کارکرد اصلی تئوری هنر، ممکن ساختن اندیشیدن به هنر است و تاریخ هنر لازمش دارد. برای نوشتن تاریخ، باید زبانی برای حرف زدن دربارهاش داشت. باوند بهپور در این مقاله ضرورت ثبت تاریخ هنر معاصر ایران را یادآوری میکند. زیرا باوند بهپور معتقد است با ثبت تئوری و تاریخ میشود کاستیها را دید و در مورد آن سؤالهای بهتری مطرح کرد. در مقام مقایسه اما هنر معاصر، موزهها و گالریهای ایرانی در نسبت با دنیا در کجا قرار دارند؟ اگر هنرمندانی چون دیمین هرست مورد توجه هستند برای چیست و چرا هنرمندان ایرانی این اقبال را ندارند؟ نارضایتی از هنر معاصر در ایران از کجا ناشی میشود. و برای رفع آن چه راهکارهایی مفید هستند؟ باوند بهپور در این مقاله با مطرح کردن سؤالها و نظریههای گوناگون در تلاش است تا هنر معاصر در ایران را از منظری دیگر بنگرد.
بخشی از متن:
۱. رشتهای داریم به نام «پژوهش هنر». دیگران ندارند. دیگران «تاریخ هنر» دارند و «تئوری هنر». تاریخ برایمان ملالآور است («پشت سر خستگی تاریخ است») و تئوری برایمان لفاظی. میگوییم: آن که حرفی برای گفتن دارد حرفش را میزند. از عقل نمیلاند. طامات نمیبافد.
۲. کارکرد اصلی تئوری هنر، ممکن ساختن اندیشیدن به هنر است. با تئوری هنر میشود هنر را اندیشید. تاریخ هنر لازمش دارد. برای نوشتن تاریخ، باید زبانی برای حرف زدن دربارهاش داشت. هنگامی که تاریخ هنر یک دوره را مینویسند، فهمیدنی میشود. تکلیفش روشن میشود، دست کم از نظر گوینده. تاریخ هنر، تئوری هنر را به واقعیت هنر وصل میکند. واقعیت را در چارچوب تئوری میخواند.
۳. تاریخ هنر معاصر ایران را ننوشتهاند. اگر هنر معاصر شیوهای برای حرف زدن باشد، باید شیوهای هم برای حرف زدن در مورد این شیوه حرف زدن داشت. تاریخ این تاریخ را هم باید نوشت. باید دید چرا در مورد چیزی که در موردش حرف میزنیم این طور حرف می زنیم تا بتوان در موردش حرف زد.
۴. تئوری باید بتواند نشان بدهد که معنای سؤال چیست. بعد می توان آن را «پژوهيد» و پاسخ داد. با تئوری میشود سؤالهای بهتری پرسید. آیا هنر معاصر در ایران بد است؟ چیست که بد است؟ در نظر کی بد است؟ و نسبت به چی؟
۵. اگر بد باشد یا به خودی خود بد است یا از چیزی بدتر است. یعنی: یا کلاً بد است یا نسبتاً. اگر کلاً بد باشد انتظاری را برآورده نمیکند و کاری را درست انجام نمیدهد. از هنر معاصر ایران چه انتظاری میرود؟ کار کرد هنر معاصر ایران چیست؟ اگر در مقایسه با چیز دیگری بد است یعنی با چیز دیگری قابل مقایسه است. هنر معاصر ایران با چه چیزی قابل مقایسه است؟ و در کدام کار کردش از آن بدتر است؟
۶. هنر معاصر در ایران را با هنر معاصر در جهان میسنجند. کارکرد هر کدامشان چیست؟ میگویند نه موزهمان موزه است، نه گالریهایمان گالری، نه مخاطبانمان مخاطب، نه هنرمندانمان هنرمند، نه دانشگاههایمان دانشگاه، نه استادانمان استاد، نه مجموعهدارانمان مجموعهدار. البته موزهها موزهاند و گالریها گالری و الخ. لابد منظورشان این است که آن چیزی نیستند که باید باشند. باید چه چیزی باشند؟ کارکردشان همان کارکرد جاهای دیگر نیست. میگویند مشکل این است که اهالی تجسمی حرفهای نیستند. یعنی آن چیزی که همه جای دنیا هست، نیستند. ساز و کارهای مناسب وجود ندارد. میگویند ساز و کارهای مناسب به وجود بیاید مشکل حل میشود. حل میشود؟
پیشنهاد مطالعه: مقالهی «دربارهی تاریخ هنر معاصر ایران:پند پیر دانا» به قلم باوند بهپور