مقاله «رد سیاست بر تصویر»، به بررسی فیلمهای سیاسی دهه شصت پرداخته است. فیلمهای سیاسی در عین حال، چرخهی بیپایان پنهانشدگیها و فاششدگیها هستند. مغاک سیاستْ روایت را به درون خود میکِشد و وهم و سوءظن و ابهام رهاورد زیستن و تقلاکردن در چنین روایتی است. پیرنگ پُر از دستانداز و جااُفتادگی است و اعتماد و زودباوری آدمها اغلب بهای سنگینی دارد. سرانجامِ آرمانها رستگاری و غایتِ مبارزه پیروزی نیست. تعلیق و معما حتی یکدم از جهان روایت رخت برنمیبندند و نور و مسیر به این سادگی رخ نمینمایند. اما آیا در فیلمهایی که ذیل سیاسیبودن مناظره مبارزه ترتیب میدهند و پیروزش را هم از قبل پیش خود مفروض میپندارند، این امکانهای روایی مجالی برای تحقق پیدا میکنند؟ دههی شصت دههی فلاشبکهاست.
فیلمها پُر از فلاشبکاند و بیوقفه ترمز روایت کشیده و گذشته بر سرِ اکنونِ روایت آوار میشود. این موضوع البته فقط به منطق و ضرورت داستان برنمیگردد، که در سطحی کلیتر، با مسئلهی بازنمایی و سیاستِ بازنمایی در سالهای پس از انقلاب مرتبط است. در زمانهای بهکل متفاوت با پیش از خود که در آن هنوز مشخصهها، حوزهی عمل و اختیار و خطوط قرمز روشن نبودند، میشد به هر بهانهای مثلاً یک اتفاق، یک گره داستانی، یک انگیزه، یا از همه مهمتر و متداولتر یک خطا در گذشته تجربهی لحظهی اکنون را تا مدتی نامعلوم به تعویق انداخت.
فیلمهای سیاسی دههی شصت عجیب دلمشغول این گذشتهی خطاکار بودند. وقتی پای سیاست در میان بود، سینمای دههی شصت دهههای پیش از خود را ترجیح میداد، آنچنان که سینمای سیاسی پسنگرِ دههی نود دههی شصت را ترجیح میدهد. در دههی شصت، این میل به بازگشت بیش از همه در فیلمها و سریالهای ساواکی نمود پیدا میکرد.
بخشی از متن:
خط قرمز اقتباسی از شب سمور است. مسعود کیمیایی فیلم را در سال ۱۳۶۰، بر مبنای فیلمنامهای که یک سال قبلترش بهرام بیضایی نوشته، ساخته است. ماجرا در هر دو بیشوکم یکسان است و گسترهی زمانی و مکانی در هر دو مشابه. زنی در شب عروسیاش متوجه تماسهای مشکوکی با همسرش میشود و تا صبح، خورشید هنوز بالا نیامده، با اتفاقاتی که میافتد خاطرهی جشن برای همیشه محو میشود. نباید همیشه به چکیده و خطوط اصلی داستان اعتماد کرد، یا دستکم نباید اکتفا کرد…