همواره در آثار برخی افرادِ استثنایی میتوان مسائلی را یافت که به دل مشغولیهای نسلهای بعد تبدیل میشود؛ این آثار در واقع، شالودۀ آن مسائل را میسازند. ماگریت یکی از این پیشگامان بود. او شخصاً هیچ ابداع صوریای در ساختارِ خلقِ تصویر ارائه نکرد(کاری که بسیاری از معاصرانش انجام دادند)؛ اما او در آثارش با طرحریزی خلاقانه، زنجیرهای از مسائل را ترسیم میکند؛مسائلی که پاسخ نهاییشان به موضوع اصلیِ قرن بیستم منجر میشود: فروپاشیِ تمهیدات سنتیِ بازنماییِ وهمآفرین.
پیشنهاد تماشا: مستند رنه مگریت: مرد کلاه پوش
همانطور که تورشنر توضیح میدهد، تفاوت هنرمندان پاپ آمریکایی و ماگریت این است که “ماگریت بیشترین را انجام میدهد و آمریکاییها کمترین”، و زمانی که آمریکاییها به واسطۀ تصویری به دقت باز تولید شده، به قوطیهای پودرِ لباسشویی، شیشههای کوکاکولا یا صحنههایی در کمیک استریپ میپرداختند، تا به این ترتیب فقدان سلیقه و بصیرت زیبائی جامعه مصرفی خود را به استهزا بگیرند، “ماگریت در حال آموختن فرآیند نظاممند تصویر بصری بود.” و اینگونه است که تورشنر اصرار دارد، ماگریت “پدر هنر پاپ” است. پدری که ماگریت آن را رد میکند: “به طور کلی نمیخواهم پدرهیچ هنری باشم، حتی هنری که خود را پاپ نامیده، هنری که به نظرم میخواهد جلب توجه کند یا در نهایت چیزی تقرباً سست و ناپایدار بگوید.”
“من خودم را محدود میکنم تا تنها تفکری را نقاشی کنم که به یمن نقاشی قابل دیدن میشود. این تفکر زمینۀ شناخت یک ایده، یک هیجان یا یک احساس را فراهم میکند. زمانی که در یک تابلو غور میکنم،با تصویرها میاندیشم،نه با ایدهها. و این تصویرها همانگونهاند که جهان به ما نمایش داده است. مثل تصویر آسمان، تصویر درخت، یک انسان، سنگ، اثاثۀ خانه، من به هیچعنوان نقاش نیستم…”
“[نقاش] معمولاً به خاطر خود تصاویر به آنها فکر نمیکند، بلکه به رنگها و فرمهایی که آن تصاویر نمایش میدهند، نیز فکر میکند.تصاویر بهانههایی برای نقاشیاند، در حالی که برای من تصاویر عناصر تفکری هستند که قرار است با نقاشی توضیحشان داد(…) من این توصیف را با شاعرانگی یکی میدانم. شعر نیز توصیف یک تفکر است، تفکری که یک راز را مطرح میکند.”
جهت مطالعهی مقالاتِ این فصل، به بخش «مقالات مرتبط در فصلنامه»، در انتهای این صفحه مراجعه کنید.