در آخرین لحظه یک خداحافظی معمولی، آقای احمدعالی به آرامی اشاره کردند که بخشی از آرشیو عکسهای دوست عزیز و درگذشتهشان ناصر حقیقی نزد ایشان است. اسم ناصر را پراکنده از زبان این و آن شنیده بودم. اما هیچ چیزی از او نمیدانستم. جز آنکه برادر نعمت حقیقیِ فیلمبردار بوده و عکسهای خوبی میگرفته.
صبح دو روز بعد وقتی در دفتر ایشان یک به یک عکسها را از داخل پاکتها بیرون میکشیدم. بااحتیاط (زیر نگاه مراقب عالی) پشت و رو شدهها را برمیگرداندم. دنیای گمشده و ازدست رفتهای برایم شروع به حیات و شکفتن کرد.
اهمیت اجتماعی و جذابیت تصویری عکسها (که آدم رابه تماشای مدامشان ناگزیر میکند)به کنار. اما بخش تلخ ماجرا سرنوشت غمانگیز فراموشی(گاه تاحدمطلق)، درمحاق ماندن و درنظرگرفته نشدن حاصل تجربههای عمر یک آدم است. این که مثل بختک شومی بر سر بسیاری از هنرمندان ما تاکنون سایه انداخته. و (تحت تمایل روزافزون ما به تاریخگریزی) همچنان میاندازد.
این پرونده به لطف آقای احمد عالی عزیز، تلاشیست درستایش از زندگی ناصر حقیقی است. هنرمندی با ارزش که همه، جز به محبت و گرمی از او یاد نکردند.
جهت مطالعهی مقالاتِ این فصل، به بخش «مقالات مرتبط در فصلنامه»، در انتهای این صفحه مراجعه کنید.