هاکنی و سنت کلاسیک / جان گریفیتز / مهدیه کرد

این مقاله به ارتباط هنر دیوید هاکنی با سنت‌های کلاسیک می‌پردازد. جان گریفیتز با بررسی نقاشی‌های متعدد هاکنی که در عین حال به مدرن بودن او اذعان دارد، تأثیر استادان بزرگ کلاسیک همچون کاراواجو، سزان، فریدریش، پیکاسو و… را بر آثار او تحلیل خواهد کرد. او با برشمردن نظریه‌ها و ویژگی‌های هنر کلاسیک همچون بازنمایی، یکپارچگی و هارمونی ارتباط این هنر با نقاشی‌های هاکنی را بررسی می‌کند. به عقیده‌ی گریفیتز دیوید هاکنی اما با تمام این تأثیرات، هنرمندی جدا از هنر مدرن و روز دنیا نشد، بلکه می‌توان ارتباط هنر پاپ‌آرت با هنر کلاسیک و در ادامه با هنر او را به خوبی در آثارش دید، که شاید بارزترین نمونه‌ی آن تأثیر دوربین عکاسی بر نقاشی‌هایش است.

 

درباره‌ی سبک‌های هنری بخوانید.

 

بخشی از متن:

هنر هاکنی از جهات گوناگون با سنت‌های کلاسیک در ارتباط است. منظور از کلاسیک در اینجا سلسله شیوه های هنری مسیحیان غربی است که از مدل‌های کلاسیک باستان اقتباس شده‌‌اند. این شیوه‌ها اساساً با شیوه‌های قرن بیستمی که مدرن خوانده می شوند تفاوت دارند، شیوه‌های مدرنی که سابقه‌شان در غرب نهایتاً به گرایشات اواخر قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹ باز می‌گردد و در مجموع “رمانتیسم” نامیده می‌شوند. بهترین تعریف برای کلمه کلاسیک را دلاکروا در مجله‌اش پیشنهاد داده است: «”کلاسیک”؛ کدام آثار به طور طبیعی  ذیل این عنوان قرار می‌گیرند؟ مسلماً آثاری که در تمامی اجزاء به عنوان نمونه‌های حائز استاندارد انتخاب شده اند. من عنوان کلاسیک را برای تمامی آثاری به کار می‌گیرم که ذهن را به واسطه‌ی دقت، شکوه و نمایش زنده اشیاء و حالات و همچنین یکه بودن و آرایش منطقی شان ارضاء می‌کنند. در یک کلام ارزش آنها در این است که با ساده کردن برخی بخش‌ها در مجموع موجب بیشتر شدن تأثیر آن می‌شوند. احترام به سنت چیزی نیست جز اطاعت از قوانین ذوق؛ چیزی که بدون آن هیچ سنتی پایدار نخواهد ماند.»

به این معنی آثار هاكنی از بسیاری از ویژگی‌های كلاسیك بهره جسته‌اند. حتی كارهای مدرن او دارای ویژگی‌های كلاسیك به مفهوم عام آن هستند.

یکی از ویژگی های مهم مدرنیسم، گرایشی بود که با سنت به مفهوم عام آن ـ یعنی عدم ایستائی ـ منطبق بود. کلاسیک بودن این شکل از مدرنیسم در آن است که همواره در پی ایجاد درکی عمیق تر از مفاهیم از پیش تعریف شده و همیشگی است. چنانکه در دورانی که آن را مدرن می‌خوانیم یعنی از امپرسیونیسم و پس از آن کوبیسم، سنت تحلیل و تفسیر واقعیت عینی همواره وجود داشته است.

علاوه بر این آثار هاکنی از یکی دیگر از سنت‌های کلاسیک هم بهره جسته‌اند؛ سنتی که پاپ آرت هم بسیار متأثر از آن است یعنی همان کاریکاتور و هنر هزل که از آثار هنرمندان سده‌ی ۱۷ شمال اروپا سرچشمه گرفته است؛ هنرمندانی چون هوگارت. این ویژگی در آثاری چون، مراحل هرزگی و افسانه های برادران گریم به وضوح به چشم می‌آید.

اما از سوی دیگر آثار هاکنی به جنبش‌‌هایی که در مجموع پست مدرن نامیده می شوند نیز تعلق دارند. این جنبش‌ها در صدد آنند که شیوه های هنرمندان گوناگون از کشورها و فرهنگ‌های مختلف را بازیابی کرده، و با درآمیختن آنها شکلی متناسب با زمانه ارائه دهند. هاکنی بسیاری از این جنبش‌ها را آزموده است، از آثارش در نمایشگاه معاصران جوان در دهه ۵۰ تا عکس‌هایش در دهه‌ی ۸۰ که در قالب کوبیسم تحلیلی می گنجیدند.

مطلب دیگر در نسبت هاکنی با سنت کلاسیک علاقه‌ی او به ناپایداری و نشان دادن تأثیر زمان است. نشان دادن تقابل تلخ و شیرین جنبه فرسایشگر و جنبه‌ییکسر متغییر آن. این گرایش مشخصه‌ی تمامی آثار مهم کلاسیک است. این گرایشات روی‌هم مسبب قدرت و ضعف های هاکنی هستند؛ آگاهی از سنت و تنوع‌طلبی افراطی در کنار هم. گاهی تمایلات شخصی یک هنرمند موجب شکل‌گیری شیوه‌هایی جدید در هنر می‌شود. پیکاسو در پرتره‌هایی که از همسرانش کشیده سعی کرده تا از خلال تمامی تغییرات تصویر و بالا و پایین شدن احساساتش، چیزی ثابت را حفظ کند.

سبد خرید ۰ محصول