
در این شماره با پائولا رگو آشنا خواهیم شد. شاید هیچوقت جز امروزه، در هیچ جای دنیا همچون اینجا، چنین اقبالی به نقاشی از طرف زنان صورت نگرفته است. تقریباً تمام کلاسهای نقاشی و طراحی را دختران پر کردهاند. از مسائل جامعهشناسی آن که بگذریم، در آینده، این یک فرصت و یک وجه تمایز برای هنر ما خواهد بود. ولی آیا این حضور و این علاقه و این آموزش به نتیجه مطلوب میرسد؟ آیا دختران هنرجو خواهند توانست تعریف عمیقتری از هنر زنان ارائه دهند؟ هنری که متاسفانه اینجا در بسیاری مواقع نوعی احساساتیگری و سانتیمانتالیسم رمانتیک تعریف میشود. بگذریم از آثار و تعاریف سطحی و مدهای فمینیستی یا پستمدرنیستی در دیگر نقاط جهان در میآید.
شاید تجربۀ پائولا رگو در این میانه سودمند باشد. پائولا رگو (Paula Rego) در سال ۱۹۳۵ در لیسبون پرتغال بهدنیا آمد. یکساله بود که پدر و مادرش به بریتانیا رفتند و او را سه سال به مادربزرگش سپردند. در نقاشیها و کولاژهای او ترکیبی از نشانههای فولکلور پرتغالی، دختران و رویاها و کابوسها و جانوران واقعی و خیالی دیده میشود. او که با تعمق در روزمرگیِ زندگی خود و دیگر زنان، بررسی مشابهتهای رفتاری، و بسط دادن تجربیات مشترک زنانه در کارهایش موجب شده است از مشکلات زندگی خصوصی اعتراضی تصویری بسازد. او به مرور به مدد پایداری عمر نقاشانهاش تصویری تلخ و یگانه ارائه دهد. پائولا رگو نقاشیهای خود را با روند زندگی همگام کرده و دلتنگیها، اضطرابها و سرخوردگیهای هر دوره – مرگ پدر، بیماری همسر و مشکلات زندگی زناشوئی و…- را به یاری نقاشی التیام بخشیده است.
پیشنهاد تماشا: مستند «پائولا رگو: رازها و داستانها»
جهت مطالعهی مقالاتِ این فصل، به بخش «مقالات مرتبط در فصلنامه»، در انتهای این صفحه مراجعه کنید.