واقعیت این است که تقویم فقط مدرج کردن یک بردار است که از دو طرف تا بینهایت امتداد دارد. دستهبندیهای ماه و سال و دهه و قرن هم دستهبندیهای قراردادیست برای پیمانه کردن بیانتهاترین مفهومی که انسان میشناسد. با این همه همیشه علاقه داریم روح و معنایی برای این زمآنهای اتفاقی بسازیم و ارتباطی بین اعداد تقویمی و روح دوران پیدا کنیم. یکی از بیدلیلترین دستهبندیهایی که بشر برای معنا بخشیدن به زمان پیدا کرده است دستهبندی ده دههایست. بیهیچ دلیلی، فقط برای اینکه یک صفر کنار یک عدد مینشیند خیال میکنیم آن دهه تافتهایاست جدا بافته از دهههای قبل و بعد از خودش. خیال میکنیم قصهای دارد، و فراز و فرودی. و میگردیم تا بین اتفاقات آن ده سال ارتباطی معنیدار پیدا کنیم تا آن را از دههی قبلی جدا کنیم. ولی با اینکه همهی اینها را میدانیم چه باک؛ اجازه دهید به این علاقه و میلِ به قصهدار کردن اعداد و تقویم تن بدهیم و به ده سالی فکر کنیم که بین ۱۳۷۰ تا ۱۳۸۰ بر ما گذشت است. و بین سیرِ اتفاقی رخدادها و تجربههای آن دهه، خطوط گنگ و نامرئی ترسیم کنیم تا شاید معنایی مضاعف بر آنها اضافه شود. البته این لزوماً قصهی همه نیست، و از زبان مردی از طبقه متوسط تهرانی تعریف میشود که دههی ۷۰ زمان ورودش به دانشگاه و شروع زندگی حرفهای و اجتماعیاش بود. پس این قصه یکی از هزاران قصهایست که میشود برای دههی ۷۰ سر هم کرد.
جنبش زن زندگی آزادی، که سال پیش تجربه کردیم، مخاطبان زیادی داشت. شاید یکی از مغضوبترین مخاطبان آن، به قول معترضین «نسل پنجاهوهفتیها» بود. اما یک مخاطب دیگر هم در کار بود که کمتر از آن اسم برده میشد اما تقریباً تمام ویژگیهای آن مورد غضب بود! دههی ۷۰! دههی اصلاحات، دههی خوشبینی، دههی روشنفکری دینی و غیره و غیره. این شهروند عاصی و خشمگین و آرزومند و شجاع از دههی ۷۰ و کلیدواژههای این دهه عصبانی بود. و اگر حرفی از جنس حرفهای دههی هفتادی از زبان شخصی میشنید که هنوز نتوانسته از عادات و وسواسهای آن دهه عبور کند، چنان برآشفته میشد که حاضر بود آن را به دادگاه صحرایی سنگسارهای توییتری و اینستاگرامی بسپارد. اما مگر میشود از یک دهه عصبانی بود؟ دههی ۷۰ چه خصوصیتی داشت که باید با آن تسویه حساب میشد؟ بیایم به قصهی دههی ۷۰ گوش بدهیم:
فرم و لیست دیدگاه
۰ دیدگاه
هنوز دیدگاهی وجود ندارد.