بخشی از متن:
تویمانس شرح میدهد که هنگامی که دانشجویی هجدهساله بود، برای خودنگارهای امپرسیونیستی که بسیار دوست میداشت موفق به کسب جایزهای نقدی و کتاب جیمز انسر شد. در آن کتاب، او خودنگارهای از انسر مییابد که «از نظر محتوا شبیه» اثر خود او است. و همانجا درمییابد که امکان خلق اثری اصيل وجود ندارد. و تنها چیزی که باقی مانده است امکان «جعلی اصيل» است. و در واقع تقریباً همهی نقاشیهای تویمانس از تصاویری که از قبل وجود داشتهاند مایه میگیرند. تویمانس، با قرار دادن آثار خویش در فاصلهای زمانی با تصاویر ازرونقافتاده، خود را بیشتر یک تولیدکننده، یا دریافتکننده میداند. و بدین طریق شیوهی هنرمند را همسو با منش تاریخدانها مییابد. اما مهم است پیوند تویمانس با لحظهای پیشین و منطقهای در تاریخ را همچون کارکردی بیانگاریم که به او توان میدهد تا روش خود را اساساً از ضرورت تاریخی و آشکار ایجاد کارهایی به راستی معاصر جدا سازد.
تنها عنوان اثر، یعنی سخن برونمتنی نقاش (یا نگاه بینندهای سخت آگاه و دانا)، میتواند چیزی بیشتر بر این همه بیافزاید. چیزی که، با این حال، هویت عمیقاً آشفتهی کار را ، که در مرحلهی ادراک هیچ سهولتی را به دست نمیدهد، از میان برنمیدارد. “Schwarzheide”، به گفتهی تویمانس، نام یک اردوگاه کار اجباری است که زندانیان در آن مخفیانه طرحهایی را میآفرینند که به چند پاره تقسیم میشوند و هر یک از آنها یک پاره را برمیدارد. آنان که دست آخر جان سالم به در میبرند باید پارهها را کنار هم قرار دهند. آیا میشود نقاشی تویمانس را نیز تصویری برآمده از سوار کردن تکههای یک طرح تجزیهشده دانست؟ هیچ چیز نمیتواند از این واهمه بکاهد. زیرا اثر هیچ تسکینی را سبب نمیشود. احتمال بیشتر میرود که این اثر هرگز تجزیهنشده باشد و تنها به سبب کشفش مرگ نقاش را در پی داشته است. ولی تویمانس نقاشی خود را بر اساس طرحی موجود خلق نکرده است. او میگوید هیچ کدام از ساختمانهای آن اردوگاه دیگر پا برجا نیستند. او آنچه را که دیده کشیده است: نوک درختان. و به کشیدن آنچه که دیده پرداخته است، آن هم وقتی که هیچ چیز نمیدید. نقاشی او، به منزلهی بازنمایی کنایهوار چیزی است که به واسطهی همتراز شدن با سطح زمین از دسترس خارج شده است: همان اردوگاه اجباری. بدینسان، این بازنماییای است که موضوع خود را از دست میدهد. تومانس، برای “Schwarzheide” به بازتولید طراحی احتمالی یک زندانی، دید او از درختان، نشانی از امید به بقا، و نیز دليل يأس مرگبارش دست زده است. به یک معنا، او به جای آن زندانی نشسته است تا بتواند نمونهای جایگزین از چیزی، درختان را دوباره تولید کند که نمیتوان آن را (یعنی اردوگاه کار اجباری و مرگ) باز ساخت. بازنمایی ـ امیدوارانه و سرنوشت سازـ دیگری، همچون خود، با ناکامی بازنمایی خود هنرمند گره میخورد. در اثر تویمانس، که گونهای باز تولید است، ناکامی بازنمایی در نقاشی به واسطهی آگاهی از گناه، بازنمایی سرنوشتساز در فاجعهای که بازنمایی هرگز نمیتواند آن را تصویر کند، پوشیده میماند….