بخشی از مقاله:
عکاس آلمانی، آندریاس گرسکی، از فضاای عظیم مانند تالارهای بورس، آسمانخراشها، و قلۀ کوهها عکاسی میکند؛ که درآنها، انبوه آدمیان که کوچک وسرسخت به نظر میرسند، حضور خود را در جهان، همچون اجتماع بیمقدار و بیدغدغۀ مورچگان، جلوهگر میسازند. گویی این آدمسان هم، مانند مورچگان، لحظهای دربارۀ بهرهوریِ بیرویۀ معمارانه، فناورانه، و شخصیشان- از جهان طبیعت، تأمل نمیکنند. آدمها در عکسهای او، با رفتار قاطع و بیتوجهشان، گواهی میدهند که دیگر طبیعت دستنخوردهای از تعدّی آدمی در امان نمانده است. به جای طبیعت، ما شاهد نشانههای هجوم یک اقتصاد جهانی هستیم. در نگاهی کلی، آثار گرسکی، طرحی از یک جهان متمدنِ پسامدرن، پیش رویمان میگشاید.
این، نگاهی اطمینان بخش نیست. بسیاری از عکسهای گرسکی، بهرغم آنکه زیبا، رنگارنگ، و دارای ترکیببندی استادانه هستند، احساس ناخوشایندی در بیننده برمیانگیزند. این ، چه به علت گستردگی معماریها با انبوه پرتکاپوی آدمیان در این تصاویر باشد، و چه ناشی از یک رویکرد زیباییشناختی همسانساز – که به تمامی موضوعات، از رشتهکوههای دولومیت گرفته تا یک نمایشگاه اتوموبیل در فرانسه، تعمیم داده میشود. این عکسها در آن واحد، ترسانگیز و برآشوبندهاند. ماهیت این واکنش چیست؟ در سال ۱۷۵۶، ادموند پرک، نویسنده ایرلندی، رساله خود را با عنوان “تحقیقی فلسفی درباره سرچشمه های نظریات ما در مورد والایی و زیبایی” منتشر کرد، که بر روی زیباییشناسان و فیلسوفان دیگر، و مهمتر از همه، کانت، تأثیر گذاشت. در این رساله، برک، نخستین تعریف مدرن از امر والا را ارائه میکند:
«هر آنچه به نوعی هراسآور باشد، یا نسبتی با اشیای ترسانگیز داشته باشد، یا به شیوهای شبیه رعب عمل کند، منشاء والایی است. این، سرچشمه قویترین احساسی است که ذهن میتواند آن را درک کند.» این احساس رعب میتواند ناشی از بزرگی و عظمت طبیعت باشد، اما میتواند بهوسیلهی یک اثر هنری هم تولید شود. در این صورت، از آنجا که اثر هنری بیشتر یک بازنمایی است تا تجربه مستقیم، امر والا میتواند تسکیندهنده باشد. بهاین ترتیب، امروالا، چنانچه تخفیف یابد، میتواند خود را دگرگون کند، نه دقیقا به لذت، بلکه به «نوعی هراس سرورانگیز ، [و] نوعی آرامش و سکون که ترس به آن تلنگری میزند».
عالیترین منشاء هراس که به وسیله والایی برانگیخته می شود، امر قدسی است، که موجودات انسانی در نسبت با آن، حقیر و بی مقدارند: «هنگامی که در عظمت یک پدیده تأمل می کنیم، و آن را با تمام بزرگی اش، در ید قدرت الهی می بینیم، که حضوری همیشگی و فراگیر دارد، با علم به خردی وحقارت طبیعت خود، می پژمریم و در هم می شویم به تعبیری، در برابر اعظمت او از میان می رویم . و هرچند، یاد آوری دیگر خصائص او می تواند، به نوعی، تشویش و نگرانی مان را تسلی دهد؛ با این وجود، نه اعتقاد به عدل، که به آن متصف، و نه رحمانیت که با آن معتدل شده است ، نمی تواند هراسی را که به طور طبیعی از نیرویی که هیچ چیز را یارای مقاومت در برابر آن نیست نشات می گیرد کاملا زایل کند. اگر شادمان می شویم ، با لرز به شعف می آییم؛ و حتی در حالی که از نعمت های آن بهره می گیریم ، نمی توانیم جز هراس و رعشه در برابر قدرتی که قادر به بخشش نعمات چنان قادر متعالی است.کاری انجام دهیم.”
امروزه، حداقل در جهان غرب، چنین ترسولرزی در برابر خداوند، دیگر عمومیت ندارد. به جای خدا، ما شبکه گستردهای از فناوری، دولت، تجارت و ارتباطات داریم. این نیروهای جهانیسازی، بدل به مذهب ما شدهاند. این به آن معنا نیست که ما ضرورتاً از صمیم قلب دلبستهی محاسن شبکه باشیم، که علیرغم آنکه به شیوههای خاصی تمام ارکان زندگی روزانه ما را تحت تأثیر قرار داده است، به شکل اسرارآمیزی همچنان به تکهتکه کردن جهان ادامه میدهد. …