«زیست گلخانهای» نام نمایشگاه عکس حسین و حسن روشنبخت است که این روزها در کاشان برپاست. نمایشگاهی که با همکاری فضای هنری هشتچشمه کاشان و گالری اعتماد تهران برگزار شده. آسمان بلند و پر نور در پسزمینه، پیش پا زمینهای خالی و خشک اما غالبا مرتب و زهکشی شده و آماده کشت، و فضاهای نایلونی گلخانهها در پلان میانی و همارتفاع با خط افق. در اطراف کاشان پیدا کردن چنین چشم اندازی کار سختی نیست، همانطور که پیدا کردن چشم انداز دریا با پلاژ و نایلونهایش در شهرهای ساحلی. کافی است کنار جاده و اتوبانی ایستاد و به گستردگی دریای خاکی که در انتها، با واسطه یا بیواسطهی کوهها با آسمان یکی میشوند نگاه کرد. اگرچه پیدا کردن این چشم انداز کار سختی نیست اما ایستادن و تماشا کردن آن کار آسانی نیست و در هجوم امواج نور، برای ادامه دادن تماشا مجبوری چشمانت را کمی تنگ کنی. به نظرم این کاری است که برادران روشنبخت در خلق این مجموعه عکس خوب انجام دادهاند، پیش از دست گرفتن دوربین. پس از آن و هنگام گرفتن عکس هم انگار تمام تلاششان را کردهاند تا وفادارانه چیزی از این منظر کم و زیاد نشود. انگار آنقدر ایستاده.اند و تماشا کردهاند که روی همین عناصر محدود در عکسها با رنگهای محدود و خاکستریهای رنگ پریده آنها، لایه ای از نور و غبار نشسته، حتی روی لنز دوربینشان. چنین کادر آرام، ساکن و متواضعی، نگاه را معطوف به فضای گلخانههای نایلونی در مرکز عکسها میکند و در میان خاکستریها، حرارت ممتد هوا و احتمالا سوت باد، تشویق به تجسم سبز پنهان درون گلخانه. محوریت گلخانه در عکسها به عنوان پاره دستساز منظر، ذهن را معطوف به ساختن چشمانداز به عنوان یکی از سوژههای این مجموعه میکند. با دیدن عکسها میتوان جای ناظری ایستاد که در لحظههای تماشا با چشمان تنگ، و از خلال تجسم سبز پنهان درون گلخانهها، ذهن در گروِ طراحی منظر یا ساخت چشمانداز پیش رویش دارد، موضوعی که با توجه به نام مجموعه و مکان ارائه آنها معنادارتر میشود. محل نمایش یک گلخانه است (البته نه نایلونی) که طراحی و ساخت آن و باغ روبرویش کار خود برادران روشنبخت است. آنها گلخانه را در یک زمین بایر در بافت تاریخی در محله دروازه اصفهان کاشان ساختهاند. مکانی که کسی انتظار ندارد پس از گذر از کوچههای تنگ با عرض کمتر از یکمتر به آن برسد. هدفشان دادن کاربری متفاوت و کارا به قطعه زمینیست خالی، که معمولا در بافت تاریخی کاشان در میان اقامتگاهها و رستورانها بیاستفاده رها شدهاند. موضوع قابل توجه هنگام پرداختن به این پروژه، همین همزمانیِ برخوردهای مختلف با مقوله ساخت چشمانداز است. همزمانی برخوردی بازنمایانه در مجموعه عکسها، و برخوردی ساختگرایانه در طراحی و ساخت یک گلخانه، بهعلاوه برخوردی تعاملی در چند ایده تعاملی لمس خاک و کاشت گیاه در هنگام نمایش. انگار فرق نمیکند عکسها را ببینی، در مکان آن عکسها در اطراف کاشان حاضر باشی یا در گلخانه محل نمایش، کافی است ضمن تماشا، آن زیست پنهان منظر را دریابی، آن امکانها و ملزومات حیاتبخش. این همان نگاهی است که آنها در طراحی و ساختن گلخانه کوچک خود نیز داشتهاند. به همین خاطر من ترجیح میدهم بجای استفاده از واژه گلخانهای به عنوان صفت در ترکیب زیست گلخانهای، که حامل باری منفی در تقابل با طبیعی است، از «دستساز» استفاده کنم که نه فقط دارای چنین باری نیست بلکه گونهای ستایش و تقدیر از حضور انسان در آن مستتر است، مانند حضور انسان و دستانش در هنر و صنایعدستی. از جنس همان حضوری که بر اساس آن ما زبان به تجلیل از باغها و سنت باغسازی میگشاییم و در اینجا، میتواند رشته پیوند ما و این پروژه با سنت طراحی منظر در باغسازی باشد. اگرچه باغسازی در طیفی از الزامات کالبدی، اقلیمی، سکونتی و تأثیر تفکرات اساطیری اعتقادی و آیینی، مؤلفه ها و ساختارهای متفاوتی به خود گرفته، جانمایه همه سنتهای آن، چه ایرانی یا فرانسوی، انگلیسی یا ژاپنی، ساخت چشمانداز است. در این معنا باغها در همه حال تجلی حکمت انسان بودهاند. حکمتی در برقرار کردن رابطهای حیاتبخش و معنادار میان منظرِ طبیعت وحشی و خدایان و اساطیرش، با منظر فرهنگی دوران: رابطهای از سر همزیستی و محصول آمیزش طبیعت و هنر. حکمتی که اگر در باغ ژاپنی، بر مبنای تماشای گذر زمان و درک لحظه از خلال تغییر رنگها و سستی شنها است، در باغ ایرانی برای بازپسگیری زمینهای بایر و آبادانیِ چهار فصل و نامیرای آن، از خلال سبزِ ابدیست. این سبز همان چیزی است که این پروژه متواضع و خاکی و خاکستری، ما را به تماشایش دعوت میکند.
فرم و لیست دیدگاه
۰ دیدگاه
هنوز دیدگاهی وجود ندارد.