هنر، سیاست، تاریخ بحثی درباره سمت‌ها و وظایف هنر به مناسبت سومین سال انقلاب اسلامی ایران

هنر، سیاست، تاریخ / احسان طبری

بخشی از متن:

یک سلسله «تقابل‌ها» در مسئلۀ هنر از جهت نظری و تئوریک مطرح است که در جهان امروز، بویژه در کشورهایی که با نظام سرمایه‌داری غربی اداره می‌شوند و کشورهایی که در آنها نظام سوسیالیستی برقرار شده است، به این تقابل‌ها پاسخهای یکسانی نمی‌دهند:

۱) آیا هنرمند تنها جستجوگر امور بدیع و غریب است و برایش مهم نیست که این جستجو چه نقشی در ارواح معاصران و آیندگان ایفاء می‌کند، یا هنرمند گزارشگر دقیق و با وجدان زندگی است و می‌کوشد که گزارشش با خود زندگی هر چه منطبق‌تر باشد و بدان یاری رساند؟

۲) آیا هنر پاسخ هنرمند به فشار و رنج و خلاء درونی انفرادی و خصوصی خود اوست یا نه، اجراء یک وظیفۀ تاریخی و اجتماعی است؟

۳) آیا هنر پژوهش آزادانه و حتی کورکورانه‌ایست که نمی‌داند موضوع و هدفش چیست و در گسست با هرگونه رابطه‌ای با زبان و تاریخ سخن می‌گوید، یا هنرمند موظف به مراعات روحیات، سنن و اخلاقیات جامعه است و هدفش دگرسازی و بهسازی روان اجتماعی است؟

۴) آیا هنر یک ایدئولوژی است و آنهم یک ایدئولوژی تابع سیاست، یا برعکس این هنر است که باید سیاست را بدنبال خود بکشاند؟

۵) آیا هنر باید بدنبال سنت‌ها و قوانین مستقر برود، یا بدنبال نوآوری و مرزشکنی و مرزگشائی دائمی؟… و غیره

اینهاست برخی نمونه‌ها و شاید گوشه‌ای از تقابل‌هایی گاه دردناک که در سیمپوزیومهای هنری بیست سال اخیر در دهها جلسۀ شاعران و نویسندگان و هنرمندان جهانی طرح شده است و از آنجا که پاسخگویی‌ها غالباً مغشوش و «شاعرانه» است، کمتر جلسه‌ایست که ثمره‌ای روشن داده باشد و بویژه روشنفکران غربی که به «دمکراسی چندگرا»ی خود دلبستگی متعصبانه غریبی دارند و سخت «خودمحور» بار آمده‌اند، ابداً گوششان بدهکارشنیدن «محدودیت»های اجتماعی – انقلابی شخصیت هنرمند نیست.

ما دربارۀ این مسئله مهم که آیا هنر ایدئولوژی است یا نه، در بخش دوم این نوشته وسیع‌تر سخن خواهیم گفت. در اینجا می‌خواهیم مطالبی را که بنظر نگارنده کشفی نیست، بلکه بیان یک سلسله بدیهیات است، ذکر کنیم تا ضمناً پاسخ‌هائی به تقابل‌های طرح شده باشد.

هنرمند برای «هنرمندان» هنر خود را به میدان نمی‌آورد، بلکه برای خواهندگان و مشتریان اجتماعی خود وارد صحنه میشود و لذا بادۀ او عصاره و اکسیر «خاص» نیست، بلکه باید بتواند جانهای فراوانی را به‌شور آورد. هنر «خواص» با خارج شدن خواص از عرصۀ تاریخ، ناچار مشتریان جلوه فروش خود را از دست می‌دهد.

هر هنرمند بهر جهت هنرمند محیط و تاریخ خود است و ناچار است که خود را در این چارچوب نگاه دارد و اگرچه گاه تندتر (ولی نه هرگز کندتر) با گامهای جامعۀ خود گام بردارد. بزحمت می‌توان همین امروز «هنرمند آینده» بود! هنرمند آینده را آینده خواهد ساخت، غم آنرا نداشته باشیم. ولی باید بکوشیم که هنرمند زمان خود بمعنای جدی و وسیع این واژه، باشیم. این از جمله بدان معنی است که به مرزشکنی و نوآوری نیز توجه کنیم. ولی به سوی آن نوآوری برویم که برای آن زمینه و اسباب و مقتضیات و نیازها پدید شده است. هیچ هنرمند بزرگی بدون چنین نوآوری نبوده است.

عصر ما عصر شهروندی است. نه تنها در جهان سوم که مسئله استقلال، آزادی و ترقی مطرح است، بلکه در همۀ جهان که در آن مسئله صلح، امنیت و همیاری خلقها بشدت مطرح شده است. در این عصر تنش و چرخش بزرگ، هنرمند نیز یک شهروند است و افزار شهروندی او هنر اوست. آیا می‌توان از این شهروندی معافیت خواست؟ هنر باید به یاری انسان بشتابد: مهم نیست از چه راه، با چه وسایل. مهم تبدیل اندیشۀ هنری به عمل تاریخی است.

نوآوری در هنر به معنای نفی دائمی سنت نیست. هنر از اشکال معرفت است و طی زمان قواعد و موازین پایدار یا نسبتاً پایدار خود را می‌آفریند و لذا این سخن که «سنت هنر یعنی سنت‌شکنی» بشکل مطلق خود درست نیست، بلکه نوآوری در هنر بر پایۀ مراعات دستاوردهای ملی و جهانی آن میسر است. هنر را از تاریخ کشور و زمان تاریخی که در آن می‌زاید و می‌زید نمی‌توان جدا ساخت.

زائیده شدن موضوع در هنر امر دستوری نیست. همیشه وقت آن نیز همزمان با وقوع حادثه نیست. گاه موضوع تاریخی بسیار دیر می‌رسد، نضج می‌یابد، زائیده می‌شود. نمی‌توان آنرا مصنوعاً زایاند. مثلاً انقلاب بزرگ کنونی ما، ای چه‌بسا مسائل خود را همین امروز مطرح نکند. بویژه آنکه اصولاً «بیان هنری» جز در اشکال محدود، هنوز در کشور ما به بیان رائج جامعه برای طرح مسائل خود بدل نشده است. هنر در کشور ما از قالب خاص سنتی به میدان فراختر بیان امروزی هنری گام گذاشته ولی هنوز این راه را باندازۀ کافی دور نپیموده است. یک اشکال دیگر کار در کشور ما «دوزمانگی» است که در بخش سوم این نوشته از آن سخن می‌گوئیم. …

۰ دیدگاه

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

ارسال دیدگاه

سبد خرید ۰ محصول