دنبالکنندگان تاریخ نقاشی اگر نام سلیا پل را هم شنیده باشند، او را به عنوان یکی از مدلهای لوسین فروید میشناسند. او مدلِ لوسین فروید و زمانی معشوق او بود، و شاید مشهورترین نقاشی فروید از او تابلوی «دختری با لباس راهراه» باشد. سلیا فصلی از زندگی خود را با فروید گذرانده و نامش عمدتاً در کنار او میآید. بنابراین نوعی تغییر جایگاه در مسیر کاری او رخ داده: زمانی مدل بوده و نگریسته میشده اما رفتهرفته خود در جایگاه نقاشی نگرنده قرار میگیرد. این تغییر جایگاه حتی در تابلویی از خود لوسین فروید هم پیداست: در نقاشی او با عنوان «نقاش و مدل» (۱۹۸۷) سلیا را میبینیم که دیگر زنی آرمیده نیست، بلکه نقاشی است که قلممو در دست دارد. حال با توجه به نمایشگاههای اخیرش در گالری «ویکتوریا میرو» میتوان او را نقاشی مستقل دانست؛ نقاشی که نامی از خودش دارد و زیر سایهی نام فروید نیست.
در تاریخ هنر، هنرمندانی بزرگتر و ورزیدهتر از او نیز گاه زیر چتر هنرمندی دیگر پنهان ماندهاند؛ کامیل کلودل، مجسمهساز فرانسوی، کسی بود که زن بودن و در کنار هنرمندی نامدار زیستن اجازه نداد به قدر تواناییهایش در عصر خود دیده شود. کلودل به اهمیت کار خود پی برده بود اما در کنار آگوست رودن هر آنچه در چنته داشت ناکافی مینمود. زندگی هنری فریدا کالو نیز متأثر از شهرت همسرش دیهگو ریورا بود؛ ریورا استعداد فریدا را کشف کرد و فریدا طی زندگی پرتنششانْ عمدتاً تحت تأثیرِ هنر و عقاید سیاسی ریورا قرار داشت؛ هرچند به تدریج آوازهای بزرگتر از ریوار یافت و با رشد جنبشهای فمنیستی، نقد منطق مردسالارانهی تاریخ هنر غرب، و توجه بیشتر بر صدای زنانْ جایگاهی تثبیتشده در تاریخ هنر یافت. «گوئن جان»۱ نقاش ولزی، هم مدل و معشوق رودن بود. ظاهراً رودن مایل نبوده که او نقاشی مستقل باشد و شاید این سرگذشت است که باعث شده سلیا پل، به این سَلَف نقاشش احساس نزدیکی کند و کتابی بنویسد با عنوان «نامههایی به گوئن جان»۲.
سلیا پل از نسل سوم نقاشان موسوم به مکتب لندن است که تلاش کرده رگههایی از رئالیسم روانکاوانه را با درک شهودی خود از جهان بیامیزد. مکتب لندن در نقاشی انگلستان از دو جهت حائز اهمیت است؛ از سویی نقاشی را در مسیری غیر از سنت نقاشی بریتانیایی قرار داد و از سوی دیگر در روزگار سلطهی هنرهای جدید، به فرآیند نقاشانه وفادار ماند و به آن پر و بال داد. پل که از دانشآموختگان مدرسهی هنرهای زیبای اسلید است، فعالیت جدی نقاشانهاش را در دههی هشتاد زمانی که هنوز نقاشی فیگوراتیو محبوبیتش را از دست نداده بود آغاز کرد. با شروع دههی نود و گرایش به گونههای هنری غیر از نقاشی، بخشی از جایگاه هنری خود را از دست داد ولی با مداومت سبک خود را دنبال کرد.
پیشنهاد مطالعه پیرامون مکتب لندن: مقالات «جمعیت تنهایان» و «مایکل اندروز؛ فکر کردن با تصاویر»
نقاشیهای سلیا پل را میتوان در چند دسته قرار داد: پرترههایی از نزدیکانش، سلفپرترهها و منظرهها و طبیعت بیجانها. از سال 1977 تا 2007 بر پرترههایی از مادر و خواهرانش تمرکز کرد، پس از مرگ مادرش منظرههایی از آبها خلق کرده و باور دارد مادرش اگر جایی باشد در آبهاست. پل دربارهی روی آوردن به سلفپرتره چنین میگوید: «من چند سال پیش سلفپرتره را شروع کردم. مدت زیادی طول کشید تا به خودم و اینکه چه کسی هستم فکر کنم».
بومهای سلیا پل چنان است که گویی در میان طوفان یا مهی سنگین تصویر شدهاند. بخش زیادی از آنچه که در اثر او میبینیم در حین عمل نقاشانه شکل گرفته؛ پیشطرحِ کاملی ندارد و اگر هم طرحی در ذهن دارد در فرایند نقاشی مسیر حرکتش را تغییر میدهد. این ناتمام بودن آثار سلیا پل در مخاطبِ اثر نیز شوری میانگیزد که ذرات رنگیِ بیرونزده از لباس سوژه، خط و خشهای روی صورت افراد، شره شدن رنگ و پخش شدنش را دنبال کند. رنگها گاه غلیظ و گاه رقیقتر روی بوم گذاشته میشوند، نقاش در رسیدن به تنالیتهی مدنظرش جسور است و گاه این کشمکش و درگیری با رنگها، سوژهها را از فرم اصلی خود خارج میکند. مثلاً در سلفپرترهی سال 2017 میبینیم که شکل صورت، اندازهی گوشها و فرورفتگی چشمها چهرهی او را زمخت کرده است، هرچند بر خلاف نقاشی بیکنْ از ریختافتاده و حیوانی نیست و هنوز همدردی انسانی را برمیانگیزد.
در این بازیِ او با رنگ است که گاهی نقاشی تخت به نظر میرسد و حجم از دست میرود. رد پاک شدنهایِ مداوم، خراشیدن و تراشیدن که در فرآیند کار سلیا به وقوع میپیوندد، تلاشاش برای بازشناسی حالتهای افراد را غنا بخشیده و از سویی این فرآیند تخریب، رنگهای به کار رفته در کار او را محدود و یا در حالاتی امحا میکند. پالت رنگی غالب او مجموعهای از دودیها و آبیهای خاکستری است در حالی که تهمایههای زردرنگ کارش یادآور نقاشیهای مذهبی است. نقاش به سکون، سکوت و مالیخولیای سوژههای خود متصل است، آنها در عین رنج با دستهایی که روی هم گذاشته شده به تسلیم رسیدهاند. این حالت را در اثر «خواهران سوگوارم» میتوان مشاهده کرد؛ سوگواری در این اثر چیزی شبیه به یک سکوت و تأمل است، مجموعهی زنانی که خواهران و مادر او هستند در فضایی خاکستری رنگ کنار یکدیگر نشستهاند، شانههای افتادهشان کنار هم است و گویی همدرد به نظر میرسند. در حالت آنها غمی آمیخته با تسلیم حاکم است که در اغلب سلفپرترههای سلیا نیز وجود دارد.
سلیا پل در نمایشگاه اخیرش در ویکتوریا میرو، طبق روند چند سال اخیر نمونههایی از منظرهنگاری را ارائه کرده است. این بار موضوع کارها از محل سکونتش و هر آنچه که پیش روی اوست مایه گرفته است. منظرهیاب او پنجره آپارتمانش است و هر آنچه که هر روز میبیند؛ سردر موزهی بریتانیا، درختان، رهگذران و صندلیای که مدلهایش را روی آن مینشاند. او از چیزهایی نقاشی میکند که در زندگیاش حضور دارند. در دورنماهایش رد و نشانی از امپرسیونیسم قابل مشاهده است؛ از جمله کارکرد نور و رنگ، دوری از واقعنمایی و عدم پرداخت به جزییات انضمامی.
سلیا پل که به راحتی دربارهی خودش و کارهایش صحبت میکند، در کتابی به نام «سلفپرتره» زندگی شخصی خودش را روایت میکند. علاوه بر آن همزمان با نمایش مجموعهی اخیر او، کتاب نامههای سلیا پل به گوئن جان نقاش ولزی نیز منتشر شده است. گوئن جان نیز مانند او بیشتر از زنان نقاشی میکشید و همانطور که گفته شد مدل و معشوقهی آگوست رودن بوده است. این نامهها بازتاب همذاتپنداری، نزدیکی عاطفی و ادای دین به یکی از منابع الهام اوست. او در بخشی از کتاب مینویسد: «گوئن عزیزم، میدانم که این نامه به نوعی ساختگی است. میدانم که تو مردهای و من زندهام و هیچ ارتباط معمولی بین ما امکانپذیر نیست. اما همانطور که مادرم میگفت: با این درک ما از جهان که محصور در زمان است، واقعا کسی چه میداند، شاید هم راهی باشد که بتوانیم با هم صحبت کنیم، فقط کاش میدانستیم چطور؟ مانند تنظیم پیچ یک رادیو طوری که صدای خشخش امواج هوا به کلمات تبدیل میشود. شاید صدای موج و آب روان در واقع انعکاس اصواتی باشد که به همین شکل در طول زمان اعوجاج پیدا کرده است. من فکر نمیکنم این درست باشد و تو هم همینطور. اما احساس میکنم به شکل مرموزی با تو در ارتباطم. ما هر دو نقاش هستیم. ما میتوانیم از طریق تصاویر به زبان بیصدای خود با یکدیگر ارتباط برقرار کنیم. اما کلمات شکل بیواسطهتری از ارتباط هستند. پس سعی میکنم با کلمات به تو برسم. از طریق صحبت با تو ممکن است زنده شوم و شروع به حرف زدن کنم. مانند مجسمهی پیگمالیون. من خودم را در حالتهای ساکت و نشسته مثل مجسمه نقاشی کردهام، و تو را هم همینطور. شاید از طریق تو بتوانم دلیل تبدیلم به سنگی نقاشی شده را پیدا کنم.»
در ادامه ویدیوی کوتاهی از این هنرمند که در سایت ویکتوریا میرو منتشر شده را با زیرنویس فارسی خواهید دید. پل پس از جدایی از فروید در این مکان که آپارتمان و استودیوی کارش است زندگی میکند. زندگی رهبانی و سادگی بیش از اندازهی فضای محل سکونت او را میتوان در فضای خالی آثارش نیز دریافت.
«خاطره و میل»؛ ویدیویی از گوتیه دبلوند برای آخرین نمایش سلیا پل در گالری ویکتوریا میرو 2022
1Gwen John
2Letters to Gwen John
منابع: