فضاهای فرهنگی، عرصهی بروز و همرسانی اهل فرهنگ و هنر است. آنجاست که ما همدیگر را میبینیم، در مورد مسائل و افکار و عقایدمان به بحث مینشینیم و در واقع میدان نبرد و کارزار اهل فرهنگ نیز همانجاست. سالها، به دلایل و روشهای مختلف، تلاش شده این عرصهها تنگ و این فضاها تعطیل شوند؛ حجتی هم واضحتر از این نیست که وزیر ارشاد اسلامی در بولتن برای گرفتن رأی اعتمادِ (!) نمایندگان مجلس، گالریها را پاتوق عناصر ضدانقلاب دانست. تا دو ماه پیش، آنها بودند که کتابها را توقیف، نشریات را لغو امتیاز، کنسرتها را لغو، گالریها را پلمب و آموزشگاهها را تعطیل میکردند.
بعد از فجایع اخیر، همهی فضای فرهنگی و هنری به حکم مسئولیت اجتماعیشان و به احترام قربانیان سرکوبهای وحشیانه و به نشانهی اعتراض، اعتصاب کردند. اما بازگشایی گالریها با پیچیدگی عجیبی مواجه شد. انتظاری ایجاد شد که گالریها باید همچنان اعتصاب را ادامه دهند. کتابفروشیها مشغول به کار شدند؛ انتشاراتیها کتاب چاپ کردند؛ آموزشگاهها مشغول تدریس شدند و کافهها درهای خود را باز کردند. اما در این میانه، انتظار میرود که این بیست ـ سی گالری هنری همچنان در اعتصاب بمانند و اگر بازگشایی کنند نان در خون قربانیان زدهاند! استدلال اعتصابخواهان و تحریمکنندگان هم تا جایی که من شنیدهام چند چیز است:
۱- باز گشایی گالریها، یعنی عادیسازی فضا.
۲- دریافت مجوز نمایش آثار از ارشاد، یعنی تأیید جمهوری اسلامی.
۳- کارگران عسلویه که به نان شبشان محتاجاند، در اعتصاباند. خون گالریدار و هنرمند از آنها رنگینتر نیست که حاضر نیستند این حداقل سختی را به جان بخرند و با مردم همراهی کنند.
۴- هنر امروز در خیابان است و در خدمت جنبش؛ برخلاف هنر داخلِ گالریها که هنریست ترسو و سانتیمانتال. گالریها هم اگر میخواهند نمایشی برگزار کنند باید هنر اعتراضی و انقلابی را نمایش دهند.
در این میان اما عدهی زیادی با بازگشایی گالریها موافقاند، اما سنگسارشدن در شبکههای اجتماعی توسط افراد تندرو و خشمگین و طرفداران اعتصاب و تحریم، باعث میشود جرأت ابراز نظراتشان را نداشته باشند و ترجیح میدهند سکوت کنند.
حالا بیایید دربارهی استدلال موافقین بازگشایی گالریها کمی صحبت کنیم:
۱- آیا بازگشایی کتابفروشیها و انتشاراتیها، بازار و سایر کسب و کارها در این مدت فضا را عادی کرد که بازگشایی این چند گالری معنای عادیسازی دهد؟ شاید ما اهالی هنرهای تجسمی و این چند گالری تصور متوهمی از اهمیت خود و نقشمان در حرکتهای اجتماعی داریم که فکر میکنیم با بستن و باز کردن گالریها، فضا عادی و غیرعادی میشود. از طرفی دیگر، اگر هدف از تعطیلی، اعتراض و اضطراریکردن فضا بود، ادامهدادن بیش از اندازهی آن به ضدِ خود بدل میشود. اگر در شروع، ادامهی کار عادیسازی فضا بود، طولانیشدن آن عادی و در نتیجه بیاثرشدن اعتراض است، و بعد از مدتی فراموش میشود که گالریهایی هم در شهر فعالیت میکردند.
۲- آیا انتشاراتیها و نویسندگان و بقیهی ارگانها و فعالیتهای فرهنگی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوز فعالیت نگرفتهاند؟ آیا کتابها و مجلات امروز بدون مجوز چاپ میشوند؟ نه فقط فعالیتهای فرهنگی بلکه ـ فعلاً و متأسفانهـ همهی اقشار جامعه برای هر کسب و کار و فعالیتی ناچارند از دولت مجوز بگیرند. با این حال، صدور میلیونها مجوز و این نظام عریض و طویل بروکراتیک کنترل و ممیزی و سانسور نتوانسته است برای آقایان مشروعیتی دست و پا کند.
۳- اعتصاب اقشار و گروههای مختلف، معانی و تبعات و میزان اثرگذاری متفاوتی دارد. اعتصاب کارگران شرکتهای نفت و پتروشیمی میتواند روی بخشی از درآمدهای اصلی دولت اثر بگذارد. اعتصاب رانندگان اتوبوس میتواند حملونقل شهری را مختل کند. اما اعتصاب شاعران و تعطیلی جلسات شبهای شعر هیچ فعالیت حیاتی، مهم و فوری را دچار اختلال نمیکند. اتفاقاً زمانی که کارگران دست از کار میکشند، شاعران و هنرمندان باید دست به کار شوند.
۴- آیا اصلاً برای این مبارزه نمیکنیم که کسی به خودش حق ندهد برای هنرمند تکلیف تعیین کند؟! اینکه قرار باشد برای هنر وظیفه مشخص کنیم و بگوییم «تو همین امروز احساسات انقلابی دریافت کن و فردا اثر اعتراضی ارائه بده، اگر نه با موج خشمگین کامنتهای انقلابی مجبورتان میکنیم تعطیل کنید.»، پس چرا مبارزه و اعتراض میکنیم؟ اگر به هنرمند و گالریدار تحمیل کنیم که چه هنری را نمایش دهند ـ وگرنه ضدانقلاب است و غذای ضدانقلاب هم نان تریتشده در خون است! ـ دقیقاً مانند جمهوری اسلامی رفتار کردهایم که چهل و چند سال است به همین روش و با همین استدلال با هنرمند و گالریدار تا کرده است.
از سوی دیگر، هنرهایی مانند گرافیک و موسیقی یا شکل خاصی از گرافیتی و هنر اجرایی شاید این پتانسیل را داشته باشند که نسبت به اتفاقات روز واکنشهای سریع نشان دهند و ابزاری برای معترضین باشند تا نماد و ایماژ خود را در اثری هنری بازیابند اما همهی هنرها و هنرمندان این چنین نیستند. از خاطر نبریم یکی از انقلابیترین تابلوهای تاریخ، تابلوی کشتار سوم ماه مه فرانسیسکو گویا، هفت سال بعد از دیدن آن صحنهی هولناک توسط نقاش مصور شده. در بعضی از هنرها و نزد برخی هنرمندان تجربیات باید از درون لایههای مختلف روحی و زمانی عبور کند تا بتواند به اثری ماندگار بدل شود. در این میان، چند گالری هم که دیدند اوضاع بازار خراب است و کسی دل و دماغ خرید اثر هنری ندارد، ترجیح دادند بسته بمانند و روغن ریخته را نذر امامزاده کردند.
اما به نظر من بخشی (و نه همهی) حملات به گالریها و رسانههای هنری که اعلام کردند شروع به کار میکنند، علل دیگری هم دارد. در این سالها ـ به دلایلی که گفتنش باعث اطالهی کلام میشود ـ تعداد زیادی فارغالتحصیل رشتهی هنر داشتهایم؛ اما گنجایش فضای گالریها و کشش بازارِ هنر آنقدر نیست که بتواند حتی درصدی از این جمعیت را راضی کند. از سویی خبرهای فروشهای میلیونی و میلیاردی، این جمعیت جامانده از گالری و رسانه و بازار را بیشتر خشمگین میکند. آنها احساس میکنند مورد تبعیض قرار گرفتهاند و در دنیای هنر حذف و نادیده انگاشته شدهاند. همان حسی که سالهاست در اجتماع و دنیای سیاست توسط جمهوری اسلامی حقیقتاً تجربه کردهاند. کافیست تا اینجا معادله را کمی مصادره به مطلوب کنیم و اینهمانی ایجاد کنیم میان گالری و رسانه و جمهوری اسلامی! همصدا و همگام با مردمی که خواستار تغییراتی بنیادین در شیوهی ادارهی مملکت هستند، ما هم منتظر باشیم تا این نظامِ قدرتِ گالری و مجموعهدار و رسانه، فردای روز آزادی فرو بریزد و هنرمند و گالریدار تراز نوین سر برآورد!
اما اگر منفعتطلبانه اعتراضات و قربانیانش را مصادره به مطلوب نکنیم، میتوانیم تفاوت گالری و رسانهی خصوصی با دولت را ببینیم و بپذیریم. دولت موظف است امکانات را میان همهی اتباع کشور به مساوات و عادلانه توزیع کند. خودی و غیرخودی نداشته باشد و به کسی رانت ندهد. اما اساساً کارکرد نهادهای خصوصی مانند مجلات هنری و گالریها این است که بر مبنای رویکرد و سلیقهشانْ دست به انتخاب، غربالگری و ارزشگذاری بزنند؛ و حتی سنجهی اعتبار و شایستگی این نهادها در گروی سختگیری در همین انتخابهاست. دلیل مهمترِ دیگرِ این حملات، این است که خشم ما نسبت به ناکارآمدی و فسادِ نهاد قدرت، منجر به بیزاری و تخریب هر نهاد اجتماعی شده است که به نوعی قدرت در آن تجمیع شده است. گو آنکه عدم موفقیت مقطعی ما در شکستن هیمنهی قدرت اصلی، عدهای را واداشته که به نهادهای کوچکتر و مشاغل خصوصی جامعه، اعم از گالریها، استارتاپها و کسبوکارهای اینترنتی که دستشان یا کامنتشان به آنها میرسد، حمله کنند.
اینها را میگوییم اما به نظر میآید در این روزها کسی گوشش بدهکار این حرفها نیست. همه خشمگیناند از همهچیز!
خلاصه کنم؛
به نظر من وظیفهی اهل فکر و فرهنگْ کارِ بیشتر و بهتر کردن است و فضاهای فرهنگی، از جمله گالریها محل همرسانی و همفکری این گروههاست. این میدان نباید توسط خودمان و با دست خودمان تعطیل شود. اعتصاب اگر به خواستههایی مشخص متناسب با سطح و جای اعتصاب ختم نشود، بینتیجه است. اکنون که اعتراض کردیم باید خواستهای مشخص داشته باشیم. من یک پیشنهاد دارم؛ هر چند در مقام مردم ایران خواستههایی بسیار کلان و مهمتر داریم، اما یکی از خواستههای هنرمندان در این چهل سال حذف نظارت دولتی پیش از نمایش آثار بوده است. اکنون جامعهی هنرهای تجسمی میتواند این خواسته را مطالبه کند؛ ممیزی قبل از نمایش اثر باید ملغا شود و بعد از نمایش اگر هم تخلفی صورت گرفت، دادگاه باید طبق قانونی تخصصی و برآمده از مناسبات تخصصی هنر و عرف اجتماع، و با داوری هیئتمنصفهای که نمایندهی واقعی و مورد پذیرش هنرمندان و عرف جامعه است، قضاوت کند. پس هنرمندان تن به ممیزی پیش از نمایش ندهند.
اگر قرار است گالریها زیر بار مشکلات مالی و فشار گروههای خواهان اعتصاب و تحریم تعطیل شوند، چه بهتر که به دست وزیر ارشادی تعطیل شوند که آنان را پاتوق ضدانقلاب خوانده بود، نه به دست خودمان. روسیاهیاش بماند برای هر کس که درِ فرهنگ و هنر را بسته میخواهد.
پیشنهاد مطالعه: «حرفه: گالریدار» به قلم هدی اربابی
فرم و لیست دیدگاه
۱۱ دیدگاه
با احترام من کاملا موافقم که این وسط گالریها مظلوم واقع شدند. همه جا باز هست و روند کار و زندگی ادامه داره چرا گالریها باید تعطیل باشند مگه رقص و شادی در انجا صورت میگیره؟ زیباتر خواهد شد نمایش هتر اعتراضی که اکنون بی نام و نشان در شبکه های ماهواره ای میبینیم در گالریها شاهد نمایش آثار بی بدلیل باشیم. سپاس
مخالف بازگشایی هستم
به نظرمن استدلال ارائه شده در مقاله کاملا منطقی است.
با احترام، پنج ستارهای که دادم بهتون رو دستم خورد. استدلالهای what aboutism شما نصف ستاره میگیره.
جناب افسریان کسانی که مانند جمهوری اسلامی تربیت شدهاند شما هستید که از هیچ فرصتی برای بیزنس کردن و همکاری با نهاد های قدرت دریغ نمیکنید. چرا دست از مغلطه نمیکشید و تحلیلهای یک طرفه میکنید و از طرف معترضان صحبت میکنید؟ دقیقا این رویه جمهوری اسلامی است مونولوگ! درست مانند آنچه شما هستید و هر روز اعتبارتان را بیشتر از دست میدهید. معترضان را عدهای جوان سر خورده که در انتظار اجازه برای ورود به فضاهای شما را دارند میخوانید. از کدام صحبت به این نتیجه رسیدید که اصلا تمایلی برای ورود به آنجا را دارند و اصلا به قول شما خشمشان ناشی از این است؟ ملاقاتهای درون دفتر نشریه؟ اصلا خشم چه اشکالی دارد و آن اتفاقی که جلوی گالری رخ داده مگر چیزی جز هنر است که توسط گالری سانسور شد؟ خجالت نکشید و بیایید مانند هم فکرهایتان اینترنت را هم عامل اعتراض بدانید و بگویید در تربیت جوانان غفلت کردید. ایشالا با قطع شدن اینترنت دوباره همه خفه میشوند و شما به مرادتان میرسید. در ضمن اگر گالری برای آنها عنصر ضد انقلاب بود مانند سالنهای موسیقی بسته میشد، نه اینکه هر دولت به گالری های بزرگ و گران قیمت افتتاح شده در زمان خودش بنازد، اصلا مگر چه پروسهای به جز خرید فروش در آنجا شکل میگیرد؟ اصلا بگویید چرا اعتراض حتی رادیکال به گالری های را مانند توهین به مقدسات میدانید؟ این چرا ها را به خودتان جواب دهید و دوباره منولوگ کنید یا با همفکرانتان به تولید محتوا دست بزنید.
در بخش پایانی این متن نظرات خوبی مطرح شده که باهاشون موافقم، اما یک مشکل هست، اونم این که این پیشنهاد نوعی معامله با نظام کنونی کشور محسوب میشه، درواقع نوعی اطلاحطلبی انقلاب امروز ایران کلیت نظام رو هدف قرار داده، ادامه فعالیت با حذف چندتا ممیزی چیزیه که دیگه کسی نمیخواد به همین دلیل بهنظرم کمی صبر پیشه کردن بهترین گزینه هست بااینحال نمیتونم بگم مخالف ادامه فعالیت هستم، در مورد اُ بیشتر از هرچیز با اعلام عمومی و دعوت رسمی به افتتاحیه در اوج روزهای انقلابی مشکل داشتم
بازگشایی و از سر گیری مسیر گذشته دقیقا همون اتفاقیه که نباید بیوفته ، درخواست حذف ممیزی با امضای تمام هنرمندان حذف شده و نشده می تونه قدم اولیه و شروع مسیر جدید باشه .
با کمال احترام و ابراز تاسف و ناراحتی برای اوضاع پیش آمده این روزها برای مردم سرزمینم ، این بحث کاملا قابل تامل است اما چیزی که باید مورد توجه قرار بگیرد این است که روند کار کردن گالری ها به خصوص گالری هایی در سطح شهر که توان کمک به دیده شدن کار های هنرمندان رو در سطح کلان تری حتی خارج از ایران و روابط بین المللی دارند دقیقا در سطح بزرگ تر شبیه به روندی نظام کنونی است ، و آن هم خلاصه میشود در یک جمله: ندادن آزادی بیان تصویری به هنرمندان ، کما اینکه ما این آزادی بیان رو در سطح وسیع و معیشتی خودمون هم نداشتیم.گالری ها وقتی قرار باشد فضای فرهنگ و هنر باشد چرا تبدیل شوند به فضایی برای سیاست ها و روابطی که تنها بین آدم های محدودی دست به دست شود؟مگر مفهوم فرهنگ و هنر تضادی با آزادی بیان دارد که اتفاقا گالری هایی که این آزادی رو سلب کردم مدعی فرهنگ و هنر شدند؟ به نگاه من اگر گالری ها باید روند خودشون رو دوباره آغاز کنند باید روندی متفاوت با زمان قبل از اعتصابات به خود بگییرند، داشتن نیرو های متخصص برای داوری و تشخیص استاندارد های اولیه ، تمرکز بر گالری های طراحی محور و از همه مهم تر وجود کیفیت فروش و نمایش آثار در سطح بین الملل نه فقط برای تعداد محدود بلکه برای همه هنرمندان .آزادی بیان.
فرمودند بیایید گفتگو کنیم.بسیارخب:در جواب استدلالاتشان:۱,۲:نه جناب ،فضای گالری بسیار متفاوت است از کتابفروشی و بازار و...نه،ما متوهم و خودبرتر بین نیستیم.هر کسی که یکبار گالری رفته باشد و با فضا و ساز و کار آن آشنا باشد میداند که ماهیت نمایشگاه کاسبی و کسب درآمد نیست.هرچند ممکن است کاری هم خرید و فروش شود،اما این نسبت به رسالت فرهنگی گالری در حاشیه قرار دارد و در کل این قیاس درست نیست ۳.درواقع گالریها اعتصاب نکرده اند،بلکه این هنرمندان هستند که گالریها را تحت فشار گذاشته اند و این هم قابل مقایسه با شب شعر و ادبیات نیست و اتفاقا من فکر میکنم این اعتصاب لازم و موثر است تا تلنگری به گالری دار بزند و یادآوری کند که رسالت گالری باید حمایت از هنرمند باشد نه بهره کشی از انها ۴.کسی به گالری یا هنرمند چیزی تحمیل نکرده،دقیقا کاری که کرده اند اعتراض است.کسی که هنر را شناخته باشد بدون شک میداند که محل ارائه ی هنر،چه تجسمی و چه پرفورمنس و....امروز گالری نیست و اتفاقا الان فرصتی خوبیست که هنر را به مردم و مردم را به هنر نزدیکتر و آشناتر کنیم پاسخی برای پاراگرافهای آخر ندارم چرا که آنها را ساخته ی ذهنی سالم و بی منظور نمیدانم به امید ازادی
این میزان از خشم فقط از یک خصومت شخصی و کینه ی قدیمی ناشی شده. اگر کسی در گالری کار کرده باشد یا از نزدیک با گالری داری در ارتباط باشد میداند که برای هر نمایش چقدر زحمت میکشند و با چه چالش هایی رو به رو میشوند. به عنوان کسی که کارمند گالری است، بیش از ۵۰ روزه که سر کار نرفتم، با این حال حقوقم را دریافت کردم. کدام صنف حقوق کارمندان خود را در این شرایط پرداخت میکند؟ و چه کسی حاضر است با تمام فشارهایی که از طرف دولت برای حذف هنر از جامعه وجود دارد همچنان بماند تا برای هنر این سرزمین کاری کند؟ کارها را با مشقت برای آرت فر ها از ایران خارج کند تا هنرمندان مارا به آنها بشناساند؟ چقدر بی انصافند آن «نا هنرمندانِ ناشناس» . یک روزی، که خیلی هم دور نیست، همین چند گالری خوب باقی مانده دلسرد میشوند و از ایران میروند، ما میمانیم و چند گالری حکومتی… و ای نا هنرمند نا شناش، وقتی رنگ به درهای گالری پرتاب کردی، به این فکر کردی که چندین نفر در گالری کار میکنند و گالری فقط از گالری دار تشکیل نشده؟ تو با حکومت دیکتاتوری فرقی نداری، تویی که اجازه نمیدهی آدمها آزادانه تصمیم بگیرند.