معرفی مقاله:
يادداشت حاضر واکنشی است به پروندهی “هنر ۷۷ به بعد” در شمارهی ۴۲ حرفه: هنرمند، که توسط بهنام کامرانی برای مجلهی حرفه: هنرمند ارسال شد. او در این یادداشت به مقالات پروندهی اشارهشده و به مقالهای که دربارهی او نوشته شده بود، پرداخته است و دلیل پاسخ خود به این مقالات را بیان کرده است.
بخشی از متن:
بیایید این بار از سمت دیگری به موضوع بنگریم، موضوعی که گاهی این نگرانی را در نوشتهها عیان میکند، که مبادا کشتیِ سرنوشتِ هنر ایران از سرمنزلِ مقصود منحرف شده باشد. این دیدگاه به خودی خود بد نیست و نشان از حساسیتهای فردی یا گروهی دارد اما گاهی میتوان بر واقعبینی آن شک کرد. پیامد این پنداشت که ریشهاش را میتوان بسیار به عقب برد، در سالهای اخیر با بعضی از مقالات در نشریات و با تأمل بر هنرمندانی که “عمیق”، “درونگرا” و بیشتر “واقعگرا” و نقاش بودهاند، ادامه یافته است و هر جریانی خارج از این تعریف، “انحرافی”، “سطحی” و “هنروارداتی” یا “اگزوتیک” تلقی شده است. ترس از هر چیز نو و تنوعی که پیامدش آشوبی زایاست، در پس خیلی از این نوشتهها دیده میشود. البته این نقدها تأثیر زاینده نیز داشته است و باعث برون رفت از دورهای به دورهی دیگر و نور تاباندن بر جریانها و شیوههای مغفولمانده شده است. به عنوان مثال بسیاری از این نقدها به شکلی درست، باعث بالندگی نقاشی پیکرهنمای امروز شده و شیوهی تدریسِ مدرنیستی و باهاوسی بعضی از دانشگاهها و مراکز آموزشی را که بیشتر بر پایهی سادهکردن و سپس “ذهنی” کردنِ شکلها بود، بیاینکه به نیازهای فردی هنرجویان جواب گوید، وادار به بازنگری کرده است.
شمارهی قبلی حرفه: هنرمند نیز، هم مقالات نقادانه و موشکافانه داشت و هم گاه دانش و شناخت ضعیف از پدیدهی مورد بحث یا نقدی یک جانبه را به نمایش میگذاشت. مثلاً در مقالهی دوستی (نام مقاله: در قابِ قدرت آفرینِ فلسفه /نگاهی به نقد هنری از عصر اصلاحات تا امروز !!) نامِ اینجانب بزرگ نیز شده بود تا به پنداشتِ خود اشکالاتِ نوشتههای مرا عیان کند و هم مقاله داغتر شود بیاینکه آن دوست بداند که بالاخره بعد از حدود بیست سال نوشتن و تدریس، به انواع نوشتن اشراف کافی دارم. دوست جوانم! همهی نوشتهها رفرنس نمیخواهد و فرق است میان نقد خلاقانه و مقاله و یادداشت و معرفی و نوشتهی کاتالوک. ایشان نوشتهی مرا از کاتالوک هنرمندی، بی اینکه اثر هنرمند توضیح داده شود و کار هنرمند کنار آن چاپ شود مثالی بر ادعاهای خویش آوردهاند! و تنوع نوشتههای مرا عیب شمردهاند. بله دوست عزیز کسانی هم در دنیا وجود دارند که هم در مورد هنر عرفانی بنویسند هم در مورد شهر، اشکالش در چیست؟ برای نوشتههای رفرنسدار من نیز میتوانید به مقالات من در نشریات مختلف پژوهشی رجوع کنید. این مثال را از خودم آوردم که تا اندازه ای روشن شود که عدم شناخت بر شخص، نشریه و هر پدیدهای نتایج مضحک یا غلط به بار میآورد. البته قصدم جواب دادن به نویسنده نیست بلکه میخواهم بگویم بهتر است به جای نفی دیدگاهها و ویژگیهایی که خصلت فرد، نشریه ویا هر رویکردی میباشد، دیدگاه خود را خوب توضیح و تبیین کنیم و به جای اینکه به سمت قانع کردن هم رویم، دیدگاههایمان را خوب و شفاف توضیح دهیم (نوشتههای باوند بهپور و ایمان افسریان در همان شماره، منهای قسمتهای اول، بحث بسیار مفیدی را در مورد تلقی زمان مطرح میکند). خصلت این شیوه میتواند بیشتر به تولید و طرح فکر بینجامد و نظریههای مختلف را مطرح کند بیاینکه قضاوتِ یک جانبه یا مجادلهای در کار باشد. نکتهی مهم اینجاست که افرادی که به شکل جدی و پیگیر در مورد هنر ایران مینویسند بسیار کم تعدادند و آشکار است که باید به این جمع افزوده شود، به ویژه که دلمشغولی نوشتن از نوع نقادانهاش هنوز اینجا علاقهای فرهنگی است تا تخصصی حرفهای.