یادداشت‌هایی از هنرمندان درباره‌ی سال‌های نقاشی پس از ۷۷

نقاشی ایران؛ ۷۷ به بعد (قسمت اول)

سال گذشته چند شماره را به بررسی نقاشی ۵۷ تا ۷۷ اختصاص دادیم و دلایل انتخاب این بازه زمانی را هم همان‌جا شرح دادیم. امسال قصد داریم تا ادامه داستان را از ۷۷ به بعد دنبال کنیم. اگر به فکر جور درآمدن قافیه نبودیم شاید بهتر بود می گفتیم ۷۶ به بعد. از طرف دیگر می توان دید که هرچند سال ۷۶ آغاز دوران اصلاحات است، اما تأثیر تغییرات سیاسی در حوزه تجسمی با اندکی تأخیر و با شروع ریاست علیرضا سمیع‌آذر بر موزه هنرهای معاصر اتفاق افتاد.

با آنکه آمدن خاتمی و مدیران فرهنگی او نتیجه به میدان آمدن نسلی بود که می خواهیم در مورد آنها فکر کنیم، اما درباره سال هایی صحبت می کنیم که هنوز تصمیمات و حمایت‌های دولتی مؤثر‌ترین عامل تغییرات در حوزه هنرهای تجسمی ست. این تغییر مدیریت، فراهم آمدن امکانات بیشتر برای ارتباط با خارج و تغییراتی که در طبقات اجتماعی بروز کرده بود، به ظهور نسل جدیدی از هنرمندان کمک کرد و بسیاری‌از مناسبات گذشته را تغییر‌داد. در این سال‌ها نسل پیشین شاید در میانه دوراهی گیر کرده بود. تازه صحبت از پست‌مدرنیسم شده بود؛ سخنرانی‌های بابک احمدی، کتاب‌های نظری پی درپی، و خبرهایی از هنرهای جدید.

نقاشانی که با مکافات و آزمون و خطا در تلاش برای فهم و هضم مدرنیسم بودند، ناگهان با موجود عجیب و جدیدی روبرو شدند که با قدرت وارد شده بود و پست‌مدرنیسم نام داشت. فشار دو ‌راهی بر سر «مدرن ماندن» یا «پست مدرن شدن» عده‌ای را به این نتیجه رساند که ما پست‌مدرن هستیم و خود خبر نداریم! پست مدرنیسم تقریباً معادل مورد پذیرش قرار گرفتن همه چیز درکنار هم، بدون هیچ نظم و معنایی بود (بسیار شبیه درک عموم مردم از کوبیسم در حدود ۶۰ سال قبل).

بعد از تلاش سی سالۀ رویین پاکباز و شاگردانش (در حوزه تاریخ هنر) که نشان می داد هر‌چیزی حساب و کتابی دارد و هر فرمی متأثر از محتوایی تاریخی‌ـ‌اجتماعی است، ناگهان عده ای با این خبر از راه رسیده بودند که آن حساب و کتاب ها قدیمی شده است. عده ای مدرنیست ماندند و عده‌ای پست‌مدرن شدند. گذشته از معنای این کلمات و این ماندن‌ و شدن‌ها که جای بحث بسیار دارد، در شماره های پیش‌رو قصد پرداختن به این دوران را داریم. دورانی که ۸ سال آن در زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی و ۶ سال از آن در دوران محمود احمدی‌نژاد سپری شده است؛ با تلاطمات سیاسی و اجتماعی ای که همه، آن را تجربه کرده ایم.

تنها، تضادی که در خود این دو چهره سیاسی می‌توان دید نشانه تضاد و تلاطمی است که ایرانِ این سال‌ها را شخم می‌زند و می‌جوشاند، اما همین سیر پرشتاب‌تحولات، طیف متنوعی از هنرمندان را در این نسل شکل داده که تجربه‌های متفاوتی را از سر گذرانده.‌یک سرِطیف، خاطرات گنگی از زندگی پیش از انقلاب دارند؛ انقلاب را به روشنی به یاد می‌آورند و از آن روشن‌تر جنگ و بمباران، کمبود ارزاق و کوپن و جیره‌بندی، انقباض فضای اجتماعی سیاسی.

فَنر انرژی‌های انباشته شده این گروه از چشیدن نصفه ـ نیمۀ انقلاب و جنگ در چهارشنبه‌سوری‌هایی که تهران را به میدان جنگ تبدیل می‌کرد و دوم خردادی که برایشان یک انقلاب بود باز شد؛ عقده شورش و فرهیختگی توأمان. کسانی که تخمشان را در خاک سخت ایدئولوژی کاشته‌بودند، هنوز سایه تعصب و اعتقاد و حقیقت و ایده‌آل، همچون خاطره‌ای گنگ و پاک‌نشدنی دوران کودکی شان را آغشته می‌کرد؛ کسانی که فکر می‌کردند باید جدی کتاب بخوانند، و عشق های نوجوانی را با شعر نیما و شاملو و اخوان و سپهری تجربه کنند. این‌ها شاهکارهای سیاه ‌و سفید تاریخ سینما را با ولع در هنرِهفتم اکبر عالمی دنبال کردند و اولین نقاشی‌ها را در انتشارات بهار عربعلی شروه دیدند. جوانانی که تا قبل از ۲۰ سالگی مجموعه فیلم‌های هیچکاک و تارکوفسکی و کوروساوا و اُزو را سه بار دوره کرده بودند، نسلی زود‌ بزرگ‌شده در تنگنا که خاطره‌ی طوفان‌های سهمگین را از کودکی به دوش می‌کشد.

طیف دیگر هنرمندان

اما تنها با اختلاف چند سال، سر دیگر طیفِ هنرمندان این سال‌ها پا به دنیا گذاشتند و در نفرت از ایدئولوژی رشد کردند؛ در حسرتِ رفتن. تخم‌شان مانند ماهی‌ها در اقیانوس رها شده بود. از بازی‌های کامپیوتری به هیجان می‌آمدند و به سرعت از پنجره مانیتور به جهان اینترنت می پریدند؛ اعضای ثابت شبکه‌های دوست‌یابی مجازی. این نسل خود را بیشتر دوست دارد؛ خود را بیشتر می‌پذیرد. مدام از خود می پرسد: مگر من چقدر زنده‌ام؟ عقده‌ی انقلاب و شورش و روشنفکری ندارد. در جدایی از جنس مخالف رشد نکرده‌است… از خط‌کشِ «ما و غرب» بدش می‌آید؛ اصلاً کاری به کار هویت ندارد، یاد‌گرفته مثل ماهی چطور لیز بخورد تا در تنگنای تخته‌سنگ‌های تاریخ له نشود. نسلی که با شعر بزرگ نشده؛ اما تا دلت بخواهد فیلم دیده.

نسلی که رنج‌کشیدن برایش فضیلت نیست و حوصله ندارد صبر کند تا پیشکسوتان به او تعارف کنند و اجازه عبور دهند. دنبال مجوز و تأیید از پیران جمع نیست. به سرعت خود را می‌بیند و با اعتماد به نفس نمایش می‌دهد. آنقدر زبان می‌داند و راه ارتباطی دارد که غرب برایش دنیای اسرار‌آمیز آن‌ور آب‌ها نباشد. غرب پشت سه بار نوشتنِ w است. به همه‌چیز می‌تواند بخندد. به جدیتِ بی‌نتیجه قبلی‌ها، به هویت‌های ساختگی و واقعی، به پیران عارف، اسطوره‌های شعر فارسی، فرهنگ عامه و مردم کوچه‌بازار. برای اولین‌بار هنر‌های تجسمی ایران را با هجو و تمسخر و شوخی رنگ می‌کند. نسلی که هیچ‌چیز برایش سخت و استوار نیست.

هنر ایران از ۷۷ به بعد حاصل تنش روانی هنرمندان است در دو سر این طیف. شاید ابتدا باید به همین فضای روانی نفوذ کرد. فضایی که شاید از خلال نوشته‌های پیش رو راهی به آن باز شود. نقطه شروع این نوشته‌ها سؤالاتی بود که از طرف نشریه در اختیار هنرمندان قرار گرفت. از هنرمندان خواسته بودیم نظر و موضع خود را در مورد موفقیت، اقتصادِ هنر، سنت، مدرنیسم، پست مدرنیسم، جهان‌بینی نسل خود و نسل گذشته، هنر سیاسی، بهترین های تاریخ هنر، هنرمندان برگزیده ایرانی از نسل خود و نسل پیشین و … اعلام کنند.

نوشته‌ها گاهی کاملاً در این چارچوب پیش رفته و در مواردی هم کاملاً خارج از آن. اما به هر ترتیب چیزی از تمایلات و تظاهرات نویسندگان را می نمایاند. مانند نوشته‌هایی که از هنرمندان نسل پیش در شماره ۲۹ به چاپ رسید این بار هم، صرف نظر از نام‌ها، در بیشتر متن‌ها تشابهات زیادی می‌توان دید.

قطعاً امکان پرداختن به همه هنرمندان این دوره نبود و ما گله‌مندان را محق می‌دانیم. سعی‌مان بر این بوده که طیفی از متولدین نیمه دوم دهه ۴۰ تا ۶۰ را پوشش دهیم که هر‌کدام تا حدودی نماینده و مشخصه گروهی از هنرمندان این نسل باشند. از کسانی که مانده‌اند و کسانی که رفته‌اند؛ از کسانی که در شهر خود مشغول‌اند، تا آن‌ها که بین قاره‌ها در رفت و آمداند؛ از کسانی که سرسختانه سر موضع خود ماندند تا آنها که با تغییرات تغییر کردند؛ از کسانی که با ابزار قدیمی کار می‌کنند تا آنها که به مدیا‌های جدید روی آوردند؛ آنها که مشهورند و آنها که گمنام‌اند؛ کسانی که با قیمت‌های بالا کار فروخته‌اند تا آنها که می‌گویند دریغ از یک کار فروخته شده؛ برون‌گراهایی که همه جا هستند و از جلب توجه لذت می برند، تا آنها که باید دنبالشان گشت و اصرار کرد تا خود را در معرض دید قرار دهند؛ آنها که نقد و مطلب می‌نویسند و آنها که فقط به کار هنری مشغول اند…

در این سال‌ها دیگران هم فعال بودند از نسل‌های گذشته ـ پیشکسوت‌ها و جوان‌تر‌هاـ بعضی سرسختی به خرج دادند، بعضی خود را تکرار می‌کردند و بعضی به طرز باورنکردنی از خود نرمش نشان دادند. در شکل‌گیری فضای هنر معاصر این‌ها هم وزنه‌های مؤثری بودند که جای آن را دارد که در شماره‌های بعد به آن بپردازیم….

از هنرمندانی که در این عکس جمعی مشارکت کردند تشکر می‌کنیم و جای کسانی را که هر کدام به دلیلی غایب هستند خالی می‌دانیم.

سبد خرید ۰ محصول