از دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، بهتدریج و همپای پوستاندازيِ خود صحنهی هنر در آمریکا، نسلی از مورخان، نظریهپردازان، و منتقدان هنر به عرصه آمدند که تفاوتهای سنخنمایی با نسل پیش از خود ــ چهرههایی چون کلمنت گرینبرگ، هارولد روزنبرگ، مهیر شاپیرو و دیگران، که بسیاری از آنها خود استاد ایشان بودند ــ داشتند. از جملهی این تفاوتهای نوعی، تغذیهی آنها از دیگر رشتههای علوم انسانی به عنوان بنیان کار خویش، و نه فقط به صورت افزوده یا نیرویی کمکی به چارچوبهای اصلی رشتهی «تاریخ هنر»، نقد هنری، و غیره، بود. به این ترتیب، کار آنها خصلتی «میانرشتهای» و مبتنی بر «نظریه» به خود گرفت، که این ویژگی تا زمان ما کماکان دپارتمانهای هنر و به شکلی رقیقتر غالب نهادها و مجاریِ تولید، دریافت، و ارزش گذاریِ هنر را به طور کامل تحت سیطرهی خود دارد.
برای دسترسی به محتوای کامل روی دکمه زیر کلیک کنید.