بخشی از متن:
طراحی و هنر گرافیک ایران نیز بخشی از کوششهای ذهنی جامعۀ ما است که به دلیل نیاز به تحول و تجدد، دچار دگرگونی مثبتی شد. اما این دگرگونیها همپا و همزمان با دیگر تحولات متجددانه صورت نگرفت و سالها طول کشید تا در اواسط دورۀ رضاشاه به لطف حضور دو خارجی به نامهای فردریک تالبرگ سوئدی Fredrick Talberg و موشخ سروری ارمنی و فارغالتحصیل آکادمی هنر مسکو که به ایران مهاجرت کرده بودند، جوانههای تحول و تجدد در گرافیک معاصر ما شکل گرفت.
گرافیک مدرن ایران بعد از کوششهای این دو و سپس با تلاشهای طراحان ایرانی نسلهای بعد از آن در جامعۀ ما مطرح و شناخته شد و حضوری مستقل پیدا کرد. اما قبل از این زمان، طراحی و هنر گرافیک ایران را باید در چهارچوب طراحی فرش، کاشی، پارچه، نقوش سفالها، تزیین، تصویرگری و تحریر کتب و جزوات و غیره جستجو کرد که طی قرنها به صورت مشاغلی پراکنده و وابسته به حرفههای دیگر انجام میشد. از دورۀ قاجاریه که مسئلۀ چاپ جدیتر مطرح و چهرۀ طراحی و هنر گرافیک مشخصتر شد؛ نقاشانی که به کار گرافیک میپرداختند، همان فنون و نقوش سنتی طراحی را در زمینههای جدید مورد استفاده قرار میدادند و به دلیل عدم آشنایی با فنون جدید این حرفه تحول و تجددی را در کار خود به وجود نیاوردند. در نتیجه، کار و آثار ایشان در برابر وسعت روزافزون نیازهای روزمره جامعه جوابی محدود داشت و عدم تواناییهای شیوههای قدیمی مشخصتر میشد.
شکست ایران در جنگهای ایران و روس که به از دست رفتن قسمتهای بزرگی از کشور در جنگهایی کوتاه انجامید، نخبگان جامعه را متوجه ناتوانی کارآیی بسیاری از مسائل کرد و این تصور را نزد ایرانیان بوجود آورد که یا سریعاً به تغییراتی اساسی دست خواهند زد و یا به کل از بین خواهند رفت. لذا حرکتی سریع در جهت اخذ تکنیکهای جدید پیدا شد که نتایجی بس متفاوت در حوزههای گوناگون به همراه داشت. تجارب و آگاهیهای غربی موضوع تجربۀ هنرمندان داخلی قرار گرفت و چشمانداز تازه و مؤثری را به روی جامعه گشود. معماران ایران موفق شدند تلفیق مناسبی از معماری ایرانی و اروپایی را ارائه دهند و سبک معماری قاجاری را عرضه کنند. در نقاشی، کمالالملک با توانایی موفق به اقتباس تکنیکهای اروپایی و انطباق آن با نقاشی ایرانی شد. کاری که پیش از او محمد زمان از عهدهاش برنیامد و نیز کاری که نقاشان همدورۀ کمالالملک نیز از انجامش ناتوان ماندند. در حوزۀ سیاست، نخبگان ایران به مهمترین و بزرگترین بدعت دست زدند و با انقلاب مشروطه سرنوشت ایران را تغییر دادند. با این همه، طراحی همچنان سترونترین دوران خویش را طی میکرد. نه سبک جدیدی، نه مکتب تازهای و نه شیوۀ نویی را در هیچیک از رشتههای طراحی نمیتوان سراغ کرد.
یگانه تجربهای که باید از آن یاد کرد تا بهتر بتوان به علل این تعطیل تاریخی پی برد، تجربهای است در حوزه خوشنویسی و در ارتباط با چاپ سنگی. خوشنویسی در ایران هر چند بطنی، اما هیچگاه از پیشرفت باز نایستاد و با آن که با دستهای توانای میرعماد به اوج رسیده بود، اما درویش عبدالمجید و پیروان اندکش از یک سو و میرزا غلامرضا و میرزا رضا کلهر و بالاخره عمادالکتاب از سوی دیگر با قدمهایی آهستهتر به پیشروی ادامه دادند. هنگامی که فن چاپ سنگی رواج یافت که میتوانست سدی بر این حرکت باشد، با توانایی و کوشش میرزا رضا کلهر، خوشنویسی بر تکنیک نوظهور منطبق شد و خط چاق تازهای برای نوشتن با مرکب روغنآلود چاپ سنگی بوجود آمد. ظرافتهای خوشنویسی حفظ شد و به اسارت ناآگاهیها در برخورد با تکنولوژی درنیامد. از این نمونه که بگذریم بعدها حتی خوشنویسان ما نیز همچون طراحان و هنرمندان گرافیک قدم دیگری برنداشتند و نتوانستند تکنولوژی را در خدمت طراحی حروف درآورند. امروز نیز ما کم و بیش جیرهخوار طراحی حروف چاپ سربی دیگران هستیم. …
۰ دیدگاه
هنوز بررسیای ثبت نشده است.