به سردبیران:
بیقید، موهن، دلبخواهی، اشتباه، پرت، شگفتانگیز، بیملاحظه، اینها بخشی از واژگانی هستند که برنارد لوییس (نیویورک ریویو، ۲۴ ژوئن) برای ترسیم چیزی به کار میبرد که بنا به تفسیر او در «شرقشناسی» (۱۹۷۸) گفتهام. (مطالعهی متن برنارد لوییس) لکن به رغم این شعارها، صرفا همین درازنای فحشنامۀ او و چهار سال آبستنی که برای تولید چنین چیزی نیاز داشته، خود گویاست که حرفم را از قضا خیلی هم جدی گرفته است، هرچند که شاید ناشرقشناس باشم. اگر توجه کنیم که چطور لوییس و ستارۀ همترازِ او در پرینستون، کلیفورد گرتز، که استدلالهای مختصری را همین چند هفته پیش علیه من مطرح کرد، هر دو این همه منت گذاشتهاند تا رویکرد خود را در «نیویورک رویویو آو بوکز» نشان بدهند (آن هم با در نظر گرفتن این که نقدهای مربوط به «شرقشناسی» سه سال پیش درآمده بود) به قدر کافی گویاست. گزافهگویی لوییس هم چندان نتوانسته چه بنیادهای ایدئولوژیک موضعگیریاش را و چه ظرفیتِ خارقالعادهاش برای بدفهمی را پنهان کند. البته که اینها خصائل آشنای تبار شرقشناسان است ولی حداقل برخی از آنها شهامت این را داشتند که به صراحت از اقوام مسلمان و همینطور غیراروپایی بدگویی کنند. اما لوییس نه. او به همان شیوۀ همیشگی خود با سرکوب یا تحریف حقیقت پیش میرود و با گوشهکنایه حرفش را میزند؛ شیوههایی که آن را با روکشی از جایگاهِ مرجعِ علامۀ مسلم آن را میپوشاند و تصور میکند که پژوهشگر باید چنین سخن بگوید. واقع مطلب اما این است که در لحظۀ کنونیِ سیاست، او به خودش اجازه میدهد اظهاراتِ غیرتاریخی و سیاسیِ خودسرانهای را در قالبِ استدلال علمی بیان کند؛ رفتاری که در تطابق کامل با بیاعتبارترین جنبههای شرقشناسی استعماری سبک قدیم است.
فرم و لیست دیدگاه
۰ دیدگاه
هنوز دیدگاهی وجود ندارد.