روزی که کرمان بشود تهران، تهران بشود بلژیک!»
جالب است که تا آن روز کسی از کرمان به خارج از ایران نرفته بود. اکنون، بعد از ۸۰ سال کرمان تهران شد. اما تهران بلژیک نشد. من بحثم را از خواستهی عمیقی آغاز میکنم که سادهدلانه به زبان آن زن کرمانی آمد. به امید روزی که ما بشویم دیگری، به امید روزی که ما که جا مانده ایم، به آنها که جلو هستند برسیم. امید به روزی در آینده که ما -که در گذشتهایم- بشویم آنهایی که اکنون در آینده هستند. تا آن هنگام نه آینده تا این اندازه برای ما مهم بود و نه گذشته مایهی خجالت و سرافکندگی.
و این گفتمان آیندهگرای گذشتهستيز «گفتمان تجدد» شد. گفتمان رقیب، یا بگوییم اینرسی سکون در مقابل حرکت به سوی آینده نیروی همیشه بازندهای بوده است که در اولین مخالفت جدی خود در کودتای محمد علی شاه با شکست مواجه شد. و تمام این سالها مجبور بود به صورتهای مختلف برای رقابت با آیندهگرایی، خود را بازسازی کند. برای این منظور باید خود را تعریف میکرد. و در هیاتی متشکل و یکدست وارد کارزار رقابت میشد. باید سنت را -که آن روز چیزی به نام سنت معنی نداشت- تبیین میکرد و به آن ذات و کلیت میبخشید.
در داستانی آمده: روزی یکی از نگهبانان اهرام ثلاثه از درون یکی از هرمها صدای تیشه میشنود، صدا را پی میگیرد، به پیرمردی میرسد که با تیشه به جان یکی از پلههای هرم افتاده، مانع او میشود و دلیل را میپرسد. پیرمرد -دانشمندی است که عمری را بر سر تحقیق روی روابط ریاضی میان اجزای هرم گذاشته- میگوید که تنها این پله است که از قانون اکتشافی او پیروی نمیکند و آمده آن را بتراشد تا فردا بتواند نظریهاش را اعلام کند.
گذشتهگرایان ما در تمام این سالها در پی یافتن کلیت منسجم سنت که با قواعد و خواستههای تجدد همخوان باشد، سنن عتيق را تراشیدهاند. و لاغر کردهاند و هیأتهای مختلف به آن دادهاند! ….