معرفی مقاله:
محمدمنصور هاشمی در مقالهی «هویت اثر، اثر هویت» به بررسی نقش هویت در هنر ایرانی میپردازد. هویت همواره با چیزی غیریت دارد و در تضاد با چیز دیگری شکل میگیرد. در ایران هویت ما با عنوان هویت شرقی تعریف گردیده است که در برابر غیری به نام غرب قرار میگیرد. این تقابل بعدها به تقابل سنت و مدرنیته بدل میشود. محمدمنصور هاشمی تلاش میکند جنبههایی از هویت را با کمک تاریخ تعریف کند. او خود اذعان میکند که هویت تعریف ثابت و مقیدی ندارد. این تقابلِ اندیشگانی در مفهوم هویت به آثار هنری نیز راه یافته است. شناخت هویت در آثار هنری نیازمند شناخت وضع تاریخی اثر هنری است. نویسنده در تبیین وضعیت تاریخی ایران اصطلاح «ناهمتاریخی» را وضع کرده است.
در سادهترین حالت میتوان گفت که با ما غرب در وضع تاریخی یکسانی قرار نداریم. در وضعیت وصف شده هنرمند در میانه این دوگانگی یکی را برمیگزیند. یا به سوی سنت و گذشته خود روان میشود و یا مدرن بودن را انتخاب میکند. در حقیقت این وضعیت نا همتاریخی، فرد را ناگزیر به انتخاب میکند. مقاله وضعیت برخی از هنرمندان مدرن ایرانی را در این مسیر انتخاب شرح میدهد. کمالالملک نمونه وضعیت نا همتاریخی در هنر ایران است. او برای آموختن نقاشی به غرب میرود و کلاسیکترین حالت نقاشی را به ایران میآورد. ولی کماکان در معرض این نقد است که به جریان پیشروی غرب نپیوسته است. آثار زیادی هم هستند که در وضعیت ناهمتاریخی قرار نمیگیرند. اما آنچه اهمیت دارد آن است که هویت اثر به روح زمان خود تعلق داشته باشد.
دربارهی شرقشناسی بخوانید.
۰ دیدگاه
هنوز بررسیای ثبت نشده است.