غزاله هدایت نه فقط یک عکاس بلکه یک هنرمند تجسمی یا «پلاستیسیَن»۱ است که با استفاده از رسانههای مختلفی که در کارهایش به نحو خالص یا ترکیبی به کار میگیرد یعنی عکاسی، چیدمان، ویدئو آرت، حکاکی و چاپ و غیره میان مرزهای رشتههای مختلف تجسمی کار میکند. غزاله هدایت، از مجموعهی «کنار و میان»، 1402 غزاله هدایت، از مجموعهی «کنار و میان»، 1402 هرچند او از نخستین مجموعههایش تا کنون همواره با تکنیکها و تمها و موضوعهای مختلف کار کرده اما هم از نظر شکل و هم از نظر محتوا ایدههای خاصی را دنبال میکند که هم پراکندگی ظاهری تجربههای او را توضیح میدهد و هم انسجام درونی و محتوایی آثارش را.رویکرد هدایت در اغلب کارهایش «خودبازنگرانه»۲ است و این مفهوم در تعریف او از رابطه خود با رسانه کارش عکاسی، چنین بیان میشود «موضوع، خود عکاسی است همانگونه که چیزها، خود عکس هستند. «من» هم تکهای از این چیزها هستم؛ جنسیت من هم بخشی از «من». اگر چه اغلب آن را از یاد میبرم چرا که در من تنیده است و من نمیتوانم بیرون از خود به آن بنگرم.»۳ در واقع به نظر میآید راهبرد کلی او در تمام مجموعههایی که تا کنون به نمایش گذارده از جهتِ شکل، بسط دادن مرزهای بیان با استفاده از انواع رسانهها، و از نظر محتوا کنکاش در هویت جسمی و ذهنی خود است. به این ترتیب او بطور مستمر در حال پرسش از ذاتهای تعریف شده و کشف امکانات و صفات بدن و ابزار بیان بوده است.او در مجموعههای پیشینش چون چشمیها ۱۳۸۵، تار و پوست ۱۳۸۷، پوسته۱۳۹۲، رٌفتهها ۱۳۹۴ ، جوهر عکس ۱۳۹۵، تکرار ۱۳۹۸ و ویدئوهای «بدون عنوان» و« سیب حوا» به احضار مفاهیم و نیروهایی نادیدنی چون صدا و سکوت و حافظه و زمان در تصویر و تجسم میپردازد؛ همچنان که در یک تجربه ویدئویی حاد و درونی، از آن دست که مارینا آبرامویچ در سال ۲۰۱۰ در موزه مومای نیویورک در برابر مخاطبین خود انجام داد، هدایت توانست طی پرفورمنس خیرگی مراقبهوار به دوربین، احساسات درونی خود را به اشک بیاورد. غزاله هدایت، از مجموعهی «کنار و میان»، 1402 غزاله هدایت، از مجموعهی «کنار و میان»، 1402 درگیری هدایت با هویت فیزیکی و ذهنی خود، او را به امکانات هنر بدنی حساس کرد و این حساسیت او را به جستجوی مداوم در ویژگیهای جسمی و معنایی پوست و مو و چشم و سایر اجزاء بدن واداشته است. از همه اینها پایدارتر در کار او، تأمل در مفهوم پوست است که تا کنون مراحل مختلفی را در مجموعه کارهای او از سر گذرانده است. پوست، آسیبپذیرترین و در عین حال پوشانندهترین عضو بدن است که آن را نه تنها وسیعترین و سطحیترین عضو، بلکه حساسترین و عمیقترین میدانند. چرا که فاشکننده و بیانگر بسیار از حسها و میلها و آسیبهای بیرونی و درونی است. پوست، زبان حافظه بدن است و آثار درد و زخم عمیق جسمی و روحی را تا مدتها حفظ میکند. بسیاری از افسردگیها و اضطرابهای درونی در بیماریهای پوستی مزمنی بیرون میریزد که چه بسا در نسلهای متوالی ادامه مییابد. بنابراین این آشکارترین عضو بدن، پنهانیترین عناصر هویتی فرد را نمایش میدهد. غزاله هدایت، از مجموعهی «کنار و میان»، 1402 غزاله هدایت، از مجموعهی «کنار و میان»، 1402 در کارهای هدایت ماندگارترین سوژه، همان پوست است که در طول زمان با انبساط مفهوم آن به «پوسته» یعنی قشر بیرونی هر شیء و جنس، و سپس به کاغذ، تحول پیدا کرده و در مراحل بعدی به ترکیبی انتزاعیتر از بدن و ابزار کار هنرمند تبدیل شده است. تا آنجا که در آخرین کارنمای او، مفهوم پوست به شکل بنیادیترین عناصر هنر تجسمی یعنی خط و سطح و نقطه و بافت خودنمایی میکند.