
بخشی از متن:
نگاهی کوتاه به روند آموزش هنرهای تجسمی در جهان و ایران
تصمیم دارم موضوع این نوشتار را به رابطهی استاد و شاگرد اختصاص دهم و گوشههایی از شیوههای آموزش هنرهای تجسمی در جهان و در کشورمان را مورد بررسی قرار دهم زیرا تمام مشکلات هنری و سردرگمی هنرجویان ما در گرو همین مسئله است.
خاطرنشان میسازم که خودم در دوران شاگردی در دانشکده هنرهای زیبای تهران با عدم راهنمائی صحیح دست به گریبان بودم از این رو به راحتی مشکل این مسئله را درک میکنم اگر کسی ادعا کند که نقاشی را یاد میدهد بدون شک اغراق میگوید زیرا نقاشی یاد دادنی نیست این بدان میماند که کسی ادعا کند شعر سرودن را یاد میدهد بدین منظور کلاسهایی را برپا کند و عدهای را به دور خود جمع کند پایه و اصول نقاشی و طراحی را میتوان به صورت فرمولی به هنرجو آموخت ولی آفرینش یک پدیده هنری تابلوی نقاشی و یا مجسمه مسئلهای است که از روح هنرمند تراوش میکند و لذا یاد دادنی نیست چنین آفرینشی نیازمند آگاهیهای بالاتری است دستیابی به آن روندی است که هر هنرجو باید به تنهایی برای رسیدن به آن تلاش کند.
مدارس هنری کارگاهها و گفتههای اساتید فقط میتواند فضایی را ایجاد کند که استعداد هنرجو در آن شکوفا گردد ولی آمادگی ذاتی استعداد و پشتکار هنرجو و کوششی که برای بالا بردن سطح دانش و کسب مهارت فنی به کار میگیرد نقش اصلی و سازنده را در پیدایش هنر ایفا میکند در این راستا دهنده و گیرنده یعنی استاد و شاگرد باید متقابلاً از آمادگی و توانایی لازم برای این داد و ستد برخوردار باشند به کلام سادهتر هر دو مکمل یکدیگر بشوند.
برای توضیح این مطلب مثال سادهای را مطرح میکنیم اگر هنرجویی را که قدم به مدرسه هنر میگذارد به نهال گلی تشبیه کنیم که باید دوران رشد خود را طی کند تا در آینده گل بدهد و فضای اطرافش را عطرآگین سازد پس هنرستانها و دانشکدههای هنر را میتوان به گلخانه و استاد راهنما را به باغبانی تشبیه نمود که موظف است فضای مطبوع را برای رشد و پرورش گلها پدید آورند اگر نهال کیفیت شکوفا شدن را دارا نباشد یا باغبان دانش و تجربه لازم برای پروراندن گل را نداشته باشد هرگز در آن گلخانه گل دماغپروری نخواهد رویید بلکه به جای گل خس و خاشاک پدید خواهد آمد.
در رابطه با آنچه که اشاره شد قدمی به کارگاه اساتید قدیم میگذاریم و شیوه آموزش طراحی نقاشی و مجسمهسازی در آن دوران را به طور اجمالی بررسی میکنیم.
در قرن پانزده میلادی و حتی پیش از آن هنرمند نقاش مثل نجار و یا آهنگر دکهای داشت که در آن سفارشات هنری را انجام میدادجوانانی که ذوق و علاقه به هنر را در خود احساس میکردند برای فرا گرفتن نقاشی به این دکهها میرفتند زیردست اساتید به آموختن الفبای هنر میپرداختند شاگردان پیش از آنکه به فرا گرفتن طراحی و نقاشی بپردازند ناگزیر بودند در زمینههای مختلف به استاد کمک کنند رنگها را میساییدند بومها را آماده میکردند. زمینه تابلوها را رنگآمیزی میکردند و عهدهدار نظافت کارگاهها بودند هر آینه طرحی میبایست روی دیواری نقش شود شاگردان موظف بودند زیر کار گچ آهک را روی دیوار بمالند و طرحهای استاد را بر روی ملات منتقل سازند گاهی از اوقات نیز استاد به یکی از شاگردانش اجازه میداد تا بعضی از فضاهای نقاشی دیواری را رنگآمیزی کند سرانجام استاد طرح آماده شده را در برابر چشمان کنجکاو شاگردانش به تکامل میرساند و آنها را عملاً با رموز این فن آشنا میساخت این فعالیتها بخشی از آموزش نقاشی به شمار میآمد موزش توأم با علم و عمل.
همکاری نزدیک بین استاد و شاگرد در دوران کارآموزی موجب بارور شدن اندیشه و شکوفایی استعداد شاگرد میشد.
پابهپای این فعالیت شاگردان از طرحها و تمرینهای استاد نسخهبرداری میکردند از روی مدل زنده طراحی و نقاشی میکردند کالبدشناسی بررسی علمی و عملی عناصر موجود در طبیعت رنگشناسی اصول مناظر و مرایا جزو دروس پایهای به شمار میآمد و سرپیچی از آن مجاز نبود.