گفتار دوم: انسان شاعر
این نوشتار دومین درسگفتار از سلسله درسگفتارهایی است که آریاسپ دادبه پیرامون تاریخ فرهنگ و هنر ایران نگاشته است. هر یک از درسگفتارهای تاریخ فرهنگ و هنر ایران در شمارهای از مجله منتشر شدهاست. دادبه در بخش اول این نوشتار تلاش میکند دستهبندیهای بامعنایی برای شناخت بهتر سیر آگاهی و جلوههای آن در هنر و فرهنگ از روزگاران کهن تا امروز ارائه کند. در درسگفتار قبل تلاش شد وجوه افتراق بنیادین میان حوزهی فرهنگی و هنر ایران و تمدن غرب را برجسته کند.
شما میتوانید فایل سخنرانی این مجموعه از درسگفتارها را که آریاسب دادبه در خانه هنرمندان ایران ارائه کردهاست را نیز از اینجا تهیه کنید. «درسگفتارهای تاریخ هنر ایران» تلاشی برای فراهم آوردن مقدمات تاریخنگاری فرهنگ و هنر ایران است. از منظری که به اعتقاد آریاسپ دادبه در تاریخ هنر ایران مغفول افتاده است. این سلسلهگفتارها با اشاراتی به نقد تاریخنگاریهایی که تاکنون دربارهی هنر ایران عرضه شده است آغاز میشود. در خلال گفتارهای بعدی مولف تلاش دارد از مجرای آگاهی امروزین نقطهی دیدی به خوانندگان عرضه کند که از طریق آن مواجهه با جنبههای متکثر این فرهنگ برای ما به نحوی قابل توضیح، مرتبط با هم، و معنادار شود.
گسست و مفهوم تاریخی بودن
او این درسگفتار را با مبحثی دربارهی مسئلهی گسست و مفهوم تاریخی بودن آغاز میکند. او با ارجاع به فلسفهی تاریخ هگل، تمدنهای تاریخی و غیر تاریخی را از حیث نسبت زیست اکنونشان با گذشتهی خود متمایز میکند. سپس پیرامون مفهوم زمان و تاریخ، و نسبت آنها با آگاهی آدمی بحث میکند.
دادبه سیر آگاهی در بستر قرون را در قالب دو مرحله مینگرد: ۱- عصر کیهانی (cosmic) که دو ویژگی اصلیِ آن عدم آگاهی به «زمان» و عدم پرسش از «انسان» است. و کهنالگوهای آن در بین عموم انسانها و اقوام مشترکاند. ۲- عصر اسطوره (mythic) که در آن انسان از زمان لازمان جدا میشود. انسان دچار گسست از هستی میشود و به عالم کثرت قدم میگذارد. در همین دورهی متأخر است که اسطورهها و هنرها خلق میشوند.
همچنین دادبه از شکلگیری نخستین آیینهای مربوط به مرگ از جمله خاکسپاری یا سوزاندن اجساد سخن میگوید. او آنها را زادهی عصر اسطوره و گسست انسان از طبیعت محاطش میداند. از همین روی است که او گورستانها را منبعی مهم برای شناخت گذشتهی تاریخ فرهنگ و هنر ایران میداند. دریافت اطلاعاتی دربارهی تحول درک مفهوم زمان نزد اقوام مختلف، و آثار برجای مانده از گورستانهای باستانی را نشاندهندهی پاسخ آدمی در هر دوران به پرسش از جهان پس از مرگ میداند.
بخشی از متن:
دربارهی زمان و تاریخ
زمان ماهيتى عينى و بيرونى نيست، بلكه مفهومى سوبژكتيو است. گفته مىشود كه خداوند هستى را خلق كرد. و انسان زمان را. مفهوم زمان حاصل تقابل و گسست بين انسان و هستى است. ولاجرم هر تغييري در نسبت بين انسان و هستى فهم آدمى از زمان را نيز دچار تغيير خواهد كرد. در ذهن انسان امروزين واژهي «تاريخ» ميتواند توضيح دهندهى تمام گذشــتهى بشر باشد. خودِ اين تناظرِ این واژه با «زمان» منبعث از آگاهىِ دوران جديد است. يعنى انسانِ معاصر گذشته را با تكيه بر اين فهم جديد از «زمانمندى» تعريف و طبقهبندى مىكند.
با اين حال، تعيين نقطهى آغاز و طبقه بندي دورانها در هر شــاخه از علم تاریخ بسته به موضوع و نظريهى مورد مطالعه متفاوت با ديگري است. براي مثال، براي يک مورخ شروع مصادف با پيدايش خط است. يعني براي او تاريخ مرحلهاي است كه امر كتابت در آن اتفاق ميافتد؛ درحاليكه يک باستان شناس آغاز تاريخ را در پيدايش تمدن مىبيند. حتى اگر خطی در ميان نباشد. از نظر شاخههاي علوم تجربي history از جايي آغاز ميشود كه انسان به تغيير مواد دست برده و فلزات را استخراج كردهاست. از اين منظر انسانِ دورهى سنگي غيرتاريخي محسوب ميشود.
عصر اسطوره
در رونــدى تدريجــى مرحلــهى تازهاى در آگاهى بشــر شــكل گرفــت كه مىتــوان آن را دوران اســطورهاى ناميد. انسان از زمانِ لازمان جدا شد و به عالمِ كثرت قدم گذارد، و از اين مرحله نقش «ميث»ها آغاز مىشــود. واژهى يوناني «ميثولوژي» و واژهى اوستايي «ميثوخت» هر دو از كهن ريشه مشتركِ «مي» گرفته شدهاند. كه در خود حامل معناي واسط و ميانجي است. در واقع «ميث»ها بين يک حقيقتِ اولي و يک حقيقت ثانوي واسط اند، و ويژگي ريفلكسيو دارند. به اين معنا كه انســان آگاهي خودش را در آنها ميبيند. ميثها ســاخته و پرداختهى روان آدمى در مرحلهاي از آگاهي او هستند كه نيازمند واسطه هايی است كه به كمک آنها كارـ ويژگىهاى جهان را از هم تفكيک كند و بنامد. دروغي كه پوستهى حقيقت است.