مقالهی «امر والا و هنر معاصر» شامل چهار متن از هنرمندان معاصر (آنری میشو، آنیش کاپور، تاسیتا دین (Tacita Dean) و رابرت اسمیتسون) با ترجمه فاطمه مولازاده است. این چهار متن پیرامون امر والا و هنر مکان ویژه است.
آنيش کاپور گفتوگوي مارجري آلثورپ ـ گويتُن با آنيش کاپور (۱۹۹۰)
متن پیشرو گفتگوی مارجری آلثورپ-گویتن با آنیش کاپور (Anish Kapoor)، مجسمهساز هندی تبار و یکی از پیشگامان هنر معاصر بریتانیا است. این مصاحبه به دلیل نمایشگاه اخیر این هنرمند در گالری لیسون در لندن است. اثر او به نام میدان خلاء و فرشته، مانند یک چیدمان است نه مانند دو اثر جداگانه. کاپور عنوان میکند که قصدش از ساخت این اثر صرفاً درمورد جرم و ناجرم است. در سنگهای توخالی میدان خلأ تلاش کرده ایدهی آسمانی را که زمین در خود دارد القا کند. فرشته نشاندهندهی استحالهی دیگری است: زمین و آسمان.
این دو اثر به آثار پودریِ قبلی او مرتبطاند که به تقابل بنیادین دیگری اشاره دارد: مذکر و مؤنث. میدان خلأ و فرشته، با توجه به نحوهی قرارگیری آنها نسبت به هم در گالری لیسون، به عنوان اثری واحد عمل میکنند. هر دو در مورد دگردیسیاند؛ این مضمونی بنیادی است. کاپور سعی میکند از مسالهی نمادپردازی دوری کند. از نظر او انگارههای مربوط به خیال بسیار مهم و مرکزیاند. او میگوید: اینجا نقطهای است که کارِ من با نقاشی همپوشانی پیدا میکند، از این نظر که فضای نقاشی فضای خیال است. گویی دارم دربارهی فضای فراسو، فضای خیالین مجسمه میسازم.
آنري ميشو (Henri Michaux)؛ ترسيم جريان زمان (۱۹۵۷)
آنری میشو، نویسنده و نقاش بلژیکی است. میشو میگوید: من در مسیر کشف این نکته قرار گرفتم که تغییر شتاب، از دست دادن ناگهانی آن، یافتن شتابی دیگر بهجای آن، چه تجربهی هولناک و تکاندهندهای است، شتابی ناشناخته و بسیار سریع که فرد نمیداند چگونه باید مدیریتش کند، شتابی که همهچیز را متفاوت، نامشخص و دیوانهوار میسازد، و باعث میشود همهچیز از خود فراتر رود و مثل برق بگذرد.
شتابی که نمیتوان دنبالش کرد، اما باید دنبالش کرد. آنجا که افکار و احساساتْ حال چون پرتابههایی پیش میروند. جایی که تصاویر درونی ـ که به اندازهی بزرگیشان شتاباناند ـ با فشاری توفانی و غیرقابلتحمل ابژههای نوعی روشنبینی درونی را مته و سوراخ میکنند، ابژههایی که فرد دیگر قادر نیست خود را از آنها جداسازد. ابژههایی روشن همچون منیزیم مشتعل که بهواسطهی حرکتی به پس و پیش همچون تیغهی ابزاری ماشینی تحریک شدهاند. ابژههایی بینهایت کوچک که به ارتعاش درمیآیند، میلرزند، و حرکتی زیگزاگی دارند.
رابرت اسميتسون؛ فردريک لا اُلمستد و منظرهي ديالکتيکي(۱۹۷۳)
مقاله «رابرت اسمیتسون، فردریک لا المستد (Frederick Law Olmsted) و منظره دیالکتیکی» در رابطه به هنر زمینی و مفهوم هنر والا است. المستد، این «هنرمند جنگل»، شیفتهی رنگ سبز به مثابه «شنل سرتاسری طبیعت» و «پارکهای شراواگی انگلستان» بود. او میخواست مناظر نامتقارن اودِیل پرایس را در قلب هیاهوی شهری داشته باشد. او میخواست «سرسبزی انبوه چشماندازهای استوایی را، که با گلها شاداب و با تاکها و گیاهان رونده و سرخسها و نیهای بوریا و گیاهان پهنبرگ میدرخشید» به بروکلین بیاورد. منشأ نگرش المستد به منظره را میتوان در انگلستان قرن هجدهم یافت، بهویژه در نظریههای اودِیل پرایس و ویلیام گیلپین. رایس رسالهی ادموند برک با عنوان کاوشی فلسفی در منشأ تصوراتمان دربارهی امر زیبا و والا (۱۷۵۷) را تا جایی گسترش داد که منظرهپردازی از باغهای «تابلوگونِ» ایتالیا فراتر رود و معنای فیزیکیتری از منظرهپردازی مبتنی بر زمان حاصل شود.
مفاهیم برک از امر«زیبا» و امر«والا» به ترتیب بهمثابه تزی مبتنی بر یکدستی و نرمی، منحنیهای ملایم و ظرافت طبیعت و آنتیتزی مبتنی بر وحشت، تنهایی و بیکرانگی طبیعت عمل میکند. مفاهیمی که هر دو ریشه در جهان واقع دارند و نه در نوعی ایدئال هگلی. پرایس و گیلپین با صورتبندیشان از «امر خوشمنظر» سنتزی به دست میدهند که با بررسی دقیقتر معلوم میشود که با تصادف و تغییر در نظم مادی طبیعت پیوند دارد.
آثار هنرمندان هنر زمینی رؤیتپذیرکردن مکانها و افادهی روح آنهاست. آثار آنها مانند شکافتن و بازکردن زمین همچون مهندسان نظامی است. در واقع هنر آنان در ستایش زمین است. هنرمند اصیل نمیتواند بر تناقضاتی پشت کند که در مناظر ما لانه کردهاند. خود المستد نیز پر از تناقض بود. برای نمونه او از واکنش خود در برابر صحرای کالیفرنیا به همسرش چنین مینویسد «بیرون شهر از هر نظر نفرتانگیز است».
تاسيتا دين، باس يان آدِر (۱۹۹۷)
باس یان آدِر، هنرمند مفهومی، به تاریخ نهم جولای ۱۹۷۵ بهتنهایی سفر دریایی خود را از کِیپ کاد در امریکا تا فلِموث در انگلستان آغاز کرد. او مشغول خلق اثری هنری بود. سهگانهای که آن را در جستوجوی امر معجزهآسا نامید. این اثر سفری بود از لوسآنجلس، سپس گذر از اقیانوس اطلس تا آمستردام. باس یان آدر، همچون تریستان. تاسیتا دین بر این باور بود که با قایقی کوچک رهسپارِ دریا شدن و خود را به نیروهای دریا سپردن عالیترین شیوهی زیارت است. دریا آخرین مکان آزاد روی زمین بود. او به اطرافیان گفته بود که سفرش شصت روز به طول خواهد انجامید و اگر تصمیم بگیرد که از بادبان استفاده نکند و اجازه دهد که باد و جریان آب او را به اروپا برساند، نود روز. او ماجراجویی بود که میخواست بهتنهایی زنده بماند و در حال ساختن یک اثر هنری درگذشت.