بخشی از متن:
از آنجا که هنر نو را موضوع مرکزی این بحث قرار دادهایم به ناچار باید به پرسش از مفهوم امر نو در متن هنر معاصر بپردازیم خیلیها نیویورک را مرکز هنر نو میدانند اما ورای تقاضای همیشگی بازار برای چیزهای نوظهور و پیدایی هنرمندان گمنام در صحنه بینالمللی آیا میتوان هنری را تعریف کرد که عملاً در حال حاضر در جستجوی بستر نو باشد
رابرت روزنبلوم: نمیدانم چطور میتوان تمایز مشخصی میان هنر نو به معنای چیزی که قبلاً دیده نشده و تازه است و هنری که به جستجوی قلمروهای نو جدیتر و بینظیرتر میپردازد برقرار کرد چنین چیزی باید در تاریخ حل و فصل شود چیزی که محسوس است وضعیتی است که عمر هنرهای نو را ظاهراً کوتاهتر و کوتاهتر میکند به نظر میرسد که کاملاً بیفایده مینماید مثلاً در سال ۱۹۸۸ جف کونز Jeff Koons شاید نوترین هنرمند نو به شمار میآمد و در سال ۱۹۸۹ ناگهان یک استاد قدیمی به نظر میرسد اکنون در دهه ۹۰ ما دیگر او را یک هنرمند نو محسوب نمیکنیم او جایش را به هنرمند نو دیگری داده است.
بنابراین عمر مفهوم نو بودن newness به قدری کم شده است که پیشگویی اندی وارهول که عمر شهرت هر کس ۱۵ دقیقه است به ۱۵ ثانیه کاهش یافته است
از این گذشته بخشی از مفهوم امر نو در حقیقت به معنای چیزی است که در امر کهنه نو به شمار میآید زیرا آوازه و اعتبار بعضی از هنرمندان میانه قرن بیستم در دهه ۴۰ و ۵۰ و ۶۰ اکنون احیاء میشود. و به چیزی داغ و نو تبدیل میشود.
یکی از این موارد پدیده جالبی است که به تمامی نسل نقاشان کالرفیلد دهه ۱۹۶۰ مربوط است گرینبرگ و پیروانش در مورد آنها مطلب مینوشتند اعضاء جوانتر و نوتر دهه ۷۰ و ۸۰ کاملاً به آنها بیتوجهی کردند اما اکنون آنها دوباره به نمایش درمیآیند و دوباره تجربه میشوند که اغلب هم همان تازگی و تکان دهندگی نسل جوانتر را دارند همینطور در زمان حاضر هنرمندان بیشماری از قرن نوزدهم از زیر خاک بیرون میآیند گردگیری میشوند و آوازهای نو به هم میزنند پس در حقیقت چنین پدیدهای به هنر معاصر محدود نمیشود.
در این معنا طلب تازگی و نوظهوری و چیزی که ناآشنا است تماماً به حفظ روند بازار هنر یاری میرساند من این مسأله را چیزی منفی نمیدانم بلکه صرفاً پدیدهای را دارم وصف میکنم که امروزه بسیار آشنا است.
آیا شما با منتقدانی که احتمالاً این امر را به نشانه تمام شدن و به انتها رسیدن هنر میگیرند موافقید اینکه هر چیزی تا بحال ابداع شده است و همه آنچه باقی مانده در حقیقت تجربه دوباره و سازماندهی دوباره زبان تاریخ هنر است
رابرت روزنبلوم: واقعاً شرایط تغییر نکرده است هنرمندان همیشه از گذشته نقل قول آوردهاند مانه در اوایل دوران کاریاش به خلق نقاشیهای بزرگی دست زد که از گذشته نقل قول میکردند و سر جاشوا رینولدز نیز همواره به آثار دیگران چنگ میانداخت اما چنین چیزی معنایش این نبود که تاریخ هنر تمام شده است و به انتها رسیده بلکه معنایش صرفاً این بود که آنها به شیوههای غیرمنتظره خودشان سنت را دوباره ابداع کردند بنابر این لحظهای هم فکر نمیکنم که امروزه چنین وضعیتی وجود دارد.
من چندان استعدادی در تعریف ایسمها ندارم همیشه در چنین مواقعی یاد دانشجویی میافتم که یک زمانی از من خواست رمانتیسیسم را برایش تعریف کنم معلوم شد که این کار تقریباً غیرممکن است و در مورد نئوکلاسیسیم هم کار چندان سادهتر نبود در نتیجه من اصلاً سعی نمیکنم که بگویم پست مدرنیسم چیست.
ولی میخواهم سخنم را با تعریف ماجرای کوچکی آغاز کنم که نشان میدهد چطور این مفهوم آشکارا ساری و جاری است و معنایی متعارف و افواهی به خود گرفته است آخرین باری که در لندن بودم به همراه همسرم به دیدن تئاتر اشتباهات Follies رفته بودم بعد از پرده اول کار همسرم که بودریار یا دریدا نمیخواند گفت این کار خیلی پست مدرن است در جریان پرده اول نمایش من به همین سخنرانی امروز فکر میکردم و هم در بحر این بودم که به نظرم اشتباهات چقدر پست مدرن است جنبه فوقالعاده قضیه این است که ما صرفاً در جریان مکالمات معمولی روی این کلمه که آشکارا بیانگر چیزی جدید است به اتفاق نظر رسیدیم.
به یکی دیگر از ماجراهایی که اخیراً برایم اتفاق افتاده اشاره بکنم من داشتم در خیابان پنجم قدم میزدم که متوجه شدم در شیشهپردایِ اشتیوبن در خیابان پنجاه و ششم یک نمایشگاه فضای داخلی برپا است نمایشگاهی از تابلوهای کوچکی که با شیشههای اشتیوبن ساخته شده بودند جالبترین آنها تابلویی از مایکل گریوز بود که خیلی آشکار و بدون لاپوشانی نوعی سرقت هنری یا تضمین به یکی از طبیعت بیجانهای کوبیستی معروف خوان گری که در سال ۱۹۱۴ کار شده است به حساب میآمد فکر میکنم همه اتفاق نظر داشته باشند که در چنین کاری نوعی حس پست مدرن نهفته است.
اکثر ما در اینکه موزه اورسه هMusee d’Orsay نمایانگر ذات پست مدرنیسم است اتفاقنظر داریم.
.