معرفی مقاله:
پویا کریم در مقالهی «شب دگرگون» به نقد عکسهای مجموعهی «دوباره یک بار دیگر» محمدرضا میرزایی پرداخته است. به اعتقاد او میرزایی در این مجموعه با نگاهی جزءنگر، بسته و نزدیک، تخت و قطعهگون به خردهنگاری پرداخته است. به همین دلیل است که گویی عکسها در مرزِ عکس و نقاشی جلوهای انتزاعی به خود میگیرند. برای مثال، بُرشی از یک چارچوب، ارجاعی مشخّص به قابِ عکس همچون چارچوبی شکسته و ناقص دارد. پویا کریم در این مقاله، با مرور چندین عکس این مجموعه جهان ساخته شده در مجموعه را بیشتر آشکار میکند.
بخشی از متن:
شاید بتوان با نگاه به مجموعهی دوباره یک بار دیگر، و قاببندی مجددِ عکسِ آخر آن، به جهان هنرمند و تَن اُبژههای خاموش آن نوری افکند. روش قاببندی مجدد دریچهای به سوی زبان مجازی عکس میگشاید. و از سوی دیگر سبب گفتوگویی دوسویه میان جزءِ بصری و مفاهیم و مقولات کلی میشود. قاببندی مجدد امرِ نامرئی، حاشیهایی و خاموش را مرئی، مرکزی و بیدار میسازد. کنش قاببندی به معنای نزدیک شدن به چیزی و فاصله گرفتن از چیز دیگری است. دوری و نزدیکی، دیدن و ندیدن، بصیرت و کوری و عینیّت و ذهنیّت با یکدیگر درآمیختهاند. تاریکی و روشنایی مطلق باعث کوری و ندیدن میشوند. دیدن در میانهی آمیزشِ تاریکی و روشنایی رخ میدهد. قابِ مجموعهی دوباره یک بار دیگر محلِ تلاقی شهر، زندگی روزمره، ادبیات، نقاشی و تاریخ مدرن است. در ادامه میکوشم وجوه گوناگون جهان هنرمند و آثارش را بهمیانجی قابِ شهر و زندگی روزمره، قاب عکسِ آخر و قابِ هنرمند روشن بسازم.
عکس آخرِ مجموعهی دوباره یک بار دیگر مایعی سیّال و فرّار، لیوانی یکبار مصرف، کیسهای پلاستیکی، گوشهی روزنامهای و تکّههای تن بنیآدم را بر روی بومِ شهر (آسفالت خیابان) قابمند ساخته است. عنصر و زیباشناسی اتفّاق یکی از جنبههای مهم زندگی شهری است. عکس آخر محصول بهره گرفتن از اتّفاق در ساحت موضوعی و صوری است. عکس آخر یادآور قابهای ویجی از صحنههای جنایت خیابانی در کتاب شهر عریان و لحظهی قطعی هانری کارتیه ـ برسون است. آن لحظهی معجزهآسای روانی، آنگاه که عناصر صوری و احساس و معنای یک صحنه برهم منطبق میشوند و حیاتِ ابدی به آن میبخشند. رخدادهای تصادفی، اشیا و امور پیشپاافتاده که از نظر مردمِ عادی پنهان ماندهاند، بدون شک به تجربهی زیباشناسی هنرمند غنا بخشیدهاند.
مجموعهی دوباره یک بار دیگر نیز محصول نگاهی مونتاژی است که قطعههای تکافتادهی واقعیّت را به یکدیگر متصل میکند. مونتاژ با آنکه نوعی اصل سازماندهی و ساختبندی واحد را به ما منتقل میکند، هیچ نوع همنهاده یا وحدت معنایی از خود به نمایش نمیگذارد. در اینجا با نفی معنا روبهرو میشویم. باید به خاطر داشته باشیم که حتی امتناع از معنا نیز نوعی تولید معنا محسوب میشود. اثر هنری کلاسیک جلوهی طبیعت را به خود میگیرد و تصویری از آشتی انسان و طبیعت را به ما منتقل میکند. ولی کنش اصلی مونتاژ در عدم انتقال چنین تصویری از آشتی و سازش است.