بخشی از متن:
مرکززدایی شده، تمثیلی، اسکیزوفرنیک… هر واژهای که برای اشاره به نشانههای بیماری انتخاب کنیم، پست مدرنیسم، از سوی هواداران و مخالفان خود به یکسان، به عنوان بحرانِ اقتدار فرهنگی، بخصوص اقتدارِ فرهنگ اروپای غربی و نهادهای آن، تلقی میشود. اینکه برتری تمدن اروپایی به پایان خود نزدیک میشود البته مشاهدۀ تازهای نیست. از اواسط دهه ۱۹۵۰، دستکم، به ضرورت رویارویی با فرهنگهای دیگر (از راههایی جز سلطه و فتح) رسیدهایم.
یکی از متنهای مناسب در این زمینه، بحثی است که آرنولد توینبی در جلد هشتم کتاب مشهورش «مطالعهای در تاریخ»، درباره پایان دوران مدرن پیش میکشد (توینبی از عصری سخن میگوید که در اواخر سده پانزدهم شورع شد، زمانی که اروپا توانست سلطه خود را بر اراضی وسیع و جمعیتهای انبوهی که از آنِ خودش نبودند، گسترش دهد) و از آغاز عصر نوینی خبر میدهد با خصلت همزیستی فرهنگهای مختلف که به درستی میشود آن را پست مدرن [مابعد مدرن، پسامدرن] نامید. در این زمینه میتوان به نقد قوممداری غربی از سوی لوی – استراوس هم اشارهای کرد، و همینطور به نقد این نقد از سوی ژاک دریدا در کتاب «درباره گراماتولوژی». اما رساترین شهادت بر پایان حاکمیت غرب از آنِ پل ریکور است که در سال ۱۹۶۲ نوشت «کشف تکثر فرهنگها هرگز یک تجربۀ بیزیان نبوده است.»
وقتی کشف میکنیم که نه تنها یک فرهنگ، بلکه فرهنگهای گوناگونی وجود دارند و در نتیجه وقتی متوجه پایان نوعی انحصار فرهنگی میشویم، فارغ از اینکه این امر واقعی یا توهمی باشد، خطر نابودی، خودمان را نیز تهدید میکند. ناگهان این امکان پیدا میشود که چندین دیگری (the other) وجود داشته باشد و ما تنها یکی از آنها باشیم. وقتی هرگونه معنی و همه هدفها ناپدید میشوند، این امکان به وجود میآید که در میان تمدنهای گوناگون گشت بزنیم، چنان که گویی در میان خرابهها و بقایای چیزهای از میان رفته میگردیم.
تمامی بشریت به یک موزه خیالی بدل میشود: تعطیلات آخر هفته کجا برویم؟ از خرابههای آنگکور دیدن کنیم یا گشتی در تیوولی کپنهاگ بزنیم؟ به آسانی میتوانیم آیندهای نه چندان دور را در خیال آوریم که هر آدم کمابیش مرفهی خواهد توانست کشورش را برای همیشه ترک کند تا طعم مرگ ملی خودش را در سفری بیپایان و بیهدف بچشد.
این اواخر نام پست مدرن را بر این وضعیت نهادهایم. حقیقت این است که تصویری که ریکور از عواقبِ مأیوسکنندهترِ از دست رفتن سلطۀ فرهنگ ما در زمانهای اخیر به دست میدهد، هم اندوه و هم التقاطی را که محصولات فرهنگی ما امروز در آن غرق شدهاند، پیشبینی میکند.