بخشی از متن:
بهترین عکسهای آندریاس گرسکی از یک دهه گذشته، شما را غرق در شگفتی میسازند، و البته هدف از خلق آنها هم همین بوده است. آنها بزرگ، صریح، سرشار از رنگ، و لبریز از تحیر هستند. همچنان که این تصاویر تأثیر و قدرت خود را به جا میگذارند، بیننده حیران بر جا میماند که این شگفتی از کجا سرچشمه میگیرد و دیرزمانی پس از آنکه جزئیات هر عکس را با موشکافی نگریسته کماکان از وسوسه آن تحیر متلذذ می شود. اگر شما جزء آن دستهای هستید که این تصاویر را دیدهاند و آن شگفتی را تجربه نکردهاند، از این جستار بهره اندکی خواهید برد. ما میتوانیم عکسهای گرسکی را با کلمات توصیف کنیم، اما آنکه تأثیر تصاویر او را احساس نکرده باشد، بیگمان با خواندن یک مقاله نخواهد توانست آن را دریابد. بههمینترتیب، بدلهای چاپی عکسهای او هم، هر چه دقیق و کارآ باشند، قادر نخواهند بود آن تأثیر را القاء کنند، چرا که تصاویر گرسکی فقط عکسهایی نیستند که به حسب اتفاق بزرگ شدهاند. اندازه آنها حاصل تکوین زیباییشناسیای است که در هر جنبهای از اثر حضور دارد.
به هر حال، هنر گرسکی، به شهادت تمام آن جلوه و شکوه محصول پایانی، برخواسته از فرآیند بیقرار و پرخطری از تجربه است، که در آن جسارت بیخیالانه و کنجکاوی کودکانه با محاسبات گمراهکننده و مداقه زیرکانه دیگر هنرها در هم میآمیزد. بخشی از موفقیت، و پاری از چالش و لذت تعمق در اثر، حاصل همان چیزی است که در نگاه اول، به مثابه یک سبک شخصی پالوده، ما را تکان میدهد، و در واقع، تحت یک کنترل سخت، از تنوع گستردهای از این مایهها، جریانها، و شیوهها، که بسیاری از آنها را به دشواری میتوان در یک بستر قرار داد، مدد میگیرد. در اینجا اندکی تاریخ و تحلیل، با کمک به ساماندهی و تعمق در سررشتههایی که خلاقانه و با ظرافت در کار گرسکی تنیده شدهاند، به یاریمان میآید. زندگینامه هنری او نقطه مناسبی برای شروع است، و آنچه در پی میآید، بیشتر توالی زمانی تحصیلات، محیط هنری، شیوههای کاری، حرفه، و هنر اوست، و با اشارات همیشگی به تصاویر دیگر از انواع مختلف، تلاش خواهد شد پرتویی بر تمامی اینها افکنده شود. بخشی از این به علت تنوع چارچوبهای ارجاعی گرسکی است، و بخشی دیگر، حاصل این پدیده که حجم عظیمی از تفاسیر، تا به امروز، آثار او را تنها با یکی از این ویژگیها شناخته است: دنیای هنر معاصر فرهیخته و پرشور، اما در عین حال، در خود گرفتار ما. بنابراین، به نظر میرسد ترسيم حدود تاریخی آن الگوها و چارچوبهای تعیینکننده و تغییردهندهی آن، میتواند شروع خوبی باشد.
فرهنگ اروپایی که بیش از یک قرنونیم پیش عکاسی را پدید آورد، به شکل گریزناپذیری، رسانه جدید را در بستر زیباییشناسیای مورد ملاحظه قرار داد که بر اساس معیارهای آن، عکاسی ناتوان از اثبات خود به مثابهی یک هنر بود. اندیشمندان مایل بودند این معما را با این پرسش فلسفی مطرح کنند که: آیا عکاسی یک هنر است؟ به مدد نگاهی به گذشته، اکنون میتوانیم ببینیم که این نه یک پرسش فلسفی، بلکه مسئلهای فرهنگی است که بسته به آنکه چه افرادی در چه موقعیتهایی چگونه از این رسانه استفاده کرده اند، پاسخ آن میتواند هم نه (بیشتر اوقات)، و هم آری (به ندرت، اما به شکلی درخشان) باشد. با این همه، مثل یک مشاجرهی خانوادگی که بدل به موضوع جدیای نمیشود و تقدیر آن چنین است که هر از چند گاهی تازه شود، پرسش فلسفی بیپاسخ جایگاه هنری عکاسی هم چندان آزاردهنده نیست، چرا که به شکل عمیقی بر روی کاربردها و دریافتهای فرهنگی جاری از رسانه تأثیر گذاشته و حتی امروزه همچنان به این تأثیرگذاری ادامه میدهد. درحالی که فیلسوفان و زیباییشناسان درگیر جدال بودند، عکاسی به شکل گستردهای در حال اثبات سودمندی خود در طیف گستردهای از کاربردهای عملی بود که ظرفیت بیهمتای رسانه در ثبت و انتشار سریع، قابل اطمینان، و ارزان اطلاعات بصری را به خدمت میگرفت. این ویژگی ذاتی رسانه در عکسی که توسط پیتر ولر در آستانه قرن گرفته شده است، و ساختههای صنعت مدرن را با شفافیتی حقیقی به تصویر میکشد، به خوبی متجلی میشود. سال ۱۹۰۰، زمانی که یک جمع فرهیخته خرد و خود باور میکوشید تا برای عکاسی جایگاهی میان هنرهای زیبا بیاید، موانع اصلی بر سر راه آنها همان هویت شناخته شده و مستحکم امروزین رسانه به مثابهی تأمینکننده مستندات بصری خشک و قطعی بود. خيزش مدرنیسم عکاسانه در سالهای دهه ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰، تا حد زیادی ناشی از حفظ آمال هنرمندانه پیکتوریالیستها بود، اما در عین حال ظرفیتهای رسانه در توصیف را هم شامل میشد. خلاصه آنکه نتیجه، شکوفایی درخشان هنر عکاسی مدرن بود. …