بخشی از متن:
کارِ آندره سِوروگین (یا سِوروگیان، ۱۸۹۴-۱۹۹۶)، قدیمیترین نقاش ارمنی ایران در دوران مدرن که در یک خانوادهی ارمنی اهل فرهنگ به دنیا آمد.
در مدرسهی فرانسوی سنلویی تهران درس خواند و در سالهای جنگ جهانی نخست به عنوان داوطلب به ارتش فرانسه پیوست و در جبههها جنگید. بعد از جنگ به تهران برگشت و در سال ۱۹۳۳ برای خلق بیش از ۴۰۰ تابلو از شاهنامهی فردوسی، از سوی وزارت فرهنگ وقت، مدال افتخار گرفت. در سال بعد با همین نقاشیها به هند رفت و در آنجا والی حیدرآباد هند، ۱۰۰ تابلو از تابلوهای او را خرید. او علاوه بر تابلوهای شاهنامه، با سبک مشابهی، رباعیات خیام، اشعار سایات نووا (عاشیق ارمنی سدهی هجدهم)، و برخی داستانهای تاریخی ارمنی را هم تصویرسازی کرده است. از سال ۱۹۳۵ به آلمان مهاجرت و ساکن شهر اشتوتگارت میشود؛ جایی که همچنان به کشیدن تابلوهایی به روش پیشین ادامه میدهد. در سال ۱۹۵۹ نمایشگاه بزرگی از آثارش در گالری استتیک تهران برگزار میشود.
گفتنی است که پدرش، آنتوانخان سوروگین، از او مشهورتر است. آنتوانخان، که فرزند یکی از دیپلماتهای روسیه در تهران بود، به فرهنگ ایران علاقهی بسیار داشت. سراسر ایران را گشت و با زحمت بسیار از زندگی اقشار مختلف مردم عکاسی کرد. عکسهای او اکنون یکی از منابع تصویری ایران سدهی نوزدهم و زینتبخش بسیاری از کتابهایی هستند که ایران را به خارجیان معرفی میکنند.
توجه به این نکته مهم است که آنتوان و آندره سوروگین در واقع خارجی بودند. آنها ایرانیـارمنی به معنایی که اجدادشان از ارمنیهای بومی آذربایجان ایران باشند یا در زمان کوچ اجباری ارامنه از جلفای قدیم در کنارهی ارس به اصفهان منتقل شده باشند، نبودند. نوع کار آنها هر یک به نحوی به علایق خارجیان به ایران (و شرق) مرتبط میشود: نیاز به عکاسی مردمشناسانه و علاقه به فضاهای بزمی رباعیات عمر خیام و تصویرهای رزم شاهنامهای. اینکه آندره سوروگین به ارتش فرانسه میپیوندد و از چهلسالگی مقیم آلمان میشود،
از همین حکایت میکند که آنها خود را اروپاییانی میدیدند که ایران را میشناسند. توجه آندره سوروگین به تصویرسازی از سایات نووا نیز بیارتباط به توجه روشنفکران روسی به این شاعر سدهی هجدهم ارمنی نیست.
تکیه بر این واقعیت که سوروگینها به معنای دقیق کلمه از ارمنیهای ایران نبودهاند به این دلیل است که وقتی از هنرمندان ایرانیـ ارمنی صحبت میکنیم، نباید تصور کنیم که هنر آنها حامل چیزی از واقعیات زندگی یا سلیقههای زیباییشناختی ارمنیان ایران یا حتی فرهنگ ارمنی به طور کلی است.
یکی از شاگردان درویش به نام آبراهام گورگنیان (۱۹۰۸-۱۹۹۱) سنت تصویرسازی داستانهای ادب فارسی را ادامه داد.
جالب است که تنها یک نقاش مهم، گریگور واهرامیان، حامل تأثیر هنر روسیه و قفقاز است. او در سال ۱۹۰۳ در نخجوان قدیم به دنیا آمده و در تفلیس و سپس مسکو درس نقاشی خوانده است. اثر محیط هنری را، که او در آن تربیت شده است، بهخوبی میتوان در کارهای او دید. او از سال ۱۹۳۸ در ایران مستقر میشود و در دههی ۱۹۵۰ نمایشگاههای او و شاگردانش در تهران، آبادان و تبریز برگزار میشود. ماروسیا واهرامیان که از سال ۱۹۵۸ همسر او نیز بود، از شاگردان او و ادامهدهندهی سبک و سیاق عمومیاش بود.
از این دو نقاش منفرد که بگذریم، میتوان به سه جریان در نقاشی ارمنیهای ایران اشاره کرد؛
نقاشان پیرو مکتب کمالالملک
مارکار قارابگیان (دِو، ۱۹۱۰-۱۹۷۶) نقاشی را نزد نقاش روس، موریس فابری، که مدتی در جلفا میزیست، آموخت. در سال ۱۳۰۱ با خانوادهاش به تهران مهاجرت کرد.
پنج سال به کلاسهای کمالالملک میرفت و از شاگردان محبوب او بود. یک دوره هم شاگرد گرازیموف روس بود.
دِو خودش در تهران آموزشگاه نقاشی داشت و در ترویج نقاشی به شیوهی کمالالملک نقش مهمی بازی کرد.
از نقاشان ارمنی ایران میکاییل شهبازیان نیز در مکتب کمالالملک درس خوانده و به همان سبک کار کرده است. …
۰ دیدگاه
هنوز بررسیای ثبت نشده است.