بخشی از متن:
جلیل رسولی هنرمندی است که رو به کمال میرود در میان «قش – خطاطانی» که در این ده پانزده ساله ظاهر شدهاند. او آرام و دقیق و بسیار زیاد کار کرده است و حاصلهای متفاوت هر دوره فعالیتش نشانهی شوق و علاقه فراوان اوست. (چه مطالب کلی و بیخاصیتی نوشتم! اینها را دربارهی نود درصد هنرمندان میتوان نوشت. نه صراحتی دارم و خب، نه آسیبی! فلان هنرمند رو به کمال میرود، آرام و دقیق و زیاد کار کرده است، شوق و علاقه دارد! اینها همه درست، اما بالاخره هنرمند موفقی است یا نه؟ آیا آثارش معنای شخصی او را منتشر میکنند؟ در قیاس با دیگران که زمینهی مشترکی دارند چه کرده است و کجا ایستاده است؟ حرفهای کلی را باید به کناری بگذارم و بروز سر صحبت اصلی. پس مقاله را از اینجا بخوانید: )
رسولی به آن گروه از خطاط – نقاشان تعلق دارد که سابقهی خطاطی و خوشنویسی دارند، یعنی کسانی مانند احصایی، ملفی، افحهای. پس حرمت و احترام شکل سنتی حروف و کلمات را که از صافی ذوق و استعداد صدها هنرمند خوشنویس اعصار و قرون گذشتهاند، نگاه میدارد. یعنی رفتار او با شکل حروف و کلمات، بعدم تغییرات اساسی میانجامد و حس و روحیهی قرن ما، تنها در حواشی و رنگ و لعاب کار ظاهر میشود و نه در ساختمان اساسی نوشته نمونه دیگری از این نو برخورد، آثار رضا مانی است که در کار او هم شکل حروف و کلمات دست نخورده و سالم میمانند، یعنی یک «ن» یا «ی» دقیقاً بهمان اسلوبی نوشته میشود که خوشنویسان چیره دست قرنهای گذشته مینوشتند پس این سمت خطاطی – نقاشی معاصر ما. گروهبندی و شیوههای مشخص خود را احراز کرده است.
در سمت دیگر، آثار هنرمندانی است که نظیر زنده رودی یا پیلارام، از سنت خوشنویسی حرفهای بیبهرهاند و «نوشته» را تنها در ضربان و آهنگ و شکل آن میبینند و برمیگزینند. اینها چندان اعتنایی به حرمت شکل حروف ندارند و هر رفتاری که مناسب بدانند، انجام میدهند.
اما میان دو قطب «شکلگرایان سنتی» و «بهرهوران غیر سنتی» نمونهی دیگری هم مثل محمد احصایی هست که به تعادل مطلوب دست یافته است که آثارش در عین حالی که واجد موفقیتهای ذهنی و اجرایی یک هنرمند معاصر جهانی است. با گذشته و سنت خطاطی و حرمت اصول خوشنویسی نیز بیوندی ناگسستنی دارد و صحبتش میماند برای وقت مناسب.
اما رسولی تابحال، بنوعی دنبالهرو مکتب «شکلگرایان» این زمینه بوده است و بعلت سابقه و تخصص و علائق حرفهای خطاطی خود، از شکل مقرر و قالب و قاعدهی زیباییشناسی سنتی خوشنویسی جدا نشده است و از وقتی که بازی با حروف و کلمات خطوط ثلث و نستعلیق رسم شد همان راهی را دنبال کرد که رضا مافی باز کرده بود، که نوشتههای ششدانگ و درشت و سیاه مشقهای نستعلیق درهم تنیده میشدند و به سنت «رنگهنویسی» قدیم بازیهائی با رنگهای مختلف انجام میگرفت. یا مثلاً فضاهای باقی مانده در میان حروفی که درهم بافته شده بودند، از رنگهای غلبظ و گاه شفاف پرمیشد و با نوشتهها بطور جسته سوار هم میشدند و در اینکار قلم مو و رنگ روغن لعاب و دیگر رنگهای «جسمی» و «روحی» فراوان بکار میرفت.
در آثار قدیمی رسولی بجز دقت و سلیقه و مهارت فنی، جهش با پرواز عمدهای دیده نمیشد، مثل کار استادکاری بود که چیره دستی و مهارت فنی و اجرایی خود را دوستتر میدارد نشان دهد تا خط، تجربههای تازه و میدانهای بکر و ناشناخته را بجان بخرد. این اجرای «تر و تمیز» کارها احتمالاً رضایت خاطر هنرمند را چندان فراهم میآورد که تنها دلخوشی «اجرای» کار میماند تا خلاقیت آن و میدانیم که خلاقیت موردی است که فراتر از حیطههای محدود کننده پرواز میکند و در هنری چون خوشنویسی که خلاقیت مراحلی بسیار حساس و خاص دارد، تنها به ضرب رنگهنویسی نمیتوان خلاق بود.
بدیهی است آن جزء – یا آن بخش عمدهی خوشنویسی که به قدرت و مهارت و تیزی و صافی سرانگشتان خطاط مربوط میشود، در آثار سابق رسولی محلی برای عرضه نداشت چون وقتی خط درشت را با قلم نینویسی و آنرا با ابتدا با مداد طراحی کنی و بعد داخلش را از سر دقت و حوصله با قلم مو و رنگ پر کنی – نیمی از خصلت و اس و اساس خوشنویسی را ترک کردهای یعنی چیزی که میماند «ترکیببندی» خطاطی است و بس و الباقی بستگی پیدا میکند به اینکه در زمینهی خلاقیتهای هنر معاصر که بسیاری از پایگاههایش را مستقیماً از غرب گرفته است چه ذخیرهای در چنته داری یعنی بازی با رنگها و جستجو در شکل و حجم و جنس و غیره. …
۰ دیدگاه
هنوز بررسیای ثبت نشده است.