سالها است که عکاسی از هر چیزی تصویر میسازد و آن را به چیزی غیر از خودش بدل میکند. اشکال از ریخت افتادهاند و یا شکلی نو به خود گرفتهاند، امور والا بیارزش شدهاند و خرده چیزها جایگاه و شأنی یافتهاند. دیدن جهان به واسطه تصاویر، هم ما را از نفس انداخته و هم جهان ما را گشوده است. این تناقضها، سرشت عکاسیاند. و طبعاً تعریف مشخص از آن هم کاری دشوار و تعریف عکاسی هنری و تمایز آن با دیگر اشکال عکاسی کاری دشوارتر. در این شماره سعی کردیم با همین تعاریف مبهم برای خودمان چارچوبی در نظر بگیریم ـ و این اصلاً به آن معنا نیست که دیگر اشکال عکاسی برایمان اهمیت ندارد ـ و از دوستانی که در وهلهی اول مسألهشان عکاسی و به دیدهی ما مهمتر از آن، عکاسی ایران است، مدد بگیریم. همیشه گفتهایم مطالب اندکاند، ذهن تحلیلگر نداریم و یا با فقدان نقد مواجهیم. این شماره شاید از همین کاستیها مایه گرفت تا اندکی جرأت کنیم و پا به میان بگذاریم تا دستکم این جوی باریک را باریکتر نکنیم.
مهران مهاجر، نه از نداشتنِ تاریخ عکاسی در ایران که از بیتاریخیِ آن برایمان میگوید. این که از کدام دریچه تاریخی میتوان عکاسی ایران را تاریخمند کرد. او با طرح سؤالاتی از ما میخواهد در ذهنمان کندوکاو کنیم. طرح سؤال و مسأله شاید در این برهه از عکاسی ما گام اول باشد. این نوشتار میکوشد تاریخ را جدلی در برابر هر امر متعین فرض کند، تاریخی که صلب نیست و مدام به مانند خود دوربین کنشگر است. باید دید عکاسی که کارش گسستن تاریخ است میتواند تاریخی از تاریخها در اختیارمان بگذارد. محمد خدادادی مترجمزاده کنش و واکنش سه شیوهی تجسمی نقاشی و گرافیک و عکاسی را به هم، در گذری پنجاه ساله برایمان مرور میکند و برای هر دهه ویژگی خاصی را برمیشمارد تا با آن موقعیت این سه شیوه را در عکاسی ایران روشن کند. او در این راه “فرضیه چرخه تکاملی هنر معاصر: تکوین، اوج، تجزیه” را پیشرو دارد و دهه به دهه رویدادها را برایمان بررسی میکند تا دریابیم بستر سیاسی، اجتماعی و فرهنگی چهگونه هنر ما را در خود میگیرد. زانیار بلوری به شکاف میان عکاسی هنری در غرب و در ایران اشاره میکند و با نگاهی انتقادی به پراکندگی آثار عکاسان ایرانی میپردازد. به زعم او بیان شخصی در کار عکاسان ایرانی چندان شکل نگرفته است و اگر هم شکلگرفته، شکل منسوخِ آن چیزی است که پیشتر در غرب رخ داده است. به دیدهی او عکاسی هنری ایران مدام در حال دست و پا زدن است، و در نهایت نتوانسته همچون غرب جریانساز باشد. مقالهی هادی آذری همانطور که از نام آن پیدا است بازنمایی تصاویر زنان در عکاسی ایران را نقد میکند؛ در این نوشتار معیار، آثاری زنانهگرا و یا فمینستی است؛ این آثار سعی دارند اسکلت هنر را که در قالب نگاهی مردانه بنا شده است، فرو بریزند اما بهزعم نویسنده عکاسان زن ایرانی راهی بالعکس طی کردهاند و این اسکلت را محکمتر ساختهاند. علیرضا احمدی ساعی تصاویر خودنگاره در ایران را از دهه هفتاد تا به امروز بررسی کرده است. او بدنه عکاسی و بدن عکاس را در تصاویر خودنگاره ایران در این سه دهه به دو طریق دیده است: بدنه یا محیطی که با خودنگاره یکی میشود، و بدن عکاس که سعی دارد خود را از این بدنه جدا کند. این نوشتار میکوشد تا با آثار مختلف دریابد که آیا مفهوم “خود” در خودنگاره عکاسی معاصر ایران تجلی پیدا کرده یا مخدوش شده است. در گفت وگویی که با حمید سوری داشتیم از مفهوم عکاسی هنری ـ که چندان هم گویا تعریفپذیر نیست ـ پرسیدیم. انگار دو وجه نگریستن و اندیشیدن یا به زبان ایشان دو وجه زیباییشناسی تصویر و مباحث نظری آن، بنیان این شکل از عکاسی است. در ادامه از وجه تجربهگرایی عکاسی هنری ایران برایمان گفتند و آن را برای عکاسی فعلی ما ضروری دانستند. و در پایان از تجربهی شخصیشان در موزهی هنرهای معاصر تهران پرسیدیم تا اندکی با فضای آن دورانِ موزه و دیدگاه حاکم بر آن آشنا شویم. این گفتوگو شاید دیدگاهی بدیل در کنار دیگر نوشتارها باشد.
در آخر باید بگوییم این مقالهها ادعای هیچ حکمی را ندارند و تنها طرح بحثاند و آغازگر. میدانیم نقدهایی هم به آنها وارد است، امیدواریم اگر نقد و پاسخی به هر کدام از این نوشتارها هست، آن را با ما در میان بگذارید تا در شماره بعد این گام های اولیه را با هم برداریم.
* قدردان حسین چنعانیزاده که از تصاویر آرشیوشخصیاش در اختیارمان گذاشت و نیز گالری راه ابریشم هستیم.
.
مطالعهی مقالات این بخش:
یادداشتی در باب «بیتاریخی عکاسی ایران؟» / مهران مهاجر
گفتوگوی غزاله هدایت و رامیار منوچهرزاده با حمید سوری، منتقد و تاریخنگار هنر
خودنگاره؛ سایش «خود» به محیط / علیرضا احمدیساعی
زنان علیه زنان / هادی آذری
در جستجوی عکاسی هنری ایران / زانیار بلوری
همارزی شیوههای تجسمی (نقاشی، گرافیک و عکاسی) در ایران در گذری ۵۰ ساله / محمد خدادادی مترجمزاده