بخشی از متن:
به نظر شما چه مبداء تاریخیای را برای آغاز عصر تجدد در ایران میتوان استنتاج کرد؟ یا به عبارتی چه اتفاقات تاریخیای باعث شکلگیری این عصر جدید شد؟
آیدین آغداشلو: ورود تجدد به ایران در یک تاریخ معین اتفاق نیافتاد؛ بلکه به صورت جریانی رو به رشد بود که ریشههای آن را میتوان در قرن ۱۱ ه.ق در زمان شاه عباس اول سراغ گرفت. از آن زمان به بعد نمونههای بروز و ظهور تجدد به صورت جریانی فزاینده ادامه پیدا کرده است. که البته این جریان بالا و پائینهای خودش را هم داشته است. کسی مانند کریمخان زند در قرن ۱۲ ه.ق علاقهای به تجدد ندارد. و سعی میکند حتی تجارت با جهان غرب را محدود کند و بعضی تجارت خانههای غربی در ایران را میبندد؛ کسی مانند رضاخان هم سرعت این جریان را تشدید میکند. میبینیم که در شکلگیری تجدد در ایران یک عامل دخیل نیست. باید به دنبال عوامل متعدد گشت.
(درباره تاریخ هنر ایران بخوانید.)
از همین عوامل شروع کنیم.
خب، پس باید برگردیم به دنبال سرفصلهای این جریان.
سرفصل اول شکست ایران در جنگهای ایران و روسیه است که راه را برای ایجاد زمینههای تجدد آماده میکند.
سرفصل دوم را میتوان در نیمههای دوم قرن ۱۳ ه.ق (یا نیمه دوم قرن ۱۹م) در دوره ناصرالدين شاه دیده به دو دلیل. سفرهای خود شخص شاه به اروپا و دیگری گسترش استعمار در همه جای دنیا .
سرفصل سوم قطعا انقلاب مشروطیت است که جای مهمی در این جریان دارد. (به متن مشروطه دایرهای از پیوستن و گسستن مراجعه شود.) در این زمان است که سد تردید و تعارف شکسته میشود و این سؤال پیش میآید که آیا ما میتوانیم انتخاب کنیم و آن چه به دردمان نمیخورد را کنار بگذاریم. و مشخص شد که در مجموع گریزی از این کار جایگزینی نیست.
سرفصل چهارم، که در فاصلهی کوتاهی از انقلاب مشروطیت اتفاق میافتد، آغاز سلطنت رضاشاه پهلوی است. دیکتاتوری که به قول بعضی، وعدههای معوق ماندهی انقلاب مشروطیت را عملی میکند؛ از جمله این که زمینهای مهیا میکند که تجدد با حجم و سطح وسیعتری دعوت و جایگزین شود.
هر کدام از این سرفصلها مثال خودش را دارد. یکی از این مثالها چه در دورهی فتحعلی شاه، چه در دورهی ناصرالدین شاه و بعد هم رضاشاه، فرستادن محصلین به خارج از کشور است. ما از ۴۰۰ سال پیش به این طرف در هر مقطعی و به هر دلیلی آرام آرام احساس کردیم که نیاز به تکنولوژی جهان غرب داریم. این احساس نیاز با مسائل نظامی – یعنی از آمدن برادران شرلی و تجهيز ارتش ایران در دوره صفویه – شروع شد. و بعد عین همین اتفاق در دوران فتحعلی شاه با آمدن ژنرال گاردانها، و در زمان ناصرالدین شاه با ورود عدهای مشاور نظامی تکرار شد. و در دوره پهلوی هم با شدت بیشتری ادامه پیدا کرد. این ها را به عنوان مثال میگویم. این اتفاق در وجوه دیگری هم در جریان بوده است.
نکتهی اصلی این است که در طول این ۴۰۰ سال اخیر رابطهی ما با عصر تجدد رابطهای بر اساس عشق و نفرت بوده است که تا به همین امروز هم ادامه دارد. ما همچنان سعی میکنیم راهی برای انتخاب اصلح پیدا کنیم، یعنی چیزهایی که با فرهنگ و تشخص و معنای ما مناسب است و خوانایی دارد را بپذیریم. و هر چیزی که مخل است را کنار بگذاریم. اینکه در عمل چقدر این اتفاق میافتد یک بحث مفصل است. من گمان نمیکنم این به سادگی انجام و اجرا شود. اما آن چه در زمینهی هنرهای تجسمی اهمیت دارد و نزدیکترین و آخرین سرفصل به ماست، بازگشت ضیاءپور از اروپاست. که با گرد آمدن هم فکرانش به تأسيس مجلهی «خروس جنگی» منجر شد. (به متن «جلیل ضیاءپور و نقاشی نوگرای ایران» رجوع شود.)
یعنی شما در هنرهای تجسمی نقطهی گسست را ضیاءپور میدانید ، نه مثلا کمالالملک؟
آیدین آغداشلو: بله دقيقاً. اگر بخواهیم کلی نگاه کنیم، کمالالملک به عنوان سرفصل مشخص به حساب نمیآید. خود او حاصل عمویش صنیعالملک غفاری است که او هم از تحصیلکردگان خارج است. کمالالملک هم جزء محصلینی است که در دورهی مظفرالدین شاه و خودش، خودش را به اروپا میفرستد. نوع کار کمالالملک در آن دوره اختصاص به شخص او ندارد. …
.