هدایت در توضیح این درگیری مداوم خود با مفهوم پوست مینویسد: «نمیدانم، اینها شاید آن سوی پوست مناند، شاید خراشیاند تا کمی آن طرفتر را ببینم. شاید تنی، دلی، پوستی که به جایی نرسید و در خودش ماند.»۴ و: «پوست لایهای است که با آن جهان را لمس میکنم. همواره این لایهی نازک برایم معما بوده که این مرز میان درون و بیرون کجا بوده یا کجا این مرز تمام میشود. بدن من کجاست یا تا کجا امتداد مییابد.»۵این دغدغه برای بیان کشف رابطه میان خود و جهان، بدن و ابزار کار، مرئی و نامرئی است که هدایت را از پوست و پوستهها به تأمل در شکل و رنگ و بافت و کارکردِ لایهها و ملافهها، پاکتها و کاغذها میکشاند و ادامه میدهد: «کاغذ عکاسی هم برایم انگار همین لایهی نازک است که روی جهان میافتد و ردَّش روی آن میماند ولی چقدر از این جهان بر این پوسته و کاغذ جا میگیرد . کاغذ و پوست هم جای لمس کردناند و هم جای دیدن. گاهی در عمق ، گاهی در سطح.».۶در این سیر و سلوک، او باز هم اهداف دورتری را نشانه میگیرد و مثلاً در در کار «صدای موی من» و ویدئوی «سیب حوا» به سمت آن میرود: «دلم میخواست بدانم موی من، پوست من چه صدایی دارد… میخواستم سکوت را در تصاویر نشان دهم یا با تصویر صدا را به گوش برسانم».۷ غزاله هدایت، از مجموعهی «کنار و میان»، 1402 غزاله هدایت، از مجموعهی «کنار و میان»، 1402 خویشاوندی مفهومیِ پوست و کاغذ در این استعارهی هدایت که «عکس را پوستی بر جهان افتاده» توصیف میکند، نقش مهمی در تحول تدریجی کار او دارد. او از اوائل دههی نود تا مجموعهی اخیر خود در گالری امکان کارهایش را با خراشیدن و حذف کردن رنگ تصاویر و گستردن سفید بر تمام سطح و کناره تا قاب اثر، شکل میدهد و این روند آیینی را با پاک کردن و خراش دادن کاغذ، و نگهداشتن ذرات ریزی از تصویر، با بافت پوست شبیهسازی میکند. او نمیخواهد یک کاغذ سفید و خالی را بردارد و به راحتی روی آن با مواد مختلف ایجاد بافت کند؛ برعکس چیزی پر و کامل را ناقص و نابود میکند و اثری محو و کمرنگ از کار خود و ته ماندهی آن تصویر «گذشته» باقی میگذارد. در این کار زمانبر و خودآزارنده، او عکسهای رنگی و شادابی از طبیعت و درختان سبز و آسمان و ابرها را با نوک نازک تیغ خراش میدهد و پاک میکند. هرچند روند پاک کردن و نابود کردن میان (تصویر) تا کنارهها، کاری طولانی و خستهکننده است. اما او به این وسیله در صدد جبران آن دو کمبود جدی در هنر عکاسی برمیآید: «یکی حس لامسه در مواجهه با یک صفحهی تخت و صاف که هیچوقت نمیتوانید آن را لمس کنید و دیگری کوتاهبودن پروسهی عکاسی»۸عکسی که با یک کلیک گرفته میشود با یک نقاشی که بینهایت قلم میخورد تا سطحی را از رنگ بپوشاند و چیزی را ظاهر کند، یا با یک اثر ساخته شده با تکنیک «سکرچ بورد»۹ که بینهایت ضربه یا خراش سوزنی میخورد تا سطح سفیدی را از دل تاریکی مرکب خورده بیرون بکشد، بسیار تفاوت دارد. با کار سخت اسکرچ بورد که نوعی حکاکیِ دستی به شمار میرود، مرکب سیاه یا امولسیون رنگی عکس از روی کاغذ و مقوا خراشیده و پاک میشود. به این ترتیب مرز میان دو رسانه نقاشی و عکاسی را مخدوش و مبهم شده و اثر از خصلت مکانیکی عکاسی به ویژگی دستسازانهی نقاشی تغییر جنسیت میدهد. حتی میتوان گفت چنانچه کار دشوار پاک کردن صفحه با خراشهای کوچک به نمایش در بیاید، خود این روند اجرا نیز به رسانهای دیگر یعنی پرفورمنسی برای یک تطهیر پالاینده و تعالیبخش تبدیل میشود. همه اینها، کار هدایت را بیش از پیش به سمت ترکیب و انتزاع مفهومی پیش میبرد. غزاله هدایت، از مجموعهی «کنار و میان»، 1402 غزاله هدایت، از مجموعهی «کنار و میان»، 1402 در برخی دیگر از تصاویر مجموعهی اخیر «کنار و میان»، هدایت کار خراشیدن را نه روی عکس، بلکه بر یک صفحهی سیاه امولسیونی یا مرکبی آغاز میکند تا میانه را خالی کند و به حاشیه بروبد. گاه خراشهای نیمهراهی روی سطح سیاه رها میشوند و ناتمامی و زمان باقیمانده را نشان میدهد و گاه اشکال چهارگوشِ کامل و بیرنگی شکل میگیرد که همه بیشتر نوعی طراحی - نقاشی انتزاعی محسوب میشوند تا حتی خاطرهی عکسی چاپ شده از یک چیز.اما در کنار و میان دقیقاً چه چیز احساس میشود؟اغلب، آنچه در مناطق میانی این کارها دیده یا حس میشود فضایی مبهم و مهآلود است که از کم و بیشیِ کار خراشیدن سطح مرکبی، حسی و بافتی شبیه به موادی متخلخل، سلولهای پوست یا تودههای ابر و مه به وجود آمده و چشماندازهایی نقاشانه از هیچ آفریده است. اما آنچه در میان است در هر حال با کنارههای تصویر در تضاد قرار میگیرد و مفاهیمی دوگانه از این دست به ذهن میآورد:خلاء و پُری: سکوتی فشارآور و خلائی عظیم که هیاهو و پدیدههای واقعی جهان مریی را به کنارهها هل داده و اکنون چیزی نمانده تا آنچه اسم داشت بکلی ناپدید شود. اما هنوز نه، در هر صورت حاشیهها باید باقی بمانند تا معلوم شود که چیزی در میان بوده که اینک به کنار و حاشیه رفته است. به این ترتیب روند تدریجی خاموش شدن را نشان میدهد. غوغای زندگی و چیزها گاه به تدریج و گاه با مرزی قاطع به خاموشی میگراید تا آنچه در میان میماند همان ابهت و قدرت سکوت باشد.زمان حال و گذشته: شاید این تصاویر، عکسهایی از خود زمان هستند. شاید این کار آیینیِ دنبالهدار، به معنای پاک کردن و زدودن زمان گذشته و فرستادن آن به دورها باشد. زمانی از دست رفته که تنها آثار و ردِ پایی از آن همچون خاطراتی گنگ به شکل خاشاک و ذرات ناچیز در «میانِ» زمان حال باقی مانده است.جوهر و تصویر چیزها: در بعضی کارها همجواری سطوح خراشخورده با عکسهای واقعی مه و ابر، گویی روح و جوهر چیزها را در کنار ماده و جسم واقعی آنها قرار میدهد. اما ظواهر اشیاء جای کمی اشغال میکنند و تلاش برای بیان ذات پایدار پدیدهها در مقابل صفات سیال آنها سختتر میشود. غزاله هدایت، از مجموعهی «کنار و میان»، 1402 غزاله هدایت، از مجموعهی «کنار و میان»، 1402 با این تفسیرها و بیش از اینها، میتوان تخیل کرد که مکان یا فضای با قدرت و وسعتِ «میان» هرچه که هست، چه وصف «حال» باشد در برابر گذشته، و چه غیبت باشد در برابر حضور، و چه سکوت باشد در برابرِ غوغا، و چه مرگ باشد در برابر زندگی، همواره در چنبره و احاطه «کنار»های نازکی قرار دارد که هم ضد آن و هم مکمل آن به حساب میایند. زیرا هر مفهوم در ارتباط با مفهوم مخالفش زنده و احضار میشود. همانطور که هدایت در کارهای پیشین خود لطافت پوستِ مجسمشده در جوراب نایلن زنانه را در برابر خشونت و تیزی میخ و قیچی نشان میداد، همانطور که میخواست صدای سکوت را همراه با صداهایی که از درون این سکوت شنیده میشود، به گوش برساند، در کارهای اخیر هم پاک کردن صفحه از مادهی رنگ تا حدی پیش میرود که اثرات اندکی از تصویر در کنارهها و ذرات پراکندهای از آن در دل میانهی خالی باقی بماند. تمام اینها میتواند اشارهای به درهم تنیدگی و رویارویی دائمی «من» با «جهان» باشد. بهمن ۱۴۰۲ غزاله هدایت، از مجموعهی «کنار و میان»، 1402 غزاله هدایت، از مجموعهی «کنار و میان»، 1402 غزاله هدایت، از مجموعهی «کنار و میان»، 1402 غزاله هدایت، از مجموعهی «کنار و میان»، 1402 پینوشت: ۱. Plasticienne (Fr.)-Visual Artist (En)۲. Self Reflective۳. غزاله هدایت؛ نادیدهها و ناشنیدهها. مجله هنری نوریانو۴. بیانیهی نمایشگاه پوسته آبان ۹۲ – گالری طراحان آزاد۶. بیانیهی نمایشگاه رُفتهها درگالری ای جی فروردین ۹۴۷. همان۸. همان۹. Scratch Board
فرم و لیست دیدگاه
۰ دیدگاه
هنوز دیدگاهی وجود ندارد.