
معرفی مقاله:
«یوزف بویس، یا آخرین پرولتر» نوشتهی تیئری دِدُوو (Thierry de Duve) است. او تلاش میکند که ارتباط میان انقلاب اجتماعی پرولتری و آثار یوزف بویس، هنرمند آلمانی را به عنوان یکی از نمایندگان هنرمند مدافع پرولتری شرح دهد. در ابتدا به بررسی اثر چیدمان بویس در موزهی کاپودیمونته میپردازد. در ادامه گرایش بویس به عنوان یک هنرمند با درونمایههای مارکسیستی و پرولتاریا را مطرح میکند. در این تحلیل دِدُوو هریک از آثار بویس را به مثابه یک پرولتر میداند. دِدُوو با هذف بازگویی مختصر اندیشه های کارل مارکس در رابطه با انقلاب پرولتری میپردازد. در این مسیر گهگاه به آثار و مثالهایی از بویس سَرک میکشد تا این اندیشهها را در آثار او بیابد.
در بخشی از مقاله، تعبیر یوزف بویس از کلمهی “خلاقیت”، در قیاس با “ایدهی قدرت کار” مارکس در بستر پرولتاریا و تعبیر این دو را با شرح و تفسیر بررسی میکند. نویسنده در انتها نگرش هنرمندانهی بویس را که فریادی است برای حمایت از نظام پرولتری را مورد نقد قرار داده است. این نگرش که آثار هنری منظری از خلاقیت یا به تعبیری قدرتِ کار انسانِ استثمار شده را نشان میدهد را زیر سوال برده است. بدین جهت اثر “اتاق ۹۰.۰۰۰مارک آلمانی” بویس را از جهت معنایی و فرمی مورد نقد قرار داده است. و در تقابل با آن نگرش اندی وارهول در این راستا را با نقل “یوزف بویس یک فهرمان است و وارهول یک ستاره” در رتبهی بالاتری قرار داده است.
.
برای دیدن تمام مقالات مهدی نصرالهزاده اینجا را کلیک کنید.
.
بخشی از مقاله:
آنچه برای دِدُوو مهم است. تناظری است که او بین سرنوشت هنر و گفتار یوزف بویس (Joseph Beuys) و سرنوشت اقتصاد سیاسی مارکسی میبیند. تناظری که راه را برای اظهار نظر نهایی او دربارهی نسبت مدرنیته و پستمدرنیته هموار میسازد. اما آنچه احتمالاً میتواند برای خوانندهای دیگر مهمتر باشد. توجه به سیطرهی قدیم استعارههای اقتصادی در فهم همهچیز است. از جمله فهم هنر و فهم نسبت امر مدرن با امر پستمدرن. و نهایتاً، در مورد خاصّ ارزش هنری، امکان ترجمهی ایدهی کمابیش معصومانهی «درک و تحسین زیباییشناختی» در قالب واژگان زمخت اقتصاد است.
تلاش برای انتخاب از بین دو تصویری که هنرمند میخواسته از خودش برای ما به یادگار بگذارد تلاشی بیهوده است. و به همان اندازه اشتباه خواهد بود اگر گمان کنیم این دو تصویر، همچون نوعی زندگینامهی حرفهای مختصر، ترسیمکنندهی خطّ سیر بویس از حاشیهنشینی در مراحل آغازین کارش تا کامیابی و موفقیت کامل در پایان کار اوست. همچون دو چهرهی ژانوس، دو پیکرهی مرده یا محتضرِ مورد اشاره نیز از هم جداییناپذیرند. و برای فهم آنچه بویس، در سراسر زندگیاش در مقام هنرمند، خواهان مجسّم ساختن آن بوده، وجود هر دو این تصاویر مطلقاً ضروری است. حکمران و بیخانمان، شاه و دلقکِ او، اینها چیزی نیستند مگر یکی از جلوههای ذوالرأسین هنرمند. تصاویر فراوان دیگری هم هستند که جلوههای دیگری از او را نشان میدهند. از یک طرف، بشارتباوری خستگیناپذیر او، مبارزهجویی سیاسی او، شور و شعف تعلیمی او، خوشبینی انقلابی یا تحولخواهانهی او، و تمایل او به پذیرش نقش رهبر. و از طرف دیگر، آنارشیسم رازورزانهی او، تأثیرپذیری عاطفی فراوان او در نوسان دائم بین فارص و تراژدی، گرایش او به ایفای نقش قربانی، و همدلی او با همهی جلوههای هنجارگریز و قربانیگونهی بشریت.
حال باید پرسید، پرولتر در نظر مارکس چیست؟ اوــ مهم نیست این «او» دقیقاً کیستــ آدمی است که بقای رژیم سرمایهداری تماماً به ضرر او و سرنگونی آن تماماً به نفع اوست. بقای سرمایهداری یعنی همهچیز اوــ که در واقع نفس انسانیت اوستــ بر باد است و سرنگونی سرمایهداری یعنی همهچیز اوــ که باز همان انسانیت اوستــ در کف است. بدین ترتیب، پرولتر، از بدو تأسیس سرمایهداری صنعتی، چهرهای است کندهشده از افق آیندهای که تحقق آن خود در گرو محو و نابودی اوست